زمانى كه معلم عزت و احترام داشت!

خاطره «محمد قاضی» مترجم نامدار و یکی از دبیران بازنشسته آموزش و پرورش

سال تحصیلی ۵۵ - ۵۴ دو سال بود .به عنوان معلم استخدام شده بودم.
محل خدمتم یکی از روستاهای دور افتاده سنندج بود و حقوق خوبی می‌گرفتم.
بلافاصله پس از استخدام به صورت قسطی یک ماشین پیکان خریدم.
در مسیرم از سنندج تا روستا و برعکس گاهی افرادی را که کنار جاده منتظر ماشین بودند سوار می‌کردم. بعضی‌ها پولی می‌دادند.

یک‌روز که به دبستان رسیدم، مدیر سراسیمه و وحشت‌زده من را به جای خلوتی برد
و یک نامه به من داد که رویش دو تا مهر محرمانه خورده بود.
من و مدیر تعجب کردیم که این چه نامه‌ی محرمانه‌ای است. من که کاری نکرده‌ام.
مدیر گفت :نامه را باز کن ببینم.
نامه را باز کردم متن نامه:
«جناب آقای ... آموزگار دبستان روستای ....شهر سنندج
بنا بر گزارشات رسیده از اهالی روستا شما اقدام به مسافرکشی نموده و از اهالی پول دریافت می‌کنید.
اگر حقوق و مزایای دریافتی شما برای گذران زندگی کافی نیست باید به اطلاع وزارت فرهنگ برسانید.
جناب عالی با انجام مشاغلی [ مسافرکشی‌ ] که برخلاف شأن معلم و قشر فرهنگی اجتماع است، شأن و جایگاه فرهنگ و فرهنگیان را خدشه‌دار می‌نمایید.
اگر پس از دریافت این نامه همچنان به شغل دوم ادامه دهید، استعفای خود را بنویسید.
امضا: مدیرکل استان... »

نفس راحتی کشیدم و به مدیر قول دادم که هرگز از مسافرانی که در بین راه سوار می‌کنم پولی نگیرم و مسئله نامه محرمانه هم حل شد.

زمانى كه معلم عزت و احترام داشت...

بیایید تاریخ ایران را بخوانیم