من دروغگو هستم!!

قصّه های شهر هرت / قصّۀ  96

 #شفیعی_مطهر

در شهر هرت معلّم روشنفکری بود به نام آقای هابیل. او چون اهل مطالعه و تحقیق بود،وضعیّت اجتماعی و اقتصادی کشورهای پیشرفته و دموکراسی را می دانست،در نوشته ها و سخنرانی هایش وضع نابسامان شهر هرت را با آن کشورها می سنجید و با این روش بر سطح مطالبات اجتماعی مردم و توقعّات مردم سالارانۀ آنان می افزود. گاهی نیز دربارۀ مفاسد و اختلاس های کلان خاندان هردمبیل و عوامل فاسد دربار ،آمار و ارقامی تکان دهنده عرضه می کرد و موج نارضایتی مردم را شدّت می بخشید.

کم کم عوامل امنیّتی دربار و ساواکی ها دربارۀ فعّالیّت های روشنگرانۀ او گزارش هایی به شرف عرض ملوکانه می رساندند و بر تشویش خاطر و نگرانی ذات اقدس شاهنشاهی می افزودند.

پس از مدّتی جنبش هایی مردمی از گوشه و  کنار شهر هرت علیه حاکمیّت استبدادی هردمبیل آغاز شد. هردمبیل با کمال خودباختگی عجولانه دستور بازداشت آقای هابیل را صادر کرد. دستگیری این نخبۀ روشنفکر بر موج نارضایتی های مردمی افزود.هردمبیل تنها راه آرام کردن مردم را انتشار اعترافات آقای هابیل مبنی بر دروغگویی و تکذیب اظهارات خود تشخیص  داد؛بنابراین به شکنجه گران دستور داد با شکنجه او را وادار کنند تا بپذیرد در حضور همۀ مردم شهر هرت اعتراف کند که دروغگوست!

هر چیز شهر هرت در همۀ زمینه ها عقب مانده و قرون وسطایی بود،ولی ابزار شکنجه های هردمبیل و مهارت شکنجه گران او منطبق بر آخرین یافته های علمی دنیا بود. زندانی سیاسی را با شگردها و ابزارهایی شکنجه می کردند که هیچ مبارز مقاومی تاب نمی آورد و ناگزیر می شد که هر چه بازجوها و شکنجه گران دیکته می کنند،بپذیرد. 

آقای هابیل مدّت های مدید توانست انواع شکنجه ها را تحمُّل کند،ولی سرانجام زیر شکنجه پذیرفت که در حضور مردم به دروغگویی خود اعتراف کند.ضمناً مزدوران درباری برای تحقیر هابیل همه جا به جای نام واقعی، او را «قابیل» می نامیدند!بنابراین روزی را برای اعلام علنی اعترافات هابیل تعیین کردند و در شهر جار زدند که در ساعت 17 روز جمعه همۀ مردم شهر هرت برای شنیدن اعترافات قابیل در میدان بزرگ شهر جمع شوند.

روز و ساعت موعود فرارسید. پس از تشریف فرمایی سلطان و تجمُّع مردم ،هابیل را به بالای سکّوی میدان بردند و از او خواستند در پشت میکروفون های متعدّد ده بار با صدای بلند فریاد بزند و بگوید:«من دروغگو هستم!» 

مُجری پاچه خوار برنامه با شور و هیجان از مردم می خواست که پس از پخش اعترافات قابیل خائن همۀ مردم یک پارچه شعار بدهند:

درود بر هردمبیل / مرگ بر این قابیل!

آقای هابیل که بر اثر سختی های سلّول انفرادی و شکنجه های مداوم،بشدّت لاغر و ضعیف شده بود،با نهایت توان کوشید تا فریاد بزند.ولی با صدایی گرفته جملۀ تحمیلی را ده بار تکرار کرد! 

ولی هنوز جملۀ آخری از دهان هابیل خارج نشده یکی از شاگردان کوچک آقای هابیل، خود را به میکروفون ها رساند و با صدای بلند از مردم خواست به یک جملۀ تکمیلی او گوش کنند. عوامل درباری کوشیدند او را از روی سکّو به پایین پرت کنند،ولی مردم با شعارهای خود از مجریان خواستند تا بگذارند این بچه حرفش را بزند.

این شاگرد با شتاب گفت:

ای مردم هوشیار شهر هرت!اگر آقای هابیل معلّم فرزانۀ ما دروغگوست،پس این جملۀ «من دروغگو هستم» نیز دروغ است! منفی در منفی می شود مُثبت! یعنی آقای هابیل راستگوست! پس هر چه علیه مفاسد دربار افشاگری کرده ،راست و درست است!

مردم با شنیدن این جملۀ زیرکانۀ شاگرد هوشیار آقای هابیل به جای تکرار شعار تحمیلی و فرمایشی مُجری، ناگهان با تمام توان و قوّت فریاد سردادند:

مرگ بر هردمبیل/ درود بر این هابیل!

شعار گوشخراش و هیجانی مردم، شهر هرت را به لرزه درآورد. ماموران امنیّتی دستپاچه شده بودند و نمی دانستند چه کنند. گارد محافظ هردمبیل به سرعت هردمبیل لرزان و رنگ پریده را از میدان فراری دادند!سربازان و نیروهای امنیتی که کاملاً غافلگیر شده بودند،مفتضحانه فرار را بر قرار ترجیح دادند. مردم خشمگین شهر به سوی کاخ هردمبیل حرکت کردند. هردمبیل نیز عجولانه خود را به کاخ رسانید و به همۀ نیروهای مسلّح دستور آماده باش و اجازۀ شلّیک مستقیم به مردم را صادر کرد. مردم کاخ شاهانه را محاصره کردند. ناگهان فرماندۀ گارد سلطنتی با یک اخطار دستور شلّیک مستقیم به مردم را صادر کرد. با رگبار بی رحمانۀ گاردی ها تعدادی از مردم بی سلاح و مظلوم را به خاک و خون کشیدند. 

ماموران خونخوار بدین وسیله مردم خشمگین را از اطراف کاخ راندند و هردمبیل وحشت زده را نجات دادند.

...و این چنین کوشیدند سلطۀ جهنّمی استبداد هردمبیل را به وسیلۀ ریختن خون های مردم بی پناه استمرار بخشند! تا این که......

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar