تاوان فریب!


مردی پشت بر الاغش، در حالی که تکه ای علف تازه را با ریسمانی به سر چوبی بسته و آن را روبروی حیوان آویزان کرده، نشسته بود.  حیوان بیچاره همان طور که به طمع خوردن علف، ساعت ها پیش می رفت، مرد را نیز جابه جا می کرد.

مردم با دیدن این صحنه به هوش و درایت مرد احسنت می گفتند، که ناگهان پیامبر .ص. را دیدند که با خشم آن ها را  نظاره می کند.

پیامبر فریاد زد: ای مرد! آیا از خداوند حیا نمی کنی که مرکبت را فریب می دهی؟

مرد متعجب و شرمگین گفت: ای رسول خدا! این حیوان است و نمی فهمد.

پیامبر پاسخ داد: خداوند بر کسی که  از مخلوقاتش با فریب بهره کشی کند، غضب خواهد کرد. حتی اگر آن الاغی باشد.
مرد سراسیمه به زیر آمد و گفت: ای پیامبر! چه کنم که خداوند مرا عفو کند؟

رسول مهربان گفت: حیوان را آسوده بگذار، حقی را که بر ذمه تو دارد، با تیمار او ادا کن، و آنگاه از او بهرمند شو.

وقتی این حدیث را (نقل به مضمون) از آقای جوادی آملی شنیدم، با خودم گفتم، اگر فریب یک الاغ نزد خداوند این قدر کریه است، پس تاوان فریفتن یک ملت و یک نسل چیست؟