بازار بورس ایران!!

مردی الاغش را به بازار الاغ فروشان برد تا بفروشد. وقتی به بازار رسید، فریاد زد:
 این الاغ را می‌‌فروشم.

شخصی به وی نزدیک شد و گفت: الاغت را چند می‌فروشی؟
مرد گفت: ۳۰ چوق.

شخص گفت: می‌خرم !

و پول آن را داد.
بعد وسط بازار الاغ فروشان رفت و گفت:
 آی مردم! 

و شروع به تعریف از الاغ کرد که مردی از گوشه بازار گفت:
این الاغ را ۴۰ چوق می‌خرم، دیگری گفت:
 من ۵۰ چوق، مرد دیگری پیشنهاد ۶۰ چوق را داد و دیگری ۷۰ و بعدی ۸۰ .صاحب پیشین الاغ با خود گفت:
 الاغی را که مردم حاضر باشند ۸۰ چوق بخرند ، چرا من نخرم. پس دستش را بالا برد و گفت:
۹۰ چوق. شخص گفت:
۹۰ چوق یک، ۹۰ چوق دو، ۹۰ چوق سه... الاغ فروخته شد به این مرد در ازای ۹۰ چوق.

در این لحظه شخص، مرد را به کناری کشید و گفت:
ای مرد، تو هم فروشنده خوبی بودی و هم خریدار خوبی. از شما چند تا در این منطقه هست؟
مرد گفت: زیادیم.
شخص گفت: از کجا آمده‌اید؟

مرد گفت: از بازار بورس ایران!!