داستانی آموزنده و قابل تعمق از عطاملک جوینی
چرا از قم؟؟؟
عطاملک جوینی با نثری زیبا و تاثیر گذار، ناقل حکایتی از تسخیر بخارا به دست چنگیزخان است که موی بر تن آدمی راست می کند.
چنگیز
پس از فتح بخارا، حرمتی بر مسلمانی ننهاد و با اسب به مسجد جامع وارد شد.
از پی او، دیگر مغولان، با اسب و یراق جنگی در مسجد منزل کرده و در آن بساط
می گساری و طرب فراهم کردند.
عجب تر آن که صندوق های قرآن را از کتاب خالی کرده، قرآن ها را بر زمین ریخته و صندوق ها را آخور اسبان ساختند.
صفحات قرآن، زیر سم ها پاره پاره می شد و ستوران بر آن مدفوع می کردند.
و
تلخ تر آن که مشاهیر شهر از ائمه و مشایخ و قضات و سادات و علما و
مجتهدان، به تحقیر و تخفیف، شاهد چنین حرمت شکنی بودند، زیرا که به مسجد
آورده شده و محافظت از اسبان را بدانان جبر کرده بودند.
در این میان یکی از سادات، که از این نادیده ها در عجب شده بود، از خردمندی پرسید:
«مولانا این چه حال است؟»
خردمند پاسخ داد:
«خاموش باش، باد بی نیازی خداوند است که می وزد»!
چون چنگیزخان از شهر بیرون آمد، به مصلای عید رفت و به منبر بر آمد و عامه شهر را حاضر كرده بودند. خطبه سخن، بعد از تقریر... در آن آغاز نهاد كه:
«ای
قوم بدانید كه شما گناه های بزرگ كرده اید و این گناه های بزرگ، بزرگان
شما كرده اند. از من بپرسید كه این سخن، به چه دلیل می گویم. سبب آن كه من
عذاب خدایم، اگر شما گناه های بزرگ نكردتی، خدای، چون من عذاب را به سر شما
نفرستادی..
******************
«علی طهماسبی»، پژوهش گر متون مقدس و اسطوره، سخن آن خردمند را این گونه تفسیر می کند:
«احتمالا
سخن بدین معنا هم هست که خداوند نه به این جماعت علما و سادات و قضات و
ائمه نیاز دارد و نه به قرآن ها که در صندوق ها بود».
این
حکایت را از تاریخ بازگفتم که حال امروز شیوع کرونا را از قم بدان تمثیل
زنم. گویی باز «باد بی نیازی خداوند» وزیدن گرفته است تا کسی اسباب دین
داری را به جای دین ننشاند.
http://telegram.me/bavarh