منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 30 فروردین 1388 04:06 ب.ظ نظرات ()

    دو نعمت است كه قدر آن را نداند مگر كسی كه از دستشان دهد ، جوانی و تندرستی .
    سعادت انسان در كار ، تفكر و سعی درحفظ شرافت و تقوی است .
    امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد كه بال برای پرندگان .
    حقایق را بپذیرید و در موارد ی كه حقیقت ممكن است برایتان ناخوشایند باشد ، از آن نگریزید .
    خداوند متعال تا وقتی كه نفس بنده ای به شماره نیفتاده باشد، توبه او را می پذیرد .
    زندگی برای مردم حساس ، غم انگیز و برای اشخاص فكور خنده زاست .
    عظمت مردان بزرگ از طرز رفتارشان با مردمان كوچك آشكار می شود .
    دوست تو كسی است كه تو را از بدی ها باز دارد و دشمنت كسی است كه تو را به كارهای بد وادار سازد .
    نزد خدا چیزی محبوب تر از این نیست كه دست خواهش به سوی او دراز شود .
    تجربه را در روی تخت خواب نرم و معطر و متكای پر قو نمی توان به دست آورد .
    هیچ چیز در دنیا به اندازه زبان مستحق نیست كه برای مدتی طولانی زندانی شود .
    محبوب ترین كارها نزد خدای عزوجل نماز است و آن آخرین سفارش پیامبران است .
    آن نعمت نصیب ماست كه قدرش را می دانیم وگرنه از صورت زیبا برای كور چه حاصل .
    سعی ناكرده در این راه به جایی نرسی / مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر ...

    منبع: سیداحمدموسوی
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 27 فروردین 1388 06:49 ق.ظ نظرات ()

            دوشیدن شیر دو گاو

    سوسیالیسم: یکی را نگه می‌دارید. دیگری را به همسایه خود می‌دهید.

    کمونیسم: دولت هر دوی آن ها را می‌گیرد، تا شما و همسایه‌تان را در شیرش شریک کند.

    فاشیسم: شیر را به دولت می‌دهید. دولت آن را به شما می‌فروشد.

    کاپیتالیسم: هر دوی آن ها را می‌دوشید. شیرها را بر زمین می‌ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.

    نازیسم: دولت به سوی شما تیراندازی می‌کند و هر دو گاو را می‌گیرد.

    آنارشیسم: گاوها، شما را می‌کشند و همدیگر را می‌دوشند.

    سادیسم: به هر دوی آن ها تیراندازی می‌کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می‌اندازید.

    آپارتاید: شیر گاو سیاه را به گاو سفید می‌دهید، ولی گاو سفید را نمی‌دوشید.

    دولت مرفه: آن ها را می‌دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می‌دهید تا بنوشند.

    بوروکراسی: برای شناسنامه آن ها هفده فرم در سه نسخه پر می‌کنید، ولی وقت ندارید آن ها را بدوشید.

    ایده آلیسم: ازدواج می‌کنید. همسر شما آن ها را می‌دوشد.

    رئالیسم: ازدواج می‌کنید. اما هنوز هم خودتان آن ها را می‌دوشید.

    متحجریسم: زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.

    فمینیسم: حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.

    پلورالیسم: دو گاو نر و ماده دارید. از هر کدام شیر بدوشید فرقی نمی‌کند.

    لیبرالیسم: آن ها را نمی‌دوشید، چون آزادیشان محدود می‌شود.

    دموکراسی مطلق: از همسایه‌ها رای می‌گیرید که آن ها را بدوشید، یا نه.

    سکولاریسم: دو گاو دارید. پس به خدا نیازی نیست !!!

    منبع: گریزگاه 
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 26 فروردین 1388 06:48 ق.ظ نظرات ()
    فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه ...

    بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است . با نگاهی به گذشته می آموزیم آدمیان، اشتباهاتی همچون : برده داری ، همسر سوزی و ... را رها کرده اند ، خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد . (اُرد بزرگ)

    فرزانگان سخن نمی گویند، بلکه با استعدادان سخن می گویند و تهی مغزان بگومگو می کنند.

    ( کونگ تین گان)


    سختی های بزرگ به آدمی نیرویی دو چندان می بخشد .( اُرد بزرگ)


    تولد چیزی غیر از آغاز مرگ نیست . (ادوارد یانک)

    خیر  نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست ،  زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند .( فردریش نیچه )

    افرادی هستند که نور چشمی شانس و اقبالند و هر وقت سقوط می کنند، مانند گربه روی دو پا بر زمین می نشینند .( کولتون)


    حقیقتی بهتر از این سراغ ندارم که انسان می تواند با تلاش زندگی خود را متعالی سازد . (تورئو )


     مردم هرگز نمی دانند پیشوا جز ذات عظیم آن ها که به سوی آسمان سیر می کند ، شکاری ندارد.

    (جبران خلیل جبران)

    پرتگاه می تواند به وجودآورنده روان و یا کشنده جسم باشد .( اُرد بزرگ)


    جاه طلبی شهوتی است که هرگز فرو نمی نشیند ، بلکه با لذتی که از آن فراهم می شود پیوسته مشتعل تر و جنون آمیز تر می شود .( اتومی)

    اگر بر ساماندهی نیروهای خود توانا نباشیم ، دیگران سرنوشتمان را می سازند .( اُرد بزرگ)

    بزرگ ترین بدبختی آن است که طاقت کشیدن بار بدبختی را نداشته باشیم .( باس )

    آداب خوب و اخلاق ، دوستان قسم خورده اند و به زودی با یکدیگر متحد می شوند . (بارتول )

    افراد دانا کوشش دارند خود را همرنگ محیط سازند، ولی اشخاص دیوانه سعی می کنند محیط را به رنگ خود در آورند ، به همین جهت تحولات و ترقیات اجتماع به دست دیوانگان بوده است .( آندره مورا )

    همواره تنهایی ، توانایی به بار می آورد .( اُرد بزرگ)

    پول مانند حس ششم است که بدون آن نمی توان از پنج حس دیگر به طور کامل استفاده کرد . بدون درآمد کافی نصف امکانات زندگی به روی ما مسدود خواهد شد .( سامرست مرآم)


    هیچ نمی تواند چیزی را به شما بیاموزد جز آنچه که در افق دید و خرد شما وجود داشته و شما از آن غافل بوده اید . (جبران خلیل جبران)


    جستجوی حقیقت دیوانگی مطلق است ، چه ،موقعی که به حقیقت رسیدید ، ممکن نیست به کسی بگویید و دشمن شما نشود .( برنارد روسن پی یر)


    گفتـــــی دلــــت بــــــا دیگـــــــری است؟ / در نگاهت عشق مــن خــــاکستری است؟ 

    خـــــود بسی بهتـــــر نگویم مـــــن تــــرا  / ایــــن سکوت مــــن کلام بهتری است

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 25 فروردین 1388 06:09 ق.ظ نظرات ()

    سرانجام سركشی

     

    ماوردی در كتاب «ادب الدنیا والدین» نقل كرده است كه ولیدبن یزیدبن عبدالملك (88-126ق) از پادشاهان سلسله مروانیه در شام (كه به قول سید مرتضی به الحاد معروف و به عناد متظاهر بوده است) روزی به مصحف شریف تفأل زد. این آیه آمد: «وَاسْتَفْتَحوُا وَخابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ»(ابراهیم، 14)

    یعنی: (ویاری و داوری خواستند و هر زور گوی ستیزه جویی ناكام شد.) او بر آشفته شد و مصحف را پاره پاره كرد و این شعر بی ادبانه و كفر آمیز را سرود:

     

    اتوعد كل جبّار عنید             فیها انا ذاك جبار عنید

    اذا ماجئت ربّك یوم حشر     فَقُل یاربّ مزّقنی الولید

     

    آیا هر زورگوی ستیزه جوی را می ترسانی؟   

                                          بدان كه اینك من همان زورگوی ستیزه جو هستم

    و چون در روز حشر به نزد پروردگارت رفتی

                                          بگو پروردگارا! مرا ولید پاره پاره كرد

    پس از این واقعه فقط چند روز زندگی كرد تا آن كه به شیوه فجیعی كشته شد و سرش را بریدند و جسدش را بر بام قصر به دار كشیدند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 24 فروردین 1388 06:15 ق.ظ نظرات ()

       

    • سنگ وسفال

    یك عمر دل اسیر كمند خیال بود

    یك عمر چشم خیره به نقش زوال بود

    گفتند گوش كن سخن اهل علم را

    ما گوش كرده ایم ، فقط قیل و قال بود

    پرسیدم از حكیم ، عدم هست یا كه نیست؟

    دیدم جواب مسئله اش هم سوال بود

    پا بر صراط عشق نهادند بی رهان

    زاهد هنوز در كشش حرف ضال بود

    واعظ ز عثل دم زد و پرسیدمش كه چیست؟

    با آن زبان سفسطه، گویی كه لال بود

    زخمی به ماندگاری زخم زبان كه دید

    آیین شیخ یك سره بر این روال بود

    تا شهروند خویشتن خویش بوده ایم

    دنیای ما حكایت سنگ و سفال بود

    جستیم عافیت ز خم و پیچ زندگی

    دیدیم عاقبت كه خیالی محال بود

    آهی ز دل كشیدم و تا كوی دوست رفت

    دیدار ما نتیجة این اتصال بود

    ارفع مجال و فرصت هر كس به عمر خویش

    تنها به قدر گفتن یك شرح حال بود

    سید محمود توحیدی(ارفع)-نقل از مینا

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 23 فروردین 1388 05:08 ب.ظ نظرات ()

    آیا ما این گونه ایم؟

    ابی بصیر از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود:

    روزی عده ای از یاران پیامبر (ص) نزد آن حضرت بودند که آن حضرت دو بار فرمود:

     خدایا ! ملاقات برادرانم را برایم میسر فرما . 

    بعضی از اصحاب گفتند : یا رسول الله ! مگر ما برادران شما نیستیم؟ رسول خدا(ص) فرمود :

     خیر ! شما یاران من هستید . برادران من کسانی هستند که در آخرالزمان می آیند . آن ها به من ایمان می آورند ، در حالی که مرا ندیده اند....آنان به قدری در دین خود محکم هستند که دینداری آن ها در آن زمان سخت تر از تراشیدن شاخه تیغ است با دست خود در شب تاریک ، یا سخت تر از نگهداشتن آتش سرخ شده در کف دست . آن ها چراغ هایی نورانی می باشند که خداوند آنان را از هر فتنه کور و ظلمانی نجات خواهد داد . 

    (منبع: تفسیر روایی رضوان ، سیدجواد رضوی ،ص۲۱۱، به نقل از بحارالانوار از بصائرالدرجات)

         آیا ما ممکن است جزو ایشان باشیم؟!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • زنانی که می خواهند مرد باشند ، زنانی هستند که نمی دانند زن هستند.
    الکساندر دوما


    چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش.
    ویلیام شکسپیر

    زن زشت در دنیا وجود ندارد. فقط برخی از زنان هستند که نمی‌توانند خود را زیبا جلوه دهند.
    برنارد شاو


    زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ کنند، ولی به یکدیگر می گویند تا در حفظ آن شریک باشند.

    داستایوفسکی


    زن وقتی که دوست بدارد ، غیر از محبوب خود چیزی را نمی بیند و هر چه عاطفه ،
    مهربانی و نوازش و فداکاری دارد تنها برای او به کار می برد.

    آلفونس دوده


    کسانی که ازدواج کرده اند، خود را ناراضی نشان می دهند و می گویند زن بد است ، زیرا می خواهند فقط و فقط خودشان از این موهبت تمتّع گیرند.
    دیسرائیلی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    ویل دورانت مورخ، فیلسوف و نویسنده آمریكایی و مؤلف «تاریخ تمدن» علاقه فراوانی به همسرش «آریل» داشت. آریل دانشجوی كلاس ویل دورانت و 13 سال جوان تر از او بود. دورانت مطالب كتاب را به او دیكته می كرد. علاقه این زن و شوهر به هم به قدری بود كه در سال 1981 پس از انتقال دورانت به بیمارستان، آریل از لحظه ای كه از دكتر شنید كه شانس زنده ماندن شوهرش اندك است، دیگر لب به غذا نزد تا درگذشت. قلب دورانت نیز پس از این كه شنید آریل فوت شده، از حركت بازماند و به او پیوست. زن و شوهر در یك روز در كنار هم دفن شدند. دورانت هنگام مرگ 96 ساله بود. بعضی از سخنان حكیمانه ویل دورانت:

    تمدن را نمی شود بافتح و غلبه از میان برد. تمدن تنها از درون تخریب می شود.

    مدنیت در جامعه با رعایت تساوی حقوق انسان ها شكوفا و بارور می شود و تبعیض، ریشه آن را می خشكاند. مردم برای فرزندانشان به جای مال باید مدنیت به ارث بگذارند.

    من كشف كرده ام كه «آزادی» محصول نظم است.

    سلامت ملل ، مهم تر از ثروت ملل است.

    كتاب نویسی لذت بخش ترین حرفه ها، مؤثر ترین كارها و بهترین خدمات است.

    دانش آموخته كسی است كه بداند كه هنوز چیزی نمی داند.

    رشته سخنرانی های او در دهه 1950 در دانشگاه كلمبیا در ستایش از ادبیات ایران، بیش از پیش متفكران ایرانی قرون وسطا را به جهانیان شناسانید. وی یك جلسه تمام، تنها به تفسیر این بیت حافظ پرداخته بود كه:

     

    غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود      ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 19 فروردین 1388 10:38 ق.ظ نظرات ()
    در باز می شود...نه !... ولی در پرنده نیست
    پرواز در توان ِ پر ِ هر پرنده نیست...
    باید به سمت ِ تیغ پرید و پرنده شد
    شمشیر اگر به سر برسد، سر پرنده نیست
    وقتی پرنده زودتر از تیر می پرد،
    نفعی برای هیچ کسی در پرنده نیست
    پس در قفس پرندهء پرپر پرنده است
    در آسمان پرندهء بی پر، پرنده نیست
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 10 فروردین 1388 05:32 ب.ظ نظرات ()
    خوش به حال روزگار

    بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

    شاخه های شسته، باران خورده پاک

    آسمان آبی و ابر سپید

    برگ های سبز بید

    عطر نرگس رقص باد

    نغمه  شوق پرستوهای شاد

    خلوت گرم کبوترهای مست

    نرم نرمک می رسد اینک بهار

    خوش به حال روزگار

    خوش به حال چشمه ها و دشت ها

    خوش به حال دانه ها و سبزه ها

    خوش به حال غنچه های نیمه باز

    خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

    خوش به حال جام لبریز از شراب

    خوش به حال آفتاب

    نرم نرمک می رسد اینک بهار

    خوش به حال روزگار

    ای دل من گرچه در این روزگار

    جامه  رنگین نمی پوشی به کام

    باده  رنگین نمی نوشی به جام

    نقل و سبزه در میان سفره نیست

    جامت از آن مِی که می باید تهی ست

    ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

    ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

    ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

    نرم نرمک می رسد اینک بهار

    خوش به حال روزگار

    گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ

    هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

    فریدون مشیری

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات