#طنز
#خروس بی غیرت

مرغ و خروسی که به خیر و خوشی
عقد نموده زن و شوهر شده
اول ماه عسل خویشتن
روی نمودند به اطراف ده

کارگزاری ز ادارات شهر
از بدی حادثه آن جا گذشت
همچو که افتاد نگاهش به مرغ
چشم وی از دیدن او خیره گشت


گفت که : ای مرغ تپل ، خوشگلم
کشته مرا هیکل رعنای تو
جمله کوپن های من کارمند
باد فدای قد و بالای تو


گر برسد بر بدنت دست من
جان کنم ای مرغ به قربان تو
گاه خورم سینه ی چاق تو را
گاه به دندان بکشم ران تو


چون که شنید این متلک ها از او
زد به سر شوهر خود ، نو عروس
گفت : چرا بی رگ و بی غیرتی
خاک دو عالم به سرت ای خروس


از چه به آن راه زنی خویش را
کاش که می مُردم از این ماجرا
تو مثلا مرد منی ؟ بی وجود
او بخورد سینه و ران مرا؟


گفت خروس ای زن زیبای من
زین سخن او راه کجا می برد؟
چون که ننه مرده بود #کارمند
تخم تو را هم نتواند خورد!!!

محمد رضا عالی پیام