دور اینو بکش قلم!

خیاطی بود که از پارچه های مردم می دزدید .
یک شب خواب وحشتناکی می بیند. وقتی بیدار می شود وحشت زده به شاگردش می گوید:از این پس من هر وقت خواستم از پارچه مشتری ها بردارم و بدزدم، تو بگو «عَلَم، عَلَم» من یاد خوابم می افتم. 

مدتی این حرف کارساز بود.روزی یک مشتری پارچۀ گران قیمتی می آورد تا برایش لباسی بدوزد. آقا خیاط دزد می بیند این پارچه گران جان می دهد برای دزدی . ناگهان  هنگام کِش رفتن پارچۀ مشتری، شاگرد می گوید: استاد، عَلَم، عَلَم»!
استاد خیّاط می گوید:«دور اینو بکش قلم»!