سه شنبه 7 مرداد 1399 11:52 ق.ظ
نظرات ()
حکایت کوزه عسل ملانصرالدین
ملا نصر الدین سندی داشت که باید قاضی شهر آن را تایید می کرد اما از بخت بد او قاضی هیچ کاری را بدون رشوه انجام نمی داد .
ملا
هم آه در بساط نداشت که با قاضی شریک شود و کار تایید سند را به انجام
برساند .این بود که کوزه ای برداشت و آن را پر از خاک کرد و روی آن عسل
ریخت. بعد کوزه ی عسل و سند را برداشت و نزد قاضی رفت کوزه را پیشکش کرد و
درخواستش را گفت.
قاضی همین که در پوش کوزه را برداشت و عسل را دید بی فوت وقت سند را تایید کرد و هر دو شاد و خندان از هم خداحافظی کردند .
چند روز گذشت قاضی به حیله ی ملانصرالدین پی برد یکی از نزدیکان خود را به خانه ی ملا فرستاد و پیغام داد که در سند اشتباهی شده.
ملا به فرستاده قاضی جواب داد:
از طرف من سلامی گرم به قاضی برسان و بگو اشتباه در سند نیست در کوزهی عسل است!