"داستانی کوتاه و پندی بزرگ"

گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: 

اینجا را ترک نمی کنم تا آن که بلایی بر سر آنان بیاورم.
به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان  سو رفت و میخ را تکان داد.
 با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت.
 مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت.
 شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد.
 سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!!
 فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: 

ای وای، این چه کاری بود که کردی؟!
 ابلیس گفت: کاری نکردم. فقط میخ را تکان دادم.
➖➖➖➖➖➖➖➖
 بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمه‌ای که می گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی:
* حالتی را دگرگون می کند.
* مشکلات زیادی را ایجاد می کند.
* آتش اختلاف را بر می افروزد
* خویشاوندی را برهم می زند.
* دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد.
* کینه و دشمنی می آورد.
* طراوت و شادابی را تیره و تار می کند
* دل ها را می شکند.

 بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است .فقط میخ را تکان داده است!!