قصّه های شهر هرت. قصۀ 106
#شفیعی_مطهر
هردمبیل حاکم شهر هرت پیر و زمینگیر شده و همه مرگش را نزدیک می دیدند.او می خواست پسرش هردمبیل دوم را به عنوان ولی عهد خود برگزیند.ولی با توجّه به نفوذ روزافزون افکار مدرنیسم که مروّج دموکراسی مبتنی بر آرای مردم بود،قرار شد با یک انتخابات صوری و مهندسی شده،اعلام ولایت عهدی او را مبتنی بر آرای مردم و مُنتخب مردم شهر هرت جلوه دهند.
از آنجا که در هر انتخابات باید تعدادی از افراد به طور صوری به عنوان نامزد به مردم معرّفی شوند تا مردم از بین آنان نامزد مورد نظر خود را برگزینند ،بنابراین هردمبیل از وزیر کشور خواست چند نفر از افراد عادی غیرمشهور را هم به عنوان نامزد به مردم معرفی کند. وزیر کشور از چند نفر از جمله یک معلم نیز درخواست کرد تا آمادگی خود را برای نامزدی در انتخابات تعیین ولایت عهدی هردمبیل اعلام کنند.
معلم در برابر درخواست وزیر گفت:
آخر من که در بین مردم شهرتی ندارم و کسی مرا نمی شناسد که به من رای بدهد!
وزیر در حالی که می خندید،با طعنه گفت:
آقا معلّم عزیز! آخر اگر ما یک درصد هم احتمال می دادیم که مردم تو را می شناسند و به تو رای می دهند،که تو را نامزد نمی کردیم!!در حکومت های هردمبیلی در برابر نامزد مورد نظر چند نفر نامزد دکوری و صوری هم می آورند تا نمایش انتخاباتی برگزار شود.حالا فهمیدی ما سیاهی لشکر می خواهیم،نه نُخبۀ دانشور!!
کانال رسمی گاه گویه های مطهر