منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • حتمابخوانید: یک ٍ E- mail از طرف خدا ...
    امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه،نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی ، فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.

    یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آن که روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی ، تا از آخرین شایعات با خبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اون همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.متوجه شدم قبل از ناهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی.

     تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. 

    موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی.

    من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا،فکر،یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منت ظرت هستم؛سراسر پر از عشق تو...به امید آن که شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه،عیبی ندارد،می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی ...

    دوست و دوستدارت:خدا
    forum.iranproud.com

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • حاکمی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند . آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می‌دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ .

    حاکم تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

    اولی : تصویر دریاچهء آرامی بود که کوه های عظیم  و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود . در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید .

    و اگر دقیق نگاه
    می کردند ، در گوشه چپ دریاچه ، خانه کوچکی قرار داشت ،

    پنجره اش باز
    بود ، دود از دودکش آن بر می خاست ، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.

    تصویر دوم : هم کوه ها را نمایش می داد . اما کوه ها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود .

    آسمان بالای کوه ها به طور بی رحمانه ای تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل‌آسا بود .

    این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت .

    اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجه پرنده ای را می دید .

    آنجا ، در میان غرش وحشیانه طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود
    .

    حاکم درباریان را جمع کرد و از حکیمی خواست تا بهترین تابلو را برگزیند . حکیم پس از بررسی اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است .

    بعد توضیح داد
    : آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا، بی مشکل ،

    بی کار سخت یافت
    می شود ،

    چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ
    شود .

    این تنها معنای حقیقی آرامش است .

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • بزرگ بود

     واز اهالی امروز بود

    وبا تمام افق های باز نسبت داشت

    ولحن آب وزمین را چه خوب می فهمید

    صد ا ش

    به شکل حزن پریشان واقعیت بود

    و پلک هاش

    مسیر نبض عناصررا

    به ما نشان می داد 

     و دست هاش

    هوای صاف سخاوت را  

     ورق زد

    و مهربانی را 

    به سمت ما کوچاند

    به شکل خلوت خود بود 

     وعاشقانه ترین انحنای وقت خودش را  

     برای آینه تفسیر کرد

    واو به شیوه  باران پراز طراوت تکرار بود.

    (قسمتی از شعر دوست، از سهراب سپهری)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • فرازی از مناجات خواجه عبدالله انصاری :

     الهی ضعیفان را پناهی ؛ قاصدان را بر سر راهی ؛ مومنان را گواهی ؛ چه عزیز است

    آن کس که تو خواهی!

     

    آن کس که ترا شناخت جان را چه کند ؟                فرزند وعیال وخانمان را چه کند ؟

    دیوانه کنی ؛ هر دو جهانش بخشی                    دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ؟

     

    الهی هر که ترا شناسد ؛ کار او باریک وهر که ترا نشناسد ؛ راه او تاریک .

     

    الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست ؛ دستم گیر که جز تو پناهم نیست .

     

    الهی توانایی ده که در راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم .

     

    الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم ؛ خواست خواست توست ؛ من چه خواهم .

     

              الهی به قدر دانایی تو ؛ نادانم.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • خدایا ! چرا من؟

    درسی که آرتور اشی به دنیا داد

    قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون( ‎ (Arthur Ashe) آرتور اشی به خاطر خون آلوده ای كه درجریان یك عمل جراحی در سال ۱۹۸۳دریافت كرد ،  به بیماری ایدز مبتلا شد و  دربستر مرگ افتاد . او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت كرد‎.

    یكی از طرفدارانش نوشته بود :  

    چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناكی انتخاب كرد؟

    آرتور در پاسخش نوشت :  

    دردنیا ۵۰ میلیون كودك بازی تنیس را آغاز می كنند .

     ۵ میلیون یاد می گیرند كه چگونه تنیس بازی كنند .

    ۵۰۰ هزارنفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند .

    ۵۰ هزارنفر پا به مسابقات ‏می گذارند ، ولی تنها ۵ هزارنفر سرشناس می شوند .

    تنها ۵۰ نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می كنند .

    و از این ۵۰نفر تنها۴ نفر به نیمه نهائی می رسند و دو نفر به فینال ...

    و آن هنگام كه جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم ،

    هرگز نگفتم : خدایا ! چرا من؟

    و امروز  هم كه از این بیماری رنج می كشم هرگز نمی توانم بگویم: خدایا ! چرا من؟

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • فیلتر نوشت

     گفته اند

     روزی یكی از آشنایان سقراط فیلسوف به دیدارش آمد و گفت : می دانی درباره دوستت چه شنیده ام ؟

    سقراط جواب داد : یك دقیقه صبر كن ، قبل از این كه چیزی بگویی می خواهم امتحان كوچكی را بگذرانی كه به آن تست فیلتر سه گانه می گویند.

     سقراط ادامه داد : قبل از این كه با من درباره دوستم صحبت كنی، شاید بد نباشد كه چند لحظه صبر كنی و چیزهایی را كه می خواهی بگویی فیلتر كنی . به همین خاطر به این امتحان، تست فیلتر سه گانه می گویم.

    اولین فیلتر، حقیقت است. تو كاملا مطمئنی مطالبی كه می خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟

    مرد گفت : نه، درحقیقت من همین الان درباره اش شنیدم و... .

     سقراط گفت : بسیار خوب، پس تو واقعا نمی دانی كه حقیقت دارد یا خیر.

     حالا دومین فیلتر را امتحان می كنیم، دومین فیلتر نیكی است. چیزی كه می خواهی راجع به دوست من بگویی، مطلب خوبی است؟

     مرد جواب داد: نه، كاملا برعكس ... .

     سقراط ادامه داد: خُب، پس تو می خواهی به من راجع به او چیز بدی بگویی ، اما دقیقا از درستی آن مطمئن نیستی!؟ هنوز یك فیلتر باقی مانده، فیلتر فایده. مطلبی كه می خواهی راجع به دوستم به من بگویی، فایده ای برای من دارد؟

    مرد جواب داد: فایده؟؟؟ نه، نه واقعاً !

    سقراط نتیجه گیری كرد : اگر چیزی كه می خواهی به من بگویی نه حقیقت است نه خوبی دارد و نه فایده ای، پس چرا اصلا بگویی ؟!

    منبع:فاطمه زینلی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • اس ام اس و پیامک فلسفی و جملات قصار

    اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد ، هر تکه چوبی ، مانع عظیمی

    بر سر راهت خواهد شد . . .

    .

    .

    .

    آن که امروز را از دست میدهد فردا را نخواهد یافت ، هیچ روزی از امروز با ارزش تر نیست

    .

    .

    .

    هرگز به احساساتی که در اولین برخورد از کسی پیدا میکنید اعتماد نکنید . . .

    .

    .

    .

    هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده

    کسی که تو را دوست داشته باشد نیازی به این کار ندارد

    و کسی که تو را دوست ندارد آن را باور نخواهد کرد . . .

    .

    .

    .

    محبت همه چیز را شکست میدهد و خود شکست نمیخورد . . .

    .

    .

    .

    آن که میتواند انجام میدهد و آن که نمیتواند انتقاد میکند . . .

    .

    .

    .

    چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی ، مثل من رفتار کن . . .

    .

    .

    .

    بر زمین لجبازی پای مفشار که بد لغزنده است . . .

    .

    .

    .

    از اندیشه ها و آرزوهای دیگران ، برای موفقیت خود کمک بگیرید . . .

    .

    .

    .

    اگر هر روز راهت را عوض کنی ، هیچ وقت به مقصد نخواهی رسید . . .

    .

    .

    .

    درباره درخت بر اساس میوه هایش قضاوت میکنند ، نه برگ هایش . . .

    .

    .

    .

    وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جایی دیگر ، کار بیهوده ای است

    .

    .

    .

    سکوت سرشار از نگفته هاست و نا گفته ها پر بها ترین داشته هاست . . .

    .

    .

    .

    گاهی هدف خود ، سد دید آدمی است ، باید دور شد و آنگاه برگشت ،

    چه درخشان هویداست . . .

    .

    .

    .

    وقتی انسان دوست واقعی دارد که خودش دوست واقعی باشد . . .

    .

    .

    .

    برای هر کس زمان معینی وجود دارد که قابل انتقال نیست . .

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • غبار آزادی "

    با قلم در افتادی تا شکسته ای آن را!
    با زبان در افتادی تا که بسته ای آن را!
    هر چه را که می خواهی!
    یا ببند یا بشکن!

    با سکوت گویایم،
    با شعور بیدارم،
    با نیاز ادراکم،
    با پیام احساسم،
    با سروش در گوشم،
    با دلم چه خواهی کرد!؟
    ای غبار آزادی!                     

    زنده یاد:      مجتبی کاشانی

    برگرفته شده از وبلاگ دکتر معین


    کسانی که تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند
    مرده های خاموش و پلید تاریخ اند.                    

     علی شریعتی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ویژگی های بندگان خاص خدا چنین است:

    بندگان خاص خدا

    1- بر روی زمین با تواضع حركت مى‎كنند.

    2- آنگاه كه جاهلان اینان را به عتاب خطاب كنند، با سلامت نفس و زبان خطاب كنند، و با سلامت نفس و زبان خوش جواب مى‎دهند.

    3- شب‎ها را با عشق خدا و براى رضایت او به سجده و قیام سپرى مى‎كنند.

    4- دایم با دعا و تضرع مى‎گویند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور كن كه بد عذابى است و جهنم بد منزل و بد سرانجامى است.»

    5- در انفاق كردن اسراف نمى‎كنند و میانه‎روى را پیشه خود مى‎سازند.

    6- براى خدا شریك قایل نمى‎شوند و فقط خداى را مى‎خوانند.

    7- از قتل و جنایتى كه خدا آن را حرام كرده است، پرهیز می كنند.

    8- هرگز دور عمل زشت زنا نمى‎گردند كه هر كس مرتكب این عمل زشت شود، كیفر جاودانه‎اش را خواهد دید و در قیامت عذابش دو چندان خواهد شد، مگر كسانى كه توبه كنند و اعمال نیك انجام دهند كه در این صورت، خداوند گناهان آنان را به ثواب مبدل خواهد كرد و هر كس توبه كند، البته خداوند توبه‎اش را مى‎پذیرد.

    9- به ناحق شهادت نمى‎دهند.

    10- هرگاه به كار بیهوده و زشتى از مردم هرزه بگذرند، بزرگوارانه از آن در گذرند.

    11- هرگاه متذكر آیات الهى شوند، همچون كوران و كران از كنار آن نمى‎گذرند، بلكه با دلى آگاه و چشمى بینا آن را مشاهده كرده و در آن تامل مى‎كنند، تا به مقام معرفت و ایمانشان افزوده شود.

    12- به هنگام دعا با خداى خود مى‎گویند: پروردگارا! از همسران و فرزندان ما كسانى را قرار ده كه مایه روشنى چشم ما شوند و ما را سرخیل پاكان جهان و پیشواى پرهیزكاران قرار بده .

    پاداش صبر چنین بندگانى قصرهاى بهشتى خواهد بود كه در آنجا با سلام و درود و شادمانى با یكدیگر ملاقات مى‎كنند و در بهشت زیبا براى ابدیت و همیشه (جاودان) خواهند بود.

    اى پیامبر! به امت بگو: «اگر دعا و ناله و زارى تان نبود، خدا به شما هیچ توجه و اعتناى نداشت؛ زیرا شما در گذشته، آیات خدا و پیامبران الهى را تكذیب كرده‎اید و این تكذیب، دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد پس با دعا آن را جدا كنید.» (1)


    پی‎نوشت:

    1- فرقان، آیه 63- 77؛ صراط سلوك، ص 33.

    برگرفته از کتاب پندهاى حكیمانه، ج ۳، علامه حسن حسن زاده آملى .

    تبیان

    آخرین ویرایش: دوشنبه 22 تیر 1388 06:49 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •          گفتــی که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

              گفتـی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

              گـفتـــــی ز بخــــت بد اگر ناگه رقــــیب آید ز در

              گفــتم که با افسون گری او را ز سر وا می کنم


              گفتی که تلخی های مـــی، گــر ناگوار افتد مرا

              گفتم که با نــوش لبـــــم آن را گــــوارا می کنم

              گفتی چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام

              گفتم که من خـود را در او عریان تماشا می کنم


              گفتـــی که از بـی طاقتی دل قصد یغما می کند

              گفتم کـــه با یغــــماگران بــــاری مدارا می کنم

              گفتی که پیــوند تو را با نقد هــــستی می خرم

              گفــتم که ارزان تر از این من با تو سودا می کنم


              گفــــــتی اگــر از کوی خود روزی تو را گویم برو

              گفــتم که صد ســـال دگر امروز و فردا می کنم

              گفتــی اگر از پای خــــود زنجیر عـشقت وا کنم

              گفتــم ز تو دیــــوانه تر دانی که پیدا مــــی کنم
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 2 1 2
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات