انگیزۀ کار 

قصّه های شهر هرت/قصّۀ 98

#شفیعی_مطهر

بسیاری از کسانی که از شهر هرت به دیار فرنگستان می رفتند،در بازگشت پیام هایی از پیشرفت های فرهنگی،سیاسی،اجتماعی و اقتصادی می آوردند. کم کم افکار مترقّی و تحوّل طلبی رشد می کرد و بر سطح مطالبات مردمی می افزود.

این تحوّلات باعث نگرانی کانون قدرت می شد. روزی هردمبیل،«شارل شرلی» کارشناس امنیتی فرنگی را فراخواند و این نگرانی را با او در میان گذاشت.

شرلی در ارائۀ راه حل گفت:

«قربان! جریان تجدُّد و تمدُّن دو جنبه و دو رویکرد دارد. یکی در بُعد نرم افزاری و فکری و فرهنگی و تفکُّر است و دیگری در بُعد سخت افزار یعنی پدیده های لوکس و مصنوعی چون ابزار خانه و وسایل زندگی. بُعد نرم افزاری مدرنیته برای سلطنت اعلی حضرت در شهر هرت خطرناک است و مردم با رشد فکری و آشنایی با حقوق بشر و شهروندی بر حجم مطالباتشان افزوده شده،زیر بار استبداد نمی روند؛ولی استفاده از وسایل برقی و الکترونیکی و دیجیتالی آن هم از نوع جدیدترین و پیشرفته ترینش برای  مردم شهر هرت نه تنها خطری  از آن متوجّه سلطنت نمی شود،که می شود از آن ها ابزاری ساخت برای تحمیق و استحمار توده های مردم! 

ضمناً با برقراری سیستم  اداری و کاغذبازی چنان مردم را سرگرم می کنیم که هر کس کوچک ترین کار اداری،قضایی و... داشته باشد،آن قدر در پیچ و خم های اداری سرگردانش می کنیم که از زندگی سیر شود و دیگر فیلش یاد هندوستان نکند!!»

هردمبیل با شنیدن این توصیفات گل از گلش شکفته می شد؛بنابراین مُصرّانه از شرلی خواست هر چه زودتر این طرح را در شهر هرت پیاده کند.

روزی هردمبیل همراه گارد محافظش و در معیت شرلی در خیابان های شهر قدم می زد. در بین راه یک کارخانۀ شَعربافی دید.وارد آن شد.جوان کارگری را دید که با تلاشی خستگی ناپذیر به شدّت روی دستگاه پارچه بافی خود کار می کرد. او را صدا زد و گفت: چه می کنی؟ 

کارگر گفت: قربان! من هر روز صبح زود سرکار حاضر می شوم و بلافاصله کار خود را شروع می کنم و تولید زیادی دارم و از کارم راضی هستم.

هردمبیل نگاهی به شرلی کرد و نظر او را خواست. شرلی گفت:

اعلی حضرتا! این کارگر که با این سبک قدیمی و سنّتی بدون رئیس کار می کند،اگر در متن تشکیلاتی مدرن قرار گیرد،چه شود!!

کسی که بدون نظارت این همه تولید دارد، به طور مسلّم اگر رئیسی داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت.

بنابراین هردمبیل دستور داد یکی از درباریان را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارش های خوب مشهور بود، به عنوان رئیس این کارخانه برگمارد.

او در اولین اقدام خود برای تحقّق مدیریت سیستماتیک و استقرار کنترل الکترونیکِ کارگر، ساعت ورود و خروج نصب کرد.

این رئیس چندی بعد احساس کرد به همکاری نیاز دارد که گزارش های او را بنویسد و تایپ کند. بدین منظور و همچنین برای بایگانی و پاسخگویی به تلفن ها یکی از خواهرزاده هایش را استخدام کرد.

هردمبیل از گزارش های رئیس کارخانه راضی بود و از او خواست که برای تجزیه و تحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که توسّط کارگر صورت می گیرد،از نموداری استفاده کند. تا شاه بتواند این نمودارها را در ارائۀ رهنمودهای ملوکانه به مجمع مدیران صنایع کشور به آنان نشان دهد.

رئیس برای انجام امور یک کامپیوتر و پرینتر لیزری خریداری کرد و برای ادارۀ واحد تکنولوژی اطّلاعات یکی از برادرزاده های خود را نیز استخدام کرد.

 کارگر که زمانی بسیار فعّال بود و در محیط کارش احساس آرامش می کرد، کاغذ بازی های اداری و جلسات متعدّدی که وقت او را می گرفت دوست نداشت.

رئیس به این نتیجه رسید که فردی را به عنوان مدیر داخلی کارخانه به کار گمارد.

این پست را به یکی دیگر از عمّه زاده ها سپرد.

اوّلین کار مدیر داخلی خریداری یک فرش و تعدادی صندلی و مبلمان شیک برای دفتر کارش بود.او همچنین به کامپیوتر و کارمند نیاز داشت که آن ها را از یک شرکت خارجی خرید تا به او در تهیّه و کنترل بودجه و بهینه سازی برنامه ها کمک کند...

محیط کارخانه حالا دیگر از تعداد زیاد کارمندان و رواج کاغذبازی به تدریج به مکانی فاقد شور و نشاط تبدیل شده بود. دیگر هیچ کس نمی خندید و همه غمگین و نگران بودند.

با مطالعۀ گزارش های رسیده رئیس کارخانه متوجّه شد که تولیدات کارگر کمتر از قبل شده است. بنابراین یکی از پسرخاله های با پرستیژش را به عنوان مشاور عالی استخدام کرد و به او ماموریّت داد تا با اجرای یک پروژۀ تحقیقاتی وسیع، امور را بررسی کرده، مشکلات را مشخّص و راه حل ارائه نماید. 

مشاور سه ماه وقت صرف کرد و گزارشی در چند جلد تهیّه نمود و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیش آمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است و باید تعدیل نیرو صورت گیرد. 

رئیس در امر تعدیل نیرو لیست کارکنان و کارمندان را روی میز گذاشت و یک یک  اسامی و وابستگی های همه را مرور کرد.  سرانجام  به این نتیجه رسید که  هیچ یک از بستگان و آقازاده ها را نمی تواند اخراج کند. چون عواقب سیاسی دارد. تنها کسی که اخراجش بی دردسر است،همان کارگر فعّال قدیمی کارخانه است!

بنابراین با اخراج او تنها مشکل کارخانه!!!که  تورّم نیرو بود،بسلامتی حل شد!!زیرا او دیگر انگیزه ای برای کار نداشت.

...و بدین ترتیب شهر هرت همین شهری شد که اکنون می بینید!آسیابی است که شبانه روز خالی می گردد و خودش را می سابد!!

کانال رسمی گاه گویه های مطهر

  https://t.me/amotahar