سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 30 اردیبهشت 1399 10:25 ق.ظ نظرات ()

 ...ولی جیغ بزنید!


دو خلبان نابینا که هر دو عینک‌های تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما امدند.

زمانی که خلبان‌ها وارد هواپیما شدند،زمزمه‌های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام كند دوربین مخفی بوده است.

 اما در کمال تعجب و ترس آن ها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می‌شد چرا که می‌دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می‌رود.

هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می‌داد و چرخ‌های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
 یکی از خلبانان به دیگری گفت:

« می ترسم یکی ازهمین روزا مسافرها چندثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن ‌کنند و ما نفهمیم کی باید از زمین بلند شیم، اون وقت کار همه‌مون تمومه !»

شما اکنون و پس از خواندن این داستان کوتاه،
 با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شدید...

شاد کام باشید ولی جیغ رو بزنید