چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 09:18 ق.ظ
نظرات ()
افْهَم... اِفْهَم...
روزی شخصی از قبرستان عبور میکرد، دید یک نفر مرده و مردم جمعاند و آخوند مشغول تلقین هست و میگوید :
اِفهَم... اِفهَم... (بفهم، بفهم!)
رهگذر را خنده آمد.
گفتند :
از چه روی میخندی، که وقت گریه هست؟
گفت : آنکه درون قبر است همسایهی ما بود 70 سال، به زنده بودنش هرچه تلاش کردم نفهمید، اکنون شما میخواهید به مردهی او بفهمانید!؟
آخوند گفت: این ما بودیم که نمی خواستیم و نگذاشتیم بفهمد!حالا که مُرده،خیالمان راحت شده که دیگر نمی تواند بفهمد،لذا می گوییم:اِفهَم!