منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 28 مرداد 1388 06:26 ق.ظ نظرات ()
    غم من

         در کنج دلم ظلمت غم جایگزین شد

         جای شعف و شادی و امید غمین شد

         ویرانه نمودم دل آباد و خوشم را 

         اما غم من نرفت و ویرانه نشین شد 

          الماس اشک

       امشب گرفته غم دل چون آبگینه ام

       گویی فلک گرفته به دل بغض و کینه ام

       سر می نهم ز درد چو بر شانه های شب

       الماس اشک می شکند سنگ سینه ام 

         ققنوس 

        بسوز امروز ای ققنوس مظلوم !

       که از سوز تو عدل و داد خیزد

       به فردا از دل خاکستر تو

         هزاران خوشه فریاد خیزد

                                                      (سراینده :شفیعی مطهر)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  

           صلاح دنیوی و فلاح اخروی

     

    آیا می توان در دنیا خوشبخت، متنعّم و مرفّه، زندگی كرد و در آخرت نیز سعادتمند و رستگار در رضوان الهی، آرام آرمید؟ 

    آیا برخورداری از نعم الهی در آخرت و رحل اقامت ابدی افكندن در بهشت مستلزم محرومیت و رنج در این جهان نیست؟ 

    آیا بهره مندی از نعم دنیا و آخرت دو راه متفاوت و متقابل دارد؟

     آیا راهی وجود ندارد كه در دنیا بتوان متنعّم و مرفه و خوشبخت زندگی كنیم و در آخرت نیز در بهشت برین و رضوان ربّ العالمین بیارامیم؟

    پاسخ این پرسش ها را در مكتب آیاتی از كلام الله مجید به بررسی می نشینیم.

    ظاهر برخی از آیات حكایت از تقابل دنیا و آخرت دارد. از جمله:

    «مَنْ كانَ یُریدُ الحَیوةَ الدُّنیا وَ زینَتَها نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعمالَهُم فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسونَ اوُلئكَ الَّذین لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ اِلاّ النّارُ وَحَبطَ ما صَنَعوا فیها و باطِلٌ ما كانوا یَعْمَلونَ».(هود، 15و16)

    «كسانی كه طالب عیش مادی و زینت و شهوات دنیوی هستند، ما مزد تلاش آن ها را در كار دنیا می دهیم و هیچ از مزد كارشان كم نخواهد شد.(ولی) هم اینان هستند كه دیگر در آخرت نصیبی جز آتش دوزخ ندارند و همه افكار و اعمالشان در راه دنیا ضایع و باطل می گردد.»

    و نیز این آیه:

    «مَن كانَ یرید حرث الآخرةِ نَزِد لَهُ فی حرثه ومن كان یرید حرث الدّنیا نؤته منها و ماله فی الآخرة من نصیب».(شوری، 20)

    «هر كس بهره اخروی بخواهد، بهره او را می افزاییم، و هركس بهره دنیوی بخواهد، به او می بخشیم، و برای او در آخرت نصیبی نیست.»

    و هم چنین آیه زیر بیانگر تقابل ظاهری دنیا و آخرت است:

    «… فمن النّاس من یقول ربّنا آتنا فی الدّنیا و ماله فی الآخرةِ من خلاقٍ».(بقره،200)

    «كسانی از مردم هستند كه می گویند: پروردگارا، به ما در دنیا (چیزی) ببخش، و اینان در آخرت بهره ای ندارند.»

    و نیز در تأیید این نظریه می خوانیم:

    «و من یرد ثواب الدّنیا نؤته منها و من یرد ثواب الآخرةِ نؤته منها و سنجزی الشّاكرین».(آل عمران،145)

    «و هركس پاداش دنیوی بخواهد، چنین پاداشی به او می بخشیم، و هركس جزای اخروی بخواهد، چنان پاداشی به او خواهیم داد. و زودا كه سپاسگزاران را پاداش دهیم.»

    این آیه نیز ظاهراً پاداش دنیوی را در مقابل پاداش اخروی قرار می دهد:

    «من كان یرید ثواب الدّنیا فعندالله ثواب الدّنیا و الآخرة و كان الله سمیعاً بصیراً.»

    (نساء، 134).

    «هركس ثواب دنیوی را می خواهد(بداند) كه ثواب دنیوی و اخروی نزد خداوند است و خدای شنوای داناست.»

    آیه دیگری داریم كه دنیاگرایان را به جهنم و عذاب تهدید می كند:

    «من كان یرید العاجلة عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثّم جعلنا له جهنّم یصلیها مذموماً مدحوراً.»(اسراء، 18)

    «هركس بهره زود یاب(دنیا) را بخواهد، هر آنچه برای هركس بخواهیم، در همین دنیا به او زود می بخشیم؛ سپس جهنم را برایش مقرر می داریم، كه نكوهیده و رانده و مانده به آن درآید.»

    چنان كه ملاحظه می شود در هیچ یك از این آیات و آیات مشابه، كسی كه ثواب دنیا را نخواهد، تهدید نشده است؛ یعنی وعده عذاب دوزخ به او داده نشده است. از جمع بندی آیات مختلف به این نتیجه می رسیم كه با توجه به منطق قرآنی می توان گفت كه در این آیات، مراد طلب دنیا و زینت آن به وجه متعارف نیست، كه مباح و حتی ممدوح است؛ بلكه مراد دنیا طلبی و دنیا زدگی است. چنان كه در جای دیگر می فرماید:

    «الّذین ضل سعیهم فی الحیوةِ الدّنیا.» (كهف، 104)

    «كسانی كه سعیشان در راه زندگی دنیا، نقش برآب شده است. یا؛

    «الّذین لایرجون لقاء ناور ضوا بالحیوةِ الدّنیا و اطمأنّوا بها.»(یونس،7) 

    «كسانی كه به لقای ما امید(و باور) ندارند و به زندگانی دنیا خشنودند و برآن دل نهاده اند.»، یا به اصطلاح: «اخلاد الی الارض»(اعراف،176) «به دنیا و پستی گراییدن». این تعبیرات و تعبیراتی چون «لهو و لعب»(عنكبوت، 64) یا «لعب و لهو»(محمد،36) و«متاع الغرور»(آل عمران، 185 و حدید، 20)«سرمایه فریب» كه در قرآن كراراً آمده، همه كنایه از دنیا طلبی و شیفتگی نسبت به مال و مقام است.(1)

    در روایات ،«دنیا»،«مزرعه» و كشتزار آخرت نامیده شده است. بدیهی است بدون كشت و زرع در كشتزار دنیا، نمی توان به محصول آخرت دست یافت. نیز دنیا را تجارتخانه آخرت دانسته اند. پس دنیا، ابزار و وسیله كسب آخرت است و بدون تعامل فعّال و مثبت در دنیا نمی توان به بهره اخروی رسید. دنیا و همه متعلّقات آن زمانی مذموم و نكوهیده ارزیابی می شود كه آن را به جای «وسیله و ابزار» به عنوان«هدف» بگیریم. بنابراین دنیا فی نفسه «بد»یا«خوب» نیست؛ بلكه نگرش ما به آن مهم است. اگر دنیا را هدف فرض كنیم و آن را عمری كعبه وار طواف كنیم، سرانجام، پستی و دنائت دنیا ما را به قعر دوزخ فرو می افكند، ولی اگر بانگرشی مثبت و واقعی دنیا را به عنوان «وسیله» بنگریم و در راه پیمودن مدارج كمال انسانی از آن سود جوییم، همین دنیا،«متجر» (تجارت خانه) و «مزرعه» ای می شود كه سود آن رضوان الهی و بهشت نامتناهی است. كسی كه از مكنت و ثروت دنیا محروم، و از دستگاه قدرت و مقام دنیوی به دور است، چگونه می تواند تنگدستان و نیاز مندان را دست گیرد و عدالت و برابری را در سطح جامعه استقرار بخشد؟ همه اصلاح گران و نیك اندیشان جامعه بشری باید از راه های صحیح، قانونی، شرعی و منطقی بكوشند تا ثروت و قدرت دنیا را به دست آورند، آن گاه آن ها را وسیله و ابزار حمایت از مردم فرودست و استقرار عدالت قرار دهند.

     

    داستان درویش دنیا دوست و توانگر پارسا

    برای تبیین این حقیقت مقال را با حكایتی حكیمانه به پایان می رسانیم:

    درویشی پرمدّعا و ریا كار با یك چوب دستی نفیس به قصر توانگری وارد شد. به محض ورود، زبان به انتقاد گشود و به خیال خود، توانگر را نسبت به سرانجام بد مال دوستی و دنیا طلبی هشدار داد. توانگر پارسا و خردمند كه به كم مایگی و ظاهر سازی او پی برده بود، از او پرسید: 

    به نظر شما، من چه باید انجام دهم كه فریب دنیا را نخورم و عاقبت به خیر شوم؟ درویش گفت: هم اكنون دست از همه مال ومنال و ثروت و فقر خود بكش، و دست خالی با من بیا تا به خانقاه درویشان رویم؛ به گونه ای كه دیگر واپس ننگری. توانگر پذیرفت و دست خالی به دنبال درویش روانه شد. وقتی مقداری راه رفتند، درویش

    ناگهان فریادی كشید كه: 

    ای وای! چوب دستی خود را در قصر جا گذاشتم. تو قدری صبر كن تا باز گردم و چوب دستی خود را بیاورم.

    توانگر گفت: مگر تو نگفتی كه دیگر نباید واپس بنگری، یعنی باید از همه چیزت دست بكشی. درویش پاسخ داد: آخر چوب دستی من نفیس و قیمتی است و یك چوب دستی معمولی كه نیست! توانگر گفت: 

    ای درویش بی خرد! همه هستی و ثروت من قیمتی وارزشمند بود كه به توصیه تو همه را وانهادم!

    پس پارسایی، نداشتن نیست، بلكه داشتن و دل نبستن به آن است. به دیگر سخن پارسایی یعنی این كه: «تو مالك مال باشی، نه مال مالك تو!»

    1-با بهره گیری از قرآن كریم، ترجمه بها، الدین خرّمشاهی، ص223

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  ...و آنگاه كلاغ خواند

      کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس. با صدایش نه گُلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می‌نشست. صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می‌پیچید. کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را. از کائنات گله داشت. فکر می‌کرد در دایره قسمت ، نازیبایی‌ها تنها سهم اوست و نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی‌شود. 

    کلاغ غمگینانه گفت: کاش خداوند این لکه سیاه را از هستی می‌زدود و بال هایش را می‌بست، تا دیگر آواز نخواند. 

    خدا گفت: صدایت ترنمی است که هر گوشی آن را بلد نیست. فرشته ها با صدای تو به وجد می‌آیند. سیاه کوچکم! بخوان! فرشته‌ها منتظر هستند.

    ... و کلاغ هیچ نگفت. خدا گفت: سیاه چونان مرکب که زیبایی را از آن می‌نویسند و تو این چنین زیبایی‌ات را بنویس و اگر نباشی جهان من چیزی کم دارد. خودت را از آسمانم دریغ نکن.

    ... و کلاغ باز خاموش بود. خدا گفت: بخوان! برای من بخوان. این منم که دوستت دارم. سیاهی‌ات را و خواندنت را.

    ... و کلاغ خواند. این بار اما عاشقانه‌ترین آوازش را خدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد. 

    (منبع:سیمرغ)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟

     دست هایم تا ابد تنهاست ، می دانی ؟

     آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

     زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی ؟

     تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم

     شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی ؟

     هرچه می خواهیم - آری - از همین امروز

     از همین امروز ، مال ماست ، می دانی ؟

     گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم

     روح تو ، هم - سایه  دریاست می دانی ؟

     « دوستت دارم ! » - همین  ! - این راز پنهانی

     از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی ؟ 

     عشق من ! - بی هیچ تردیدی - بمان با من

     عشق یک مفهوم بی « اما » ست ،  می دانی ؟

     

      به قلم خراباتی
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • پادشاهی، عالم ربانی را گفت: 
    مرا پندی ده و موعظتی گوی تا به آن، رضای خلق و خالق، هر دو حاصل کنم.

    گفت:

     در روز، داد گدایان بده ، تا خلق از تو راضی باشند 

    و در شب، داد گدایی سر ده، تا خالق از تو راضی باشد.

    (منبع:حمید-کشکول عباسی)
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • شاهد معتبر 

        می گویند در زمان ناصرالدین شاه، فردی به به یک حاجی صاحب نفوذ مراجعه کرد که من مسافرم و خرجی راه ندارم. البته فقیر نیستم و در وطن خود صاحب امکانات هستم ، ولی چون اینجا پول هایم به سرقت رفته است، درمانده شده ام. اگر مقداری پول به عنوان قرض بدهید، وقتی برگشتم برایتان ارسال می کنم.

    حاجی برای این که به وی قرضی بدهد، شاهد و ضامن معتبری خواست که او بشناسد. آن بیچاره که در آن دیار غریب کسی نداشت ، زانوی غم در بغل گرفت و گوشه ای کز کرد. 

    کریم شیره ای از راه رسید و از ماجرا مطلع شد. به او گفت: من می روم نزد حاجی می نشینم و تو بیا درخواست خود را تکرار کن و اگر دوباره از تو ضامن معتبر و شاهد شناخته شده ای خواست، خدا را به عنوان شاهد خود معرفی کن و بقیه اش با من..

    این بار طرف آمد و به حاجی اعلام کرد که فقط خدا شاهد اوست.  کریم شیره ای تا این را شنید پرید وسط کلام و گفت:

     آدم درست و حسابی! حاجی از تو شاهدی خواست که او را بشناسد و ضمانتش هم معتبر باشد. حاجی این شاهد تو را نمی شناسد و ضمانت او هم نزد وی معتبر نیست.. بلند شو و برو شاهدی بیاور که حاجی او را بشناسد..

    و این طور بود که هم حاجی به خود آمد و هم آن بیچاره به پولی رسید، تا به وطنش برگردد.

     پ ن ـ‏ کاش  امروز هم یک کریم شیره ای پیدا می شد که به بخشی از مسئولانمان خدا را یادآوری می کرد.

    (منبع:لب گزه)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • به دنبال زاهد

     

     

    پادشاهی را مهمی پیش آمد که با قدرت پادشاهی مشکلش حل نمی شد. نذر کرد که چون آن مهم حل شود، فلان مبلغ به زاهدان و مردان متّقی دهد.

    بعد از مدتی مشکل برطرف شد. مبلغ نذر خود را به یکی از وزرا داد و گفت: این را بین زاهدان تقسیم کن.

    وزیر مبلغ را گرفت و از صبح تا شام در شهر گشت و کسی را به این منظور نیافت.

    شاه با تعجب به او گفت: تا آن جا که من اطلاع دارم بیش از یکصد زاهد در شهر وجود دارد، چه شد که نتوانستی حتی یکی از آن ها را بیابی؟!

     

    وزیر در پاسخ گفت: ای پادشاه! آن که زاهد است، زر نستاند، و آن که ستاند زاهد نیست.

     

     

    زاهـد که درم گرفت و دینار .......... رو زاهد دیگری به دست آر

                                                                                                                         (سعدی)

     

    (سرّ دلبران،ج2)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 21 مرداد 1388 05:58 ق.ظ نظرات ()
    ...چه می کنی؟
     
    اما عجیب دل نگرانم، چه می کنی؟
    ابری ترین سوال جهانم چه می کنی ؟
    یک روز موج آمده و بعد رفته ای
    آن سوی آب،در جریانم،چه می کنی؟
    هی نامه پشت نامه ،جوابی نمی دهی
    خطی، نشانه ای که بخوانم چه می کنی
    حالا اگر به خانه  خورشید رفته ای
    ای نبض نور !در شریانم چه می کنی؟
    هر روز گفته ام که تو آنجا دلت خوش است
    هر روز آه ....بی که بدانم چه می کنی
    من بی تو اضطراب سرابم مشوشم
    در لحظه لحظه  هیجانم چه می کنی؟
    می خواستم به نام تو از ماه دم زنم
    با تکه ابر روی دهانم چه می کنی؟
     
    سید اکبر میرجعفری
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • می گویند، روزی فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و مشغول خوردن بود.  در این هنگام ابلیس به نزد او آمد و گفت: آیا کسی هست که بتواند این خوشه انگور را به مروارید تبدیل کند؟ فرعون گفت: نه.
    ابلیس به وسیله  سحر و جادو آن خوشه  انگور را به به خوشه  مروارید تبدیل کرد.
    فرعون تعجب کرد و گفت: واقعا که تو مردی اُستاد هستی!
    ابلیس با شنیدن این جمله، سیلی محکمی بر گردن او زد و گفت:

    مرا با این اُستادی به بندگی قبول نکردند، تو چگونه با این حماقت ادعای خدایی می کنی؟!

    (جوامع الحکایات عوفی، به کوشش جعفر شعار، قسم اول، ص21)
    (منبع:حمید)
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •              زكات نعمت ها

    امام علی (ع) می فرمایند:

    زكات زیبایی، پاكدامنی است.

    زكات عقل ، تحمل كردن جاهلان است.

    زكات علم ، نشرعلم است.

    زكات قدرت ، عفو است.

    زكات پیروزی ، نیكی كردن است.

    زكات نعمت ، بخشندگی است.

    و زكات چشم ، نگریستن برای عبرت گرفتن است.

     

    امام صادق (ع) می فرمایند: كسی كه ولایت امری از امور مسلمانان داشته باشد، و كار ایشان را ضایع و تباه كند، خدای بزرگ او را تباه خواهد كرد.

    پیامبر(ص) می فرمایند: نخستین كسی كه وارد آتش می شود، حاكم مسلطی است كه عدالت نكرده باشد.  الحیاه ، ج ، ۶ باب دوازدهم )

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات