منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •                 اعجاز محبت

    یكی بود یكی نبود. 

    مردی بود كه زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتی مرد همه می گفتند: به بهشت رفته است .آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.
    در آن زمان بهشت هنوز به مرحله كیفیت فرا گیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری كه باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت ،او را به دوزخ فرستاد.
    در دوزخ هیچ كس از آدم دعوت نامه یا كارت شناسایی نمی خواهد .هر كس به آنجا برسد ،می تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.
    چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت: و گفت
    این كار شما تروریسم خالص است!
    پطرس كه نمی دانست ماجرا از چه قرار است ،پرسید :چه شده؟ ابلیس كه از خشم قرمز شده بود گفت:

     آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و كار و زندگی ما را به هم زده.
    از وقتی كه رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد...در چشم هایشان نگاه می كند...به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می كنند...هم را در آغوش می كشند و می بوسند.دوزخ جای این كارها نیست!! لطفا این مرد را پس بگیرید!

    با چنان عشقی زندگی كن كه حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

    منبع:علی كریمی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • مردم و مرد شیر گیر

    در حیرتم ز چرخ که آن مرد شیر گیر

    با دست روبهان دغل شد چرا اسیر

    آن شاهباز عزٌ و شرف از چه از سریر

    با های و هوی لاشخوران آمدی به زیر

    این آتشی که در دل این مُلک شعله زد

    با نیروی جوان بُد و با فکر بکر پیر

    با عزم همچو آهن آن مرد سال بود

    با جوی های خون شهیدان سی تیر

    با مشت رنجبر بُد و فریاد کارگر

    با ناله های مردم زحمتکش و فقیر

    با خشم ملتی که به چنگال دشمنان

    بودند با زبونی یک قرن و نیم اسیر

    با آن که خفته است به یک خانه از حلب

    با آن که ساخته است یکی لانه از حصیر

    با مردمی که آمده از زندگی به تنگ

    با ملتی که گشته است از روزگار سیر

    افسوس شیخ و نظامی و مست و دزد

    چاقو کشان حرفه ای و مفتی اجیر ....


    « دکتر علی شریعتی »



    (دفتر های سبز ، ص ۲۶۳ )
     
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سخنانی از دکتر علی شریعتی در سالگرد عروج عارفانه  او

    http://raad-system.persiangig.com/image/l_14290839_46693_1.jpg

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  

    اینجا ایران ، قلب تپنده زمین

    مکان : چهار راه - چراغ قرمز

    زمان: صبح علی طلوع تا ...(خدا می داند)

    فرصت : شصت ثانیه

     روزنامه ، روزنامه.... خبرهای داق(غ) ...روزنامه ، روزنامه
    پیرزنی که دندان در آورد..
    روزنامه ، روزنامه....

    داماد7ساله هشت بار ازدواج کرده بود..

    روزنامه ، روزنامه....

    آقا ، خانوم ... روزنامه بدم خدمتتون؟؟؟

          شیشه پنجره بالا کشیده شد...!!!

    آدامس ، آدامس
    موزی ، خرسی ، شیک ..

    آدامسای خارجی ، ایرانی
    آدامس ، آدامس...

    آقا ، خانوم ... آدامس بدم خدمتتون؟؟؟

    شیشه پنجره بالا کشیده شد...!!!

    گل ، گل ...

    گل واسه دوستتون ، گل واسه عشقتون....

    گل ، گل ...

    گل های خوشبو ، گل های قشنگ
    گل ، گل ...

    آقا ، خانوم ... گل بدم خدمتتون؟؟؟

    شیشه پنجره بالا کشیده شد...!!!

    لنگ ، چینی ، دم پایی ، روسری ، عطر ،سی دی ، نوار خام ، تی شرت،فال حافظ، ........... شیر مرغ ... جون آدمی زاد....

    آقا ، خانوم ....

    کفش کهنه می خری؟؟!!

     شیشه پنجره ها بالا کشیده شد ...!!!

    چراغ سبز - وقت تمام

    بوق ، دنده ، فرمون ... حرکت....

    و دوباره چشم انتظار یه چراغ قرمز دیگه و آدمای بی تفاوت دیگه !!!

    مگه گناه کرده بود ؟ مگه حقت و خورده بود ؟ مگه ازت دزدی کرده بود؟

    مگه نرفتی اونورتر روزنامه خریدی؟
    مگه نرفتی گل خریدی؟ مگه نرفتی .....؟

    چرا ؟ چرا؟

    آدما چرا؟

    من ، تو ، ما ، همه ..... تا کی؟ تا کی چشمامون و ببندیم ؟ تا کی نبینیم؟ تا کی ؟

    بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند




    نوشته شده توسط aram - کودکان کار کودکان فقر
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود  

     کام بستانم از او یا جان بستاند ز من

    *****************

     ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم  

     تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی

    ***********

     دل برایش هدیه بردم سنگدل خندید و گفت 

    دور اندازند مستان ساغر بشکسته را

    *******************

     ما ز هر روشن دلی یک شمه کار آموختیم 

    عقل از مجنون و عشق از کوه کن آموختیم

     ***********

     مگر درس کتاب هجر می گوید ادیب امروز  

     که می آید صدای گریه  طفلان ز مکتب ها

     ***********

     اگر سودای لیلی بر سرت افتاد مجنون شو

    که هر شهری به صحرای جنون دروازه ای دارد

    ***********

    زبان آن پسر ترکی و من ترکی نمی دانم 

    چه خوش بودی اگر بودی زبانش در دهان من

     ***********

     گفتمش باید بری نامم زیاد 

    گفت آری می برم نامت ز یاد!

     ***********

     دوش با یاد تو در خلوت من بزمی بود  

     خلق گفتند که سودا زده تنهاست هنوز

    ***********

     دلم از شکوه خالی ،لب پر از حرف است وحیرانم 

     که ساغر خالی و می از لب پیمانه می ریزد

     ***********

     گفتم که شود بوسه زنم بر دهنت    

       اندر دهنم بود که زد بر دهنم

     *******************

    چنان نازک بدن باشد که گر آرم به گلزارش         

     به پا از سایه  مژگان بلبل می رود خارش

     

    نمی دانم لطافت تا چه حد است این قدر دانم           

     که شد جای نگه تبخال بر لعل شکربارش

    ***********

     در سینه دلش ز نازکی بتوان دید           

     ماننده سنگ خاره در آب زلال

     ***********

     از بس که شکست و باز بستم توبه                      

     فریاد همی کند ز دستم توبه

       

      دیروز به توبه ای شکستم ساغر                     

     امروز به ساغری شکستم توبه

    ***********

     دست گل، پا گل، بدن گل، چهره گل، رخسار گل           

     ای سرت نازم عجب خود را گلستان کرده ای

     

    چشم جادو، خال هندو، زلف کافر، رخ قمر                 

     ای مسلمان زاده خود را کافرستان کرده ای

     

    زلف را افشانده ای بر رخ که باشد سایبان                          

      آفتابی را به زیر ابر پنهان کرده ای

     

    از فروغ حسن مستی می کنی یا از جمال                 

     کز عرق خورشید تابان را زر افشان کرده ای

     ****************

     سخن عشق نه آن است که آید به زبان           

     ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفنت

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 26 خرداد 1389 05:21 ق.ظ نظرات ()
     شهادت حضرت امام علی النقی الهادی(ع)

    سلام خدا بر تو ای دهمین پیشوای معصوم!
    سلام بر درخشندگی کوکب نورانی ات که خورشید را شرمگین تابش کرد و چشمه های آفرینش را لبریز جوشش. در این روز غم بار و مصیبت زده، آتش سوگمان را مهار کن و دست مهربان و غریب نوازت را بر صفحه دل هامان بکش.

       آنجا كه چشمان مشتاقی برای انسانی اشك می‌ریزد، زندگی به رنج كشیدنش می‌ارزد. 
     
    زندگی نامه امام (ع) در یك نگاه

    نام: علی  

     لقب معروف: هادی، نقی

     پدر و مادر: حضرت جواد(ع) و سمانه

     وقت و محل تولد: 15ذیحجه سال 212 هـ ق در روستای صریا،نزدیک مدینه

      وقت و محل شهادت: سوم رجب سال 254 در سن 41 سالگی در شهر سامرا بر اثر زهری که با دسیسه معتز(سیزدهمین خلیفه عباسی) توسط معتمد عباسی به آن حضرت خوراندند به شهادت رسید.

      مرقد: شهر سامرا واقع در عراق.

     دوران زندگی: در سه بخش:

     1- دوران قبل از امامت، 8 سال.

     2- دوران امامت، در زمان خلفای قبل از متوکل دوازده سال( از سال 220 تا 232 هجری قمری)

     3- دوران امامت در سخت ترین شرایط در زمان خلافت پانزده ساله دیکتاتوری متوکل( دهمین خلیفه عباسی) و سپس خلفای بعدی که عبارت بودند از: منتصر، المستعین، و المعتز. آن حضرت حدود33سال امامت کرد.

                              *******************

      امام ابوالحسن علی النقی هادی علیه السلام ملقب به امام " هادی"، دهمین پیشوای شیعیان در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام " صریا" متولد گشت.  آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن علیهما السلام به عسكریین شهرت یافتند، زیرا خلفای بنی عباس آن ها را از سال 233 به سامرا ( عسكر) برده و تا آخر عمر پر بركتشان در آنجا، آیشان را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقب های دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و كنیه مبارك ایشان ابوالحسن است. از آنجا كه كنیه امام موسی كاظم و امام رضا علیهما السلام نیز ابوالحسن بود، لذا برای اجتناب از اشتباه، ابوالحسن اول به امام كاظم علیه السلام، ابوالحسن ثانی به امام رضا علیه السلام و ابوالحسن ثالث به حضرت هادی علیه السلام اختصاص یافته است.

    پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوی گرامی سمانه است كه بانویی با فضیلت و با تقوا بود. امام هادی (ع) در سن 6 یا 8 سالگی یعنی در سال 220 هجری، پس از شهادت امام جواد (ع) به امامت رسید. مدت 33 ساله امامت امام هادی (ع) با خلفای معتصم، واثق، توكل، منتصر، مستعن و معتز معاصر بود.
    عظمت شخصیت امام هادی (ع) به قدری زیاد است كه دوست و دشمن را به اعتراف واداشته است. قسمتی از این اعترافات مبنی بر شخصیت آن امام به لحاظ اخلاقی و بخشی دیگر ناشی از ابعاد علمی آن حضرت و شمه ای، نتیجه كراماتی است كه از آن بزرگوار صادر شده است.

    ابن صباغ مالكی در كتابی موسوم به فصول المهمه خطوط واضحی از سیمای تابناك فضایل و ویژگی های اخلاقی امام هادی (ع) قهرمان شكست ناپذیر عصر متوكل عباسی را ترسیم می كند!

    �فضل و دانش امام دهم شیعیان بر اوج قلل بلند پایه عالم بشریت نقش بسته بود و رشته های مشعشع آن بر اختران آسمان سر می سایید. نیكی ها و اخلاق پسندیده او را نمی توان در شمار عدد ذكر نمود. اما می شود به افتخارآمیزترین آن ها كه موجب حیرت است بسنده كرد. او جمیع صفات نیك و مفاخر معنوی را یک جا در وجود داشت. ابعاد وسیع و منبع فیاض حكمت و دانش او بر لوح سرشتش ثبت شده و بدین سبب او از ناشایسته ها و آلایش ها به دور و بركنار است.�

    امام هادی (ع) دارای نفس زكیه و عزمی راسخ و همتی عالی بود كه هرگز احدی از مردم را نمی توان در مقایسه با او همتا و همسان دانست.

    ابن شهر آشوب از رجال حدیث نقل می كند كه او نیك سرشت ترین و پاك ترین روش را در میان جامعه دارا بود، راستگوترین افراد جامعه محسوب می شد، به هنگام سكوت، شكوه هیبت و تشعشع وقار، چهره او را دربرمی گرفت و چون لب به سخن می گشود، گزیده و نغز می گفت ؛ به طوری كه شعاع كلامش روح آدمیان را سحر می كرد.

    در وجود مقدس امام هادی (ع) ویژگی های اخلاقی پسندیده می درخشید. امامت، كمال و دانش و فضیلت و سرشت و اخلاق نیك از فرازهای اخلاقی این امام همام است.

    خداوند به قدرت بی منتها و دانش وسیع خود، گنجینه هایی از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ایشان را به زیور دانش آراسته است، این گنجینه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را دراختیار امامان شیعه كه راهبران حقیقی بشر هستند، قرار داده است.

    صورت و سیرت حضرت امام هادی  (ع )
    حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد، او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند . خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی  خود را ظاهر می کردند ، ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلت ها و قدرت های علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شب ها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای  بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر می کرد ،شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این حال هیبتش در دل های مردم بسیار بود

    امام هادی (ع) كه در زمره امامان شیعه و از خاندان رسالت است، نیز از ویژگی دانشی گسترده و جامع برخوردار است، طوری كه سمبل های دانش و فرهنگ وی، عقول را حیران و اندیشه ها را به اعجاب واداشته است.

    امام دهم همچون پدران و اجداد بزرگوار خود در علم و دانش سرآمد روزگار بود. درخشش او در مدت حیاتش احترامی شگفت در قلوب همگان ایجاد كرده بود. نامه آن حضرت در رد پیروان معتقد به تفویض و جبریون و اثبات عدل و حد مابین جبر و تفویض، از فرازهای شگفت آور دوره امامت، امام هادی محسوب می شود و بسیار مورد تعمق و توجه می باشد.

    امام هادی (ع) در این نامه، نظریه پیروان هر دو عقیده را با منطقی ترین اصول مردود اعلام كرده و اسراری از علوم و حقایق آن را پاسخ فرموده است.

    سخنان گهربار امام علی النقی علیه السلام

      مَن یَزرَع خَیراً یَحصُد غِبطَةً و مَن یَزرَع شَرّاً یَحصُد نَدامَةً

    هر كه بذر خوبى بكارد ، شادمانى دروکند و هر كه تخم بدى بیفشاند، پشیمانى ‏درومی کند .

    (بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 373)

      اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلى تَوفیقٍ مِنَ اللَّهِ و واعِظٍ مِن نَفسِهِ وقَبولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ

    مؤمن ، نیازمندِ توفیق از جانب خداوند و اندرز دادن به خویش و پذیرش اندرز از كسى است كه پندش می ‏دهد.

    (تحف العقول، ص 457)

      لاتَطلُب الصَّفا مِمَّن كَدرتَ عَلَیهِ و لَا الوَفاءَ لِمَن غَدَرتَ بِهِ

    از كسى كه رابطه ‏ات را با او گسسته ‏اى ،صمیمیّت مخواه و از كسى كه به او وفا نكرده ‏اى ، وفا طلب مكن .

    (بحار الأنوار، ج 75، ص 37)

      إنَّ اللَّهَ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَیراً إذا عُوتِبَ قَبِلَ

    چون خداوند خیر بنده‏ اى را بخواهد ، هرگاه [آن بنده‏] مورد گلایه واقع ‏شود ، بپذیرد.

    (تحف ‏العقول، ص 481 )

      العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ ، داعٍ إلَى الغَمطِ والجَهلِ

    خودپسندى، آدمى را از دانش‏جویى باز می ‏دارد و به ‏ناسپاسى وانكار حق، می ‏خواند.

    (بحار الأنوار، ج 69، ص 199)

      مَن جَمَعَ لَكَ وُدَّهُ ورَأیَهُ فَاجمَع لَهُ طاعَتَكَ

    هر كه تمامت دوستى خود را براى تو فراهم آورْد ، تو نیز تمامت طاعت خود را برایش فرآهم آور .

    (تحف العقول، ص 483)

     عبد اللَّه بن المبارك : و كانَ [الإمامُ الهادی‏ علیه السلام‏] أطیَبَ النّاسِ بَهجَةً و أصدَقَهُم لَهجَةً 

    امام هادى خوش‏روترین و راست‏گوترین مردم بود .

    (مناقب آل أبى طالب ، ج 3 ، ص 338 )

      اُذكُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأخذ تَقدیمِ الحَزمِ 

    حسرت كوتاهى كردن را با پیشه كردن دور اندیشى ، یاد كن .

    (بحار الأنوار ، ج 75 ، ص 370 )

      ...نیز سخنانی كوتاه از آن حضرت:

    1-هر قدر خود را نداند از گزندش ایمن مباش .

    2-دنیا بازاری است که گروهی از آن سود برند ،و گروهی ضررو زیان کنند.

    3-کسی که از خود راضی باشد ، خشمناکان نسبت به او بسیار شوند.

    4-حسرت ها و ضایعات تفریط را ، با مقدم داشتن دور اندیشی ، به یاد بیاور و جبران کن.

    5-حسادت موجب نابودی پاداش ها و کشاندن عذاب به سوی حسود است.

    6-آزردن پدر و مادر موجب کمبود شده ، و آزار دهنده را به سوی ذلت می کشاند .

    7-حکمت در خوی های فاسد ، تاثیر نمی کند .

    8-خود بینی ، بازدارنده انسان از تحصیل علم است ،و باعث پستی و نادانی او می شود .

    9-جدال و ستیز (کشمکش لفظی ) دوستی دیرین را تباه می کند.

    10-بی نیازی عبارت است از : کمی آرزوی تو ، و خوشنودیت به آنچه که تو را کفایت می کند.

            شهادت این پیشوای راستین و امام مستضعفین حضرت امام هادی علیه السلام را به همه آزاد گان سبزكیش و  انسان های نیك اندیش تسلیت می گویم.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • شمشیربازی با خدا

    عاشق شد و خدا شمشیری به او داد، که عشق شمشیربازی است. شمشیری نه برای آن که بزند و نه برای آن که بکشد و نه برای آن که زخم بگذارد و خون بریزد. شمشیری تنها برای آن که بداند عشق، بازی است. بازی ای بسیار سخت و بسیار ظریف و بسیار خطیر.

    خدا شمشیری به او داد تا بداند دیگر نه نشستن جایز است و نه خوابیدن و نه آسودن. زیرا آن که شمشیری دارد باید در معرکه باشد؛ هشیار در میانه میدان.
    اما آن شمشیر که خدا در آغاز به عاشقان می دهد، شمشیر چوبین است. زیرا که عشق در ابتدا به این و آن است و به کسان و ناکسان است. اما نه زخم شمشیرهای چوبی، چندان کاری است و نه درد شمشیرهای چوبی، چندان عمیق و نه مرگ با شمشیرهای چوبی، چندان مرگ. جهان اما میدان شمشیربازان چوبینی است. و بسیاری به زخم شمشیرهای چوبی از پا می نشینند. بسیاری به شکستن شمشیرهای چوبی شان دست از بازی می کشند. و بعضی چنان فریفته این بازی اند و چنان سرگرم، که گمان نمی برند بازی ای بزرگ تر نیز هست و حریفی قَدرتر و شمشیری بُراتر.
    و این زمین آکنده است از شمشیرهای چوبی شکسته و شمشیرهای موریانه خورده و شمشیرهای زینتی بی کار آویخته بر دیوار.
    هرچند بازی با شمشیرهای چوبی را هم لذتی است و شوری و شادی ای؛ اما چه شکوه ناچیزی دارد این بازی که شمشیرش چوبی است و حریفش این و آن میدانش به این کوچکی.
    اما گریزی نیست که عاشقان، بازی را به شمشیری چوبی آزموده می شوند و آماده.
    و آن کس که به نیکویی از عهده بازی با شمشیرهای چوبی برآید، کم کم سزاوار آن می شود که خدا شمشیری راستین به او بدهد؛ بُرنده و برهنه. و آن گاه است که خدا خود به میدان می آید تا حریف، عاشق شود و همبازی اش. و آن که با خدا شمشیربازی می کند، می داند که هرگز نخواهد برد. او برای باختن آمده است. اما چه لذتی دارد این بازی؛ بازی با خداوند. و چه شورانگیز است زخم این شمشیر و چه شیرین است درد این شمشیر و چه خوش است مرگ، زیر چکاچک رقص این شمشیر.
    و عاشقان می دانند که زندگی چیزی نیست جز فرصت شمشیربازی با خدا.

    * برداشتی از این بیت مثنوی
    عشقی که بر انسان بُوَد، شمشیر چوبین آن بُوَد
    آن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلا

    عرفان نظرآهاری

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • چگونه به خدا برسیم؟
      بزرگنمایی:

    لوکاس راهب به همراه شاگردش از دهی می گذشت . پیرمردی از او پرسید : 

    ای قدیس، چگونه به خدا برسم؟
    لوکاس پاسخ داد:خوش بگذران و با شادی ات خدا را نیایش کن .

    و به راه خود ادامه دادند.
     کمی بعد به مرد جوانی برخوردند.
    مرد جوان پرسید: 

    چه کنم تا به خدا برسم ؟
    لوکاس گفت: زیاد خوش گذرانی نکن.
    وقتی جوان رفت، شاگرد از استاد پرسید: بالاخره معلوم نشد که باید خوش بگذرانیم یا نه ؟!
    لوکاس پاسخ داد: سیر و سلوک روحانی مثل گذشتن از یک پل بدون نرده است که روی یک دره کشیده شده باشد . اگر کسی بیش از حد به سمت راست کشیده شده باشد ،می گویم به طرف چپ برود و اگر بیش از حد به طرف چپ گرایش داشته باشد، می گویم به سمت راست برود . این باعث می شود از راه منحرف نشویم و در دره سقوط نکنیم .

    پندها:
    در زمینه عبادت و بندگی خداوند متعال اعتدال لازم است. اگر چه هیچ تلاشی نمی تواند حق عبودیت و بندگی را آنچنان که شایسته خداوند است، ادا کند، ولی نباید شخص مسلمان  به گونه‌ای باشد که در برخی از مقاطع زندگی، همه نیرویش را صرف عبادت کند و در مقاطع دیگر اصلاْ حال و حوصله و رمقی برای عبادت نداشته باشد.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

     «این دین محکم و متین است. پس با ملایمت در آن درآیید و عبادت خدا را بر بندگان خدا با کراهت تحمیل نکنید که در این صورت مانند سوار درمانده‌ای هستید که نه مسافت را پیموده و نه مرکبی به جا گذاشته است.»
    افراط و زیاده روی در عبادت موجب خستگی روح و بی رغبتی نسبت به عبادت و گریز از آن می شود. امام صادق علیه السلام در روایتی، داستان مسلمانی که همسایه مسیحی خویش را مسلمان کرد ،ولی بر اثر وادارکردن او به عبادت‌های سنگین، یک شبه او را از دین خارج ساخت، بیان فرموده است.
    مهم مداومت بر عبادت است، اگر چه مقدارش کم باشد.
    در روایت است که کار ِکم ولی پیوسته از کار ِزیاد ولی ملال‌آفرین بهتر است. در عرفان نظری نیز یکی از شرایط سیر و سلوک و رسیدن به خدا، رفق و مدارا معرفی شده است، که معنای خلاصه‌اش این است که سالک نباید در مقطعی تمام توان و انژری خود را صرف ذکر و ورد و عبادت کند و در مقاطع دیگر خسته و بی رمق باشد و هنوز به سر منزل مقصود نرسیده، از ادامه سفر باز بماند،‌و حتی نسبت به سیر و سلوک بدبین و بی‌اعتقاد و بی‌علاقه شود.
    رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود 

    رهرو آن است آهسته و پیوسته رود

    چگونه به اعتدال برسیم؟
    سه شخص به خانه های زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده از عبادت پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسش نمودند. چون بر ایشان گفته شد، گویا آن را کم شمرده گفتند: ما با پیامبر صلی الله علیه وسلم چه مناسبتی داریم، در حالی که گذشته و آینده شان بخشیده شده؟
    یکی از ایشان گفت: من همیشه در تمام عمر تمام شب را نماز می گزارم.
    دیگری گفت: من تمام عمر روزه می گیرم و سومی گفت: من از زن ها دوری گزیده و هرگز ازدواج نمی کنم.
    رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده فرمود: 

     شما همان کسانی هستیدکه چنین و چنان گفتید؟ اما به خدا سوگند که من از همهء شما از خدا بیشتر ترسیده، و از همهء شما پرهیزگارترم. و من هم روزه می گیرم و هم نمی گیرم و نماز می خوانم و خواب هم می شوم و زنان را به نکاح می گیرم، و کسی که از سنت و طریقهء من اعراض کند، از من نیست.
    از نظر امیرمؤمنان علی(ع) انسان می بایست زندگی خود را در طول روز به سه قسمت مساوی بخش كند، یك سوم را به عبادت، یك سوم را به كار و كوشش و یك سوم دیگر را به خواب و آرامش اختصاص دهد. این گونه است كه زندگی معتدل و میانه ای خواهد داشت.

    استفاده از این مطلب با درج نام نویسنده و ذکر منبع بلامانع است.
    منبع:علیرضاتاجریان
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • اس ام اس جملات  زیبا

    خشم زن مثل الماس است …می درخشد ولی نمی سوزاند.

                 *******************

    خوشبختی از آن کسانی است که خواهان خوشبختی دیگران باشند.

                  ***********************

    سعی کن تنها باشی: زیرا تنها به دنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت. بگذار عظمت عشق را درک نکنی: زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.

                    *************************

    لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا و بدان که روزی آنقدر شرمنده می شود که  به جای پاسخ به لبخندهایت با تمام سازهایت می رقصد. باور کن

                        * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    تاسف برای گذشته به این می ماند که انسان به دنبال باد بدود.

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است.

                      * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    خدا روز بدون رنج، بدون خنده، بدون اندوه، وآفتاب بدون باران وعده نداده است.

    اما او توان پایداری در آن روزها ، و وعده تسلی پس از اشک و چراغ راه را داده است.

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    شادی را دلیل باش ، نه سهیم.

    غم را سهیم باش ، نه دلیل.

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    گركسی ازمن بپرسدچیست راززندگی        گویم این خواب پریشان درخورتعبیرنیست

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    اگر می خواهیم به چیزی برسیم که تا به حال به آن نرسیده ایم، باید آدمی شویم که تا به حال نبوده ایم.

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    زندگی مثل ریاضی است که باید خوبی هاراجمع  ، شادی ها راضرب ،  دعواهاراکم ، نفرت هارا تقسیم  و دوری ها را زیر رادیکال از بین ببریم .  آنگاه است که زندگی وعشق به توان می رسند.

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    ستارگان قدر شب را نمی دانند و در طلب نور بیشتر جایشان را به خورشید و روز می دهند و چشمک زنان خاموش می شوند.

    * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

    پروردگارا : دستانم خالی است و دلم پر از آرزوهای دور و دراز!

    تو را سوگند به بزرگیت!

    یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهایم خالی گردان!!!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •                     دقایقی از تو برای دیگران

    شیوانا گوشه‌ای از مدرسه نشسته و به کاری مشغول بود و در عین حال به صحبت چند نفر از شاگردانش گوش می‌داد. یکی از شاگردان ده دقیقه یک‌ریز در مورد شاگردی که غایب بود صحبت کرد و راجع به مسایل شخصی فرد غایب حدسیات و برداشت‌های متفاوتی بیان کرد. حتی چند دقیقه آخر وقتی حرف کم آورد در مورد خصوصیات شخصی و خانوادگی شاگرد غایب هم سخنانی گفت. وقتی کلام شاگرد غیبت‌کن تمام شد، شیوانا به سمت او برگشت و با لحنی کنجکاوانه از او پرسید: "بابت این ده دقیقه‌ای که از وقت ارزشمند خودت به آن شاگرد غایب دادی، چقدر از او گرفتی؟"‏


    شاگرد غیبت‌کن با تعجب گفت: "هیچ چیز ! راجع به کدام ده دقیقه من صحبت می‌کنید؟"‏
    شیوانا تبسمی کرد و گفت: 

     "هر دقیقه‌ای که به دیگران می‌پردازی در واقع یک دقیقه از خودت را از دست می‌دهی. تو ده دقیقه تمام از وقت ارزشمندی را که می‌توانستی در مورد خودت و مشکلات و نواقص و مسایل زندگی خودت فکر کنی، به آن شاگرد غایب پرداختی. این ده دقیقه دیگر به تو برنمی‌گردد که صرف خودت کنی. حال سوال من این است که برای این ده دقیقه‌ای که روزی در زندگی متوجه ارزش فوق‌العاده آن خواهی شد چقدر پول از شاگرد غایب گرفته‌ای؟ اگر هیچ نگرفتی و به رایگان وقت خودت و این دوستانت را هدر داده‌ای که وای بر شما که این‌قدر راحت زمان‌های ارزشمند جوانی خود را هدر می‌دهید. اگر هم پولی گرفته‌ای باید بین دوستانت تقسیم کنی، چون با ده دقیقه صحبت کردن، تک‌تک این افراد نیز ده دقیقه گرانقدر زندگیشان را با شنیدن مسایل شخصی دیگران هدر داده‌اند.

    منبع:فرامز کوثری

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات