منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • معماران نابودی !! 

    تفکر اصلاح طلبی جزیانی مستمر،پیگیر ، همه جانبه و دائمی است و هر فرد ،جامعه و جمعیتی كه راه اصلاح مستمر را بر خود ببندد ، مزگ و نابودی خود را رقم زده است. ملت ها و جوامعی كه امروز در همه زمینه های اقبصادی، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی پیشتازند ، ملت هایی هستند كه در سال ها یا حتی قرن ها پیش تفكر اصلاحگری مداوم را پذیرا شده ، با همه توش و توان آن راه را پیموده اند.

     زمانی كه امیر كبیر در زمان ناصرالدین شاه اصلاحات را در سیستم سیاسی - اجتماعی ایران آغاز كرد، ژاپن به قدری عقب مانده بود كه حتی یك كاسه چوبی نمی توانستند بسازند و تنها ۴ درصد مردم سواد داشتند!

     ژاپن ۱۵ سال پس از امیر كبیر اصلاحات را در ساختار سیاسی - اجتماعی نظام خود آغاز كرد . فرق عمده ما با ژاپن این است كه ما آغازگر تفكر اصلاح طلبی (امیر كبیر ) را پس از تنها ۳ سال صدارت در باغ فین كاشان خفه كردیم؛ اما ژاپن با قدرت راه اصلاح طلبی را ادامه داد.

    ... و چنین شد كه امروز ژاپن سال هاست كه مرگ آخرین بی سواد خود را جشن گرفته و با این كه یك كشور شكست خورده جنگ دوم جهانی است و عتی ارتش مستقل ندارد ، امادر همه عرصه های علمی، اقتصادی، فناوری در دنیا حرف اول را می زند!!

     اینك به نمونه ای از نمادهای تفكر اصلاح طلبی امیر كبیر توجه فرمایید. بخوانید و علت تاریخی عدم پیشرفت جریان اصلاحات را در كشورهایی نظیر ایران را در نظریات خود مطرح فرمایید.

    نامه امیر كبیر به ناصرالدین شاه در باره اداره مملکت

     امیر كبیر پس از شنیدن خبر ابقای شاهزاده موثق‌الدوله به حكومت قم، نامه‌ جالبی به ناصرالدین شاه می‌نویسد. این نامه می‌تواند برای همه‌ سیاستمداران و دولتمردان درس‌آموز و عبرت‌انگیز باشد.

     او می‌نویسد:«قربانت شوم ! الساعه که در ایوان منزل با همشیره‌ همایونی به شکستن لبه‌ نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده‌بودم ،به توصیه‌ عمه‌ خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند ، تا اعلی حضرت بدانند که اداره‌ امور مملکت به توصیه‌ عمه و خاله نمی‌شود.»

       هارولد ویلسون نخست وزیر اسبق انگلستان می گوید:

     كسی كه از هر گونه تغییر طفره می رود ، معمار نابودی خویش است!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •    ...و بزرگان درباره زن گفته اند

    یك زن چیزی جز شوهرش نمی خواهد، ولی وقتی كه به او رسید، همه چیز می خواهد.

      

    زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی اسرار را به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. (فئودور داستایوسكی)

      

    زن ها مثل ماهی هستند.به دست آوردن آن ها آسان و نگه داشتن آن ها مشكل است. (ولتر)

     

     زن اگر موافق باشد رحمت الهی است والا بلای آسمانی. (روشنی)

     

     اختلاف زن و مرد در این است كه مردان همیشه آینده را می نگرند و زنان گذشته را به خاطر می آورند.

     

     زن مخلوقی است كه عمیق تر می بیند و مرد مخلوقی است كه دورتر را می بیند.عالم برای مرد یك قلب است و قلب برای زن عالمی است. (گرابه)

     

     زن هایی كه سر پیری مقدس و مؤمن می شوند ،چیزی را به خدا تقدیم می كنند كه از بخشیدن آن به شیطان شرم دارند.

      

    زبان زن به منزله شمشیر اوست.همیشه آن را به كار می برد تا زنگ نزند.

     

     چنین است طبیعت زن: دوستت ندارد تا دوستش بداری و چون دوستش نداری، دوستت دارد. (میگوئل بوفلر)

     

     شاهراه موفقیت پر است از زن هایی كه شوهران خویش را به پیش می برند. (توماس دوار)

      

    زن ها پنجاه برابر بیشتر به ازدواج اهمیت می دهند تا به منصب وزارت.

     

     زن گردنبند است.دقت كن چه چیزی را به گردن می آویزی. (امام جعفر صادق)(ع)

     

     مردان آفریننده كارهای بزرگند و زنان به وجود آورنده مردان. (رومن رولان)

     

     دو چیز را دوست دارم و نمی خواهم آنی از آن منفك شوم. زن و عطر را. (حضرت محمد) (ص)

     

     زن ها هرگز نمی گویند: تو را دوست دارم ،ولی وقتی از تو پرسیدند: مرا دوست داری؟ بدان كه درون آن ها جای گرفته ای. (رو شفوكو)

     

     من زنی را كه از خانه برای شكایت از شوهرش بیرون می آید ،دشمن دارم. (حضرت محمد) (ص)

    منبع:http://be-name-pesar.blogfa.com/

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • 10 درس طلایی از آلبرت انیشتن !

     

     


    1. كنجكاوی را دنبال كنید:
    "من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق كنجكاوی هستم"
    چگونه كنجكاوی خودتان را تحریك می كنید؟
    من كنجكاو هستم، مثلا برای پیدا كردن علت این كه چگونه یك شخص موفق است و شخص دیگری شكست می خورد.
    به همین دلیل است كه من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت كرده ام.
    شما بیشتر در چه مورد كنجكاو هستید؟
    پیگیری كنجكاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.


    2. پشتكار گرانبها است:
    "من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشكلات زمان زیادی می گذارم"
    تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی كه آن را برساند.
    پس مانند تمبر پستی باشید و مسابقه ای را كه شروع كرده اید ، به پایان برسانید.
    با پشتكار می توانید بهتر به مقصد برسید.

    3. تمركز بر حال:
    "مردی كه بتواند در حالی كه غذا می خورد، با ایمنی رانندگی كند، از لذت  غذا خوردن  آن طور كه سزاوار آن هست، بهره نمی برد"
    پدرم به من می گفت نمی توانی در یك زمان بر ۲ اسب سوار شوی.
    من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی؛ اما نه همه چیز.
    یاد بگیرید كه در حال باشید و تمام حواستان را بدهید به كاری كه در حال حاضر انجام می دهید.
    انرژی متمركز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شكست است.

    4. تخیل قدرتمند است:
    "تخیل همه چیز است. می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود. تخیــل به مراتب از دانش مهم تر است"
    آیا شما از تخیلات روزانه استفاده می كنید؟
    تخیل پیش‌درآمد تمام داشته‌های شما در آینده است.
    نشانه واقعی هوش دانش نیست، تخیل است.
    آیا شما هر روز ماهیچه های تخیل تان را تمرین می دهید؟
    اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سكون دربیایند.

    5. اشتباه كردن:
    "كسی كه هیچ وقت اشتباه نمی كند، هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد"
    هرگز از اشتباه كردن نترسید؛ چون اشتباه شكست نیست.
    اشتباهات، شما را بهتر، زیرك تر و سریع تر می كنند، اگر شما از آن ها استفاده مناسب كنید.
    قدرتی را كه منجر به اشتباه می شود، آن را كشف كنید.
    من این را قبلا گفته ام، و اكنون هم می گویم، اگر می خواهید به موفقیت برسید، اشتباهاتی را كه مرتكب می شوید،آن ها را ۳ برابر كنید.

    6. زندگی در لحظه:
    "من هیچ موقع در مورد آینده فكر نمی كنم، خودش بزودی خواهد آمد".
    تنها راه درست آینده شما این است كه در همین لحظه باشید.
    شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض كنید.
    بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است كه شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دهید.
    این تنها زمانی است كه اهمیت دارد، این تنها زمانی است كه وجود دارد.

    7. خلق ارزش:
    "سعی نكنید موفق شوید، بلكه سعی كنید با ارزش شوید."
    وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید ؛بلكه وقت خود را صرف ایجاد ارزش كنید.
    اگر شما با ارزش باشید، موفقیت را جذب می كنید.
    استعدادها و موهبت هایی را كه دارید ، كشف كنید.
    بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده كنید كه برای دیگران مفید باشد.
    تلاش كنید تا با ارزش شوید . در این صورت موفقیت شما را تعقیب خواهد كرد.

    8. انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید:
    "دیوانگی یعنی انجام كاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن".
    شما نمی توانید كاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید، به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه كار یكسانی (كارهای روزمره) را انجام دهید و انتظار داشته باشید، متفاوت به نظر برسید.
    برای این كه زندگی تان تغییر كند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افكار و اعمالتان متفاوت كنید، كه متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد كرد.

    9. دانش از تجربه می آید:
    "اطلاعات به معنای دانش نیست. تنها منبع دانش تجربه است".
    دانش از تجربه می آید. شما می توانید درباره انجام یك كار بحث كنید، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این كار را به شما می دهد.
    شما باید این كار را تجربه كنید تا از آن آگاهی پیدا كنید.
    تكلیف چیست؟ دنبال كسب تجربه باشید!
    وقت خودتان را صرف یاد گرفتن اطلاعات اضافی نكنید. دست به كار شوید و دنبال كسب تجربه باشید.

    10. اول قوانین را یاد بگیرید، بعد بهتر بازی كنید:
    "اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید، از هر كس دیگر بهتر بازی خواهید كرد".
    دو گام هست كه شما باید انجام بدهید:
    اولین گام این كه شما باید قوانین بازیی را كه می كنید ، یاد بگیرید، این یك امر حیاتی است.
    گام دوم هم این كه شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید.
    اگر شما بتوانید این دو گام را حساب شده انجام دهید موفقیت از آن شماست.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  چند حکایت از ملانصرالدین

    ملا و مرد زورآور
    یکروز ملا از راهی می گذشت. چشمش ندید و سیلی محکمی به مرد زورآوری زد که از کنارش می گذشت . مرد رویش را برگرداند و چند دشنام به او داد. ملا قدری ایستاد و به مرد مزبور نگریست. آن وقت دو قدم به طرفش برداشت و گفت: به من دشنام می دهی؟ مرد زورآور دو قدم به طرفش برداشت و گفت: نخیر به بابا و ننه ات دشنام می دهم. ملا دو قدم عقب رفته و گفت: ببخشید خیال کردم به من دشنام می دهید!!

     

    ملا و گادیوان
    یک روز ملا از سفری بر می گشت و مقدار زیادی بار با خود آورده بود. وقتی در ایستگاه از قطار پیاده شد و بارهایش را روی زمین نهاد و گادیوانی را صدا زد و آدرس خانه خود را به او داد و گفت: 

     - خوب کاکاجان! حالا بگو چند می گیری که خودم و بار ها را به آدرسی که گفتم برسانی؟ گادیوان گفت: 

      برای بردن خودت پنج دینار، ولی برای بردن بارها هیچ.  ملا فکری کرد و گفت: 

      بسیار خوب پس بارها را به آدرسی که گفتم ببر، من خودم پیاده خواهم آمد!



    چاره جویی ملا
    روزی گاوی برای خوردن آب سرش را داخل خمره بزرگی كرد که پر از آب بود . اما دیگر نتوانست آن را از داخل خمره خارج کند. مردم به دور حیوان و خمره جمع شدند. اما هر چه کردند نتوانستند سر گاو را از خمره بیرون آورند. از قضا ملا از آنجا می گذشت. مردم وقتی وی را دیدند دست به دامانش شدند تا راه چاره ای نشان بدهد. ملا گفت: 

      زود باشید سر گاو را ببرید تا خفه نشده و گوشتش حرام نشود. 

     بلافاصله قصابی آوردند و گردن گاو را بریده و تنه اش را جدا کردند. اما سر گاو به داخل خمره رفته و دیگر بیرون نمی آمد. پرسیدند جناب ملا حالا چی کار کنیم؟ ملا باز هم فکری کرده گفت: 

      چاره ای نیست باید خمره را بشکنید و سر گاو را از داخلش بیرون بیاورید.


    منبع:http://sekseke.blogsky.com/1389/08/23/post-73/

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •                 زیبایی را بی چشم نیز می توان دید !

    فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
    پیرمرد از دختر پرسید :
    - غمگینی؟
    - نه .
    - مطمئنی ؟
    - نه .
    - چرا گریه می کنی ؟
    - دوستام منو دوست ندارن .
    - چرا ؟
    - جون قشنگ نیستم .
    - قبلا اینو به تو گفتن ؟
    - نه .
    - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
    - راست می گی ؟
    - از ته قلبم آره.
    دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
    چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هایش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
     

    منبع:http://saeed-askari2.blogfa.com/

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • روز كتاب و كتابخوانی

     

     امروز بیست و چهارم آبان ماه روز کتاب و کتاب خوانی است. من چندی پیش طرحی به منظور گسترش فرهنگ کتاب خوانی تهیه و تدوین کردم. دوستان می توانند در لینک زیر آن را ملاحظه فرمایند. 

      http://modara.blogfa.com/post-1194.aspx

     متن زیر را در « کشکول مدیریت » دیدم . به بهانه روز کتاب و کتاب خوانی مرور آن خالی از لطف نیست:

    حدیث

    رسول خدا(ص)

    «مَنْ ماتَ‌ و میراثُهُ الدَّفاتِرُ و الْمَحابِرُ وَ‌جَبَتْ لَهُ الْجَنَّهَ؛

     هركه بمیرد و میراث او دفترها و دوات باشد، به بهشت می‌رود».

    امام علی(ع)

    «الكُتُبُ بَساتِینُ العُلَماءِ؛    كتاب‌ها، بوستان‌های دانشمندانند».

    «مَنْ تَسَلّیَ بالكُتبِ لم تفُتْهُ سَلوَهٌ؛ 

    كسی كه خود را با كتاب‌ها آرامش دهد، هیچ آرامشی را از دست ندهد».

    «نِعمَ المُحَدَّثُ الكتابُ؛ كتاب، خوب سخن‌گویی است».

    امام صادق(ع):

    «اِحْتَفِظُوا بِكُتُبِكُمْ فاِنّكُمْ سَوفَ تَحتاجُونَ اِلیْها؛ 

     كتاب‌‌هایتان را نگه دارید كه در آینده به آن ها نیاز خواهید داشت».

    للمُفضَّل بن عُمَرَ: اُكتُبْ و بُثُّ عِلمَكَ فی اخوانِكَ، فإن مِتَّ فَأورِثْ كُتبَكَ بَنیكَ، فانّهُ یَأتِی علی النّاسِ زَمانُ‌ هَرجٍ لایَأنَسُونَ فیه اِلا بكُتُبِهِم.

    امام صادق خطاب به مفضل بن عمرو فرمود: 

     بنویس و دانش خود را در میان برادرانت منتشر كن و چون [خواستی] بمیری، آن را به پسرانت میراث بده؛ زیرا زمانه‌ای پر آشوب بر مردم می‌رسد كه در آن زمان جز با كتاب‌هایشان همدم نشوند.

     آغاز دانایی

    خواندن سرلوحه دانایی است و دانایی سرآغاز دریافت فرزانگی‌هاست. این نقطه آغاز، مبدأ برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌های لازم برای برپایی «هفته كتاب‌» است؛ حركتی كه به‌عنوان فراگیرترین رویداد در عرصه فرهنگ مكتوب كشور و راهیابی آن به همه سطوح جامعه، نمایانگر به ظهور رسیدن مشاركت وسیع و عمیق عموم مردم در توسعه‌پذیری فرهنگی است. ازاین‌رو، می‌توان هفته كتاب را «جشن ملی كتاب» در ایران قلمداد كرد.

    اهمیت كتاب به‌عنوان یكی از مهم‌ترین ابزار انتقال فرهنگ و تمدن بشری، بر كسی پوشیده نیست. امروزه، یكی از شاخص‌های رشد و توسعه جوامع، میزان سرانه كتاب‌خوانی است. از این منظر متأسفانه كشور ما در سطح قابل قبولی قرار ندارد. ازاین‌رو، باید فضای كتاب‌خوانی در كشور حاكم شود. فضای كتاب‌خوانی غیر از انتشار كتاب، توزیع كتاب و نمایشگاه كتاب است. ایجاد این فضا، فرهنگ و عادات و آداب یك جامعه را هم دیكته خواهد كرد. چرا برای نیازهای روزمره ما، فروشگاه‌های بزرگ تشكیل می‌شود و سرمایه‌گذاری‌های سنگین به چنین فروشگا‌ه‌هایی اختصاص می‌یابد، ولی برای كتاب و ایجاد فضای كتاب‌خوانی این اتفاق نمی‌افتد؟

     نزدیک و غریب

    كتاب می‌گفت:  «من هدایتم، بشارت، مرهم،  شفا و رحمت، نمی‌خوانید مرا؟»

    ...كتاب می‌گفت:

       «من برای یادآوری آمده‌ام.  آمده‌ام حقیقت ناب را به یادتان بیاورم. شماها خیلی فراموش‌كارید» و من هرچه فكر می‌كردم، چیزی یادم نمی‌آمد!

    كتاب می‌گفت:

      «هر قدر دوست داری، هر قدر می‌توانی، از من بخوان» و من لج كرده باشم انگار، همان قدر كه می‌توانستم هم نمی‌خواندم.

    كتاب می‌گفت: 

     «چرا به نوشته‌‌های من فكر نمی‌كنید؟ مگر روی دل‌هایتان قفل خورده است»؟

    كتاب می‌گفت و ما گوش نمی‌كردیم.

    ...آها، داشتم از كتاب‌ها می‌‌گفتم. بعضی كتاب‌ها مظلومند انگار، مهجورند، می‌تواند برای یك عمر آدم حرف داشته باشند، فكر داشته باشند، برنامه عملی داشته باشند، می‌توانند افق بدهند به آدم؛ قد نگاه آدم را بلند كنند. می‌دانی رفیق! بعضی كتاب‌ها حرف‌شان حق است، ولی كسی باورشان نمی‌كند.

     «بِسْمِ اللّهِ الرّحْمنِ الرّحیمِ‏ وَ قالَ الرّسُولُ یا رَبّ‏ِ إِنّ قَوْمِی اتّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»

     سخن بزرگان

    «خوشبخت كسی است كه به یكی از این دو چیز دسترسی دارد: كتاب و دوست اهل كتاب».

    محیط طباطبایی: «من نُه دَهُمْ معلومات خود را از كتاب آموخته‌ام و یك دهم را از معلم و درس».

    اس پاترسن: «كتاب همچون دوست باید اندك باشد و برگزیده».

    ماكسیم گوركی: «من خوبی‌های خود را مرهون كتاب‌هایم می‌دانم».

    پلوتارك: «اگر یك روز كتاب نداشته باشم، به جنون مبدل خواهم شد».

    جاحظ: «در دنیا لذتی نیست كه با لذت مطالعه برابری كند».

    روزولت: «ستون تمدن قرن بیستم، كتاب و مطبوعات است».

    نكته‌ها

    دعای پیش از مطالعه این است:

    اللهُمَّ اَخْرِجْنی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ وَ اَكْرِمْنی بِنُورِ الفَهْمِ اللهُمَّ افْتَحْ عَلَیْنا اَبْوابَ رَحْمَتِكَ وَانْشُر عَلَیْنا خَزائِنَ عُلُومِكَ بِرَحْمَتِكَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.

    خدایا! مرا از تاریكی نادانی و توهم برهان و با نور درك و فهم گرامی‌ام دار. 

    خدایا! درهای مهرت را به رویم بگشا و گنجینه‌های دانش بی‌پایانت را بر من بگستران، به مهرورزی‌ات ای مهربان‌ترین!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •          درس هایی از مكتب امام یاقر(ع)

     امروز سالروز شهادت جانسوز امام محمد باقر (ع) پنجمین ستاره درخشان آسمان امامت است. ضمن عرض تسلیت ، با سبویی از تشنگی و نیاز و سبدی از نیاز به خرمن انبوه حكمت و معرفت ایشان روی می آوریم ؛ تا از این خرمن، خوشه ای و از این مكتب توشه ای برگیریم.

     امام محمد باقر(ع) و تلاش اقتصادی

    تلاش برای سامان دادن به امور اقتصادی، افزون بر آن كه به عزتمندی و سربلندی شخص می‌انجامد، شرط اصلی شكوفایی اقتصادی است. از این رهگذر، همه اهل‌بیت(ع) به كار و تلاش، بسیار اهمیت می‌دادند، به ‌گونه‌ای كه خود در زمین و مزرعه خویش یا به صورت‌های دیگر، به كار می‌پرداختند. 

     شخصی به نام محمد بن منكدر می‌گوید:

    روزی در هوایی گرم، اطراف مدینه، ابوجعفر محمد بن علی(ع) (امام محمدباقر(ع)) را دیدم. وی برای كار كردن از مدینه بیرون آمده بود. با خود گفتم:

      سبحان الله! بزرگی از بزرگان قریش در چنین هوای گرمی و با چنین حالی در طلب دنیاست! باید نزد وی بروم و او را موعظه كنم. 

     پس به او نزدیك شدم و سلام كردم. وی درحالی‌كه عرق می‌ریخت، پاسخ سلامم را داد. پس به او گفتم: 

     آیا بزرگی از بزرگان قریش در چنین هوا و شرایط دشواری به دنبال دنیاست؟ اگر در چنین حالی اجل تو فرا برسد، چه خواهی كرد؟ او در پاسخ گفت:

    «اگر در چنین حالتی مرگم فرا برسد، در شرایطی فرا رسیده است كه من در حال اطاعت از خداوند هستم؛ چرا كه بر اثر این كار و كوشش، خود و خانواده خود را از تو و مردم بی‌نیاز می‌سازم. من از آن می‌ترسم كه مرگم در حالی فرا برسد كه به نافرمانی خدا مشغول باشم. 

     محمد بن منكدر با شنیدن چنین پاسخی عرض كرد: 

    خدا تو را از رحمت خویش برخوردار سازد! راست گفتی. من می‌خواستم تو را موعظه كنم، اما تو مرا موعظه كردی».

       در اینجا چند نكته درس آموز محل تامل است:

     اولا - رفتار پیشوایان معصوم به گونه ای بوده كه هر شهروند به خود اجازه می داده تا بی پرده و بی پروا و حتی رو در رو از ایشان انتقاد كند. امام در برابر انتقاد، نه روی درهم می كشد و نه بر او خشم می گیرد؛ بلكه كاملا منطقی و مستدل به او پاسخ می دهد و درباره رفتار به ظاهر پرسش برانگیز خود نوضیح می دهد.

     ثانیا - زندگی و رفتار پیشوایان شیغه كاملا مردمی و ساده بوده است.

    ثالثا - امام باقر (ع) چون دیگر ائمه با كار و كوشش خود امور معیشتی خود را تامین می كرده اند و سربار جامعه نبوده اند.

      بیزاری امام محمد باقر(ع) از بیكاری، تنبلی و وانهادن كسب و كار

    به همان اندازه كه امام محمدباقر(ع) به كسب و كار توصیه و تشویق می‌كرد، از بیكاری و تنبلی و رها كردن كار، نهی و نكوهش می‌كرد؛ زیرا بیكاری، افزون بر آن كه زمینه‌ساز بروز لغزش‌ها و ناهنجاری‌هاست و عزت نفس و شخصیت را از آدمی می‌ستاند، مانع اصلی بهبودی و شكوفایی اقتصادی است. امام محمد باقر(ع) دراین‌باره در حدیثی دل‌نشین می‌فرماید:

    «من بیزارم از كسی كه بهانه‌تراشی می‌كند و سراغ كسب و كار نمی‌رود. و در خانه بر پشت دراز می‌كشد و می‌گوید: خدایا!‌به من روزی عطا كن! و سرازیر شدن در اطراف كره زمین برای كسب و كار و درخواست از فضل خدا را وا می‌نهد، درحالی‌كه مورچه از خانه‌اش به طلب روزی بیرون می‌رود و روزی‌اش را با تلاش به دست می‌آورد».

    همچنین آن حضرت فرمود:

      «از كسی كه در كار دنیای خود تنبل باشد،‌ نفرت دارم. كسی كه در كار دنیای خویش تنبل باشد، در كار آخرتش تنبل‌تر خواهد بود.» آن حضرت در حدیثی دیگر می‌فرماید:

      «خدای عزوجل در آن هنگام كه آدم را از بهشت به زمین فرود آورد، به او فرمان داد تا به دست خود زراعت كند و پس از محروم ماندن از نعمت‌های بهشت از دسترنج خود بخورد».

    امام باقر(ع) همچنین فرمود:

    «الكَسلُ یَضُرُّ بِالدِّینِ وَ الدُّنْیا؛ تنبلی به دین و دنیا آسیب می‌رساند».

    آن حضرت در حدیثی، یكی از گروه‌هایی را كه منفور پروردگار هستند آدم‌های تنبل و بی‌كار معرفی می‌كند و دراین‌باره می‌فرماید:

      قَالَ مُوسی(ع): یا رَبِّ اَیُّ عِبادكِ اَبْغَضُ اِلَیْكَ؟ قَال جِیفَة بِاللَّیلِ بَطّالٌ بِالنَّهارِ.

    موسی(ع) گفت: پروردگارا‍! كدام‌یك از بندگانت نزد تو منفورترند؟ خداوند فرمود: 

     «آن كس كه شب چون مردار است و روز بیكار».

    سخنانی كوتاه از امام محمدباقر(ع)

    «از تنبلی و بی‌حوصلگی بپرهیز؛ چرا كه این دو كلید هر بدی هستند. كسی كه تنبلی كند، حقی را به انجام نرساند و آن كس كه بی‌حوصلگی كند، بر حق نتواند شكیبا باشد».

    «بی‌نیازی و عزت، در قلب مؤمن در حركت می‌باشند. آنگاه كه به مكان توكل رسیدند، همان‌جا وطن اختیار كردند».

    «هر چیزی آفتی دارد و آفت علم، فراموشی است».

    «عالمی كه مردم از علم او سود ببرند، از هزار عابد بالاتر است».

    «مرگ یك عالم برای شیطان، محبوب‌تر است تا مرگ هفتاد عابد».

    «شدیدترین و سخت‌ترین اعمال سه چیز است:

     1. یاد خدا در همه حال؛ 2. انصاف به خرج دادن؛ 3. مواسات مالی با برادران دینی».

    «شیعه [واقعی] ما كسی است كه از خداوند اطاعت كند».

    «از خصـومـت و دشمنـی بپـرهیـزیـد؛ چـرا كـه قلـب را فـاسـد مـی‌كنـد و موجب نفاق می‌شود».

    «من برادری [دینی] داشتم كه در برابر دیدگانم بزرگ بود؛ چرا كه دنیا در برابر دیدگان او كوچك بود».

    «تنبلی، به دین و دنیای انسان زیان می‌رساند».

    «از امروز و فردا كردن در انجام كارها بپرهیزید كه «امروز و فردا كردن» دریایی است كه مردمان در آن غرق و نابود می‌شوند».

    «آمیختگی هیچ چیز با چیز دیگر، نیكوتر از آمیختگی حلم با علم نیست».

    «تمامی كمال، در دانش‌‌اندوزی در دین و بردباری بر ناگواری و اندازه نگاه داشتن در مخارج زندگی است».

    «صلاح زندگی و عیش؛ همانند ظرفی است كه دو سوم آن زیركی است و یك سوم آن تغافل است».

    «سه چیز از مكارم دنیا و آخرت است: یكی آن كه عفو كنی از كسی كه بر تو ستم كرده و دیگر آن كه بپیوندی با كسی كه از تو برید، سوم آن كه با كسی كه از روی نادانی رفتاری ناشایست با تو داشته است، بردباری به خرج دهی».

    «به خدا سوگند كه انسان متكبر، با خدا به ستیزه برخاسته است».

    «در هر گونه قضا و قدری بر مؤمن، خیر او نهفته است».

    «بنده‌ای عالِم راستین نخواهد بود، مگر آن كه نسبت به فرا دست خود حسد نورزد و فرو دست خود را خوار نشمارد».

    «مهر قلبی برادرت نسبت به خود را با ارزیابی مهر قلبی خود به برادرت بشناس».

    «هركه در درون خویش واعظی نداشته باشد، پند واعظ بیرونی در او تأثیرگذار نخواهد بود».

    «چهار چیز از گنج‌های بِرّ و نیكویی است: كتمان حاجت، كتمان صدقه، كتمان درد و كتمان مصیبت».

    «تواضع، آن است كه به نشستن در جایی پایین‌تر از شأن خویش راضی باشی و به هركسی كه می‌رسی، سلام كنی و مجادله را ترك كنی، اگرچه حق با تو باشد».

    «كسی كه راست‌گفتار است، پاك‌گفتار شود و كسی كه نیك‌نیت است، روزی‌اش افزون گردد و آن كس كه با خانواده‌اش خوش‌رفتار است، عمرش فزونی یابد».

    «مـرد را در گـول زدن خـویـش همیـن كافـی اسـت كه عیب دیگران را ببیند و عیب خود را نبیند؛ یـا این كـه دیگـران را بـر چیـزی خـرده گیـرد كـه خـود تـوان رهـایـی از آن عیـب را نـدارد».

    «مؤمن، برادر مؤمن است. به او دشنام نمی‌دهد، از او [چیزی را] مضایقه نمی‌كند و به او گمان بد نمی‌برد».

    «خداوند دشنام‌دهنده بی‌حیا را دشمن دارد».

    «خداوند می‌فرماید: ای فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام كردم، دوری گزین تا پارساترین مردم باشی».

    «برترین عبادت، پاك‌دامنی و پاك‌داری شكم است».

    «چهره شاداب و خوش‌رویی، مهرآور و نزدیك‌كننده به خداست و چهره گرفته و بدرویی، دشمنی‌آور و دوركننده از خداست».

    «حیا و ایمان، در یك ریسمان پیوسته گشته‌اند؛ چون یكی از آن دو برود، دیگری نیز به دنبالش می‌رود».

    «گونه‌ای از غیبت، آن است كه درباره برادرت سخنی‌گویی كه خدای آن را پوشیده داشته است».

    «به‌راستی كه افسوس خورنده‌ترین مردم در رستاخیز، بنده‌ای است كه عدالت را توصیف كند و آنگاه خود در حق دیگری برخلاف عدالت رفتار كند».

    «ارتباط با خویشاوندان، كردارها را پاكیزه دارد و دارایی را افزون كند و گرفتاری را دور سازد و حساب [روز جزا] را آسان نماید و مرگ را عقب اندازد».

    «بـا مـردم بـه نیكـوتـریـن سخنـی كـه دوسـت داریـد آنـان بـه شمـا بگـوینـد، سخـن بگـوییـد».

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •                    تو کمان کشیده و در کمین...

    چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خـــــــــــدا کنی

    که اگر کنی همه درد من به یکی نظــــــــــاره دوا کنی

     

    تو شهی و کشور جان تو را ، تو مهی و جان جهان تو را

    ز ره کرم چه زیان تو را ، که نظر به حال گـــــــــــــدا کنی

     

    ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عـــــنایت و این کــــــــرم

    همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

     

    همه جا کشی می لاله گون ز ایـــــاغ مدعــــــــیان دون

    شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکـــــــــــستهٔ ما کـنی

     

    تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین

    همهٔ غمم بود از همـین، که خدا نکــــــــرده خــــطا کنی

     

    تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیـــــــکران

    قدمی نرفته ز کـــــــوی وی، نظر از چه سوی قـــفا کنی

     

    از : هاتف اصفهانی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • این شادی از بهر چیست ؟

    پاسبان مردی به راهی دید و گفتا کیـــستی ؟

     گفت : فـــــردی بی خیــــال و فارغ و آزاده ام

     

    گفت : از بهر چه می رقصی و بشکن می زنی ؟

     گفت : چون دارای شور و شوق فوق العاده ام

     

    گفت : اهل خاک پاک اصفــــــــــهانی یا اراک ؟

    گفت : اهل شهر آباد و خــــــوش آبــــــــاده ام

     

    گفت : خیلی شاد هستی ، باده لابد خورده ای

     گفت : هم از باده خور بیــــزارم ، هم از باده ام

     

    گفت : از جام وصال نازنینـــی ســــرخوشــــی ؟

     گفت : از شهوت پرستی هم دگر افــــــتاده ام

     

    گفت : پس شاید قماری کرده  ، پولی برده ای

     گفت : من در راه برد و باخت پا ننـــــــــهاده ام

     

    گفت : پولی از دکان یا خانه ای کش رفته ای ؟

     گفت : دزدی هم نمی چسبد به وضع ساده ام

     

    گفت : آخر هیچ ســـرگرمی نداری روز و شب ؟

     گفت : سرگرم نمازو ســــجده و ســـجاده ام

     

    گفت : لابد ثروتی داری و دلشــــــادی به پول ؟

     گفت : من مستضعف و مسکین مادر زاده ام

     

    گفت : آیا راستــــی آهی نداری در بـــــساط ؟

     گفت : خود پیداست این از وصله  لـــــباده ام

     

    گفت : گویا کارمـــــــند ســـــاد ه ای یا کارگـــر ؟

     گفت : بیـــکارم ولی از بــــــهر کار آمــــــاده ام

     

    گفت:بیکاری وبی پولی؟پس این شادی زچیست ؟!

     گفت : یک زن داشتم ، اینک طلاقــــش داده ام

     

      

    منبع:http://axbarann.blogfa.com/

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • پول می تونه ....... !!!!

     

    پول می تونه سرگرمی رو بخره، اما نه شادی رو.

    Money can buy an amusement, but not happiness

    پول می تونه رختخواب رو بخره، اما نه خواب رو.

    Money can buy a bed, but not sleep

    پول می تونه غذا رو بخره، اما نه اشتها رو.

    Money can buy a food, but not appetite

    پول می تونه دارو رو بخره ، اما نه سلامتی رو.

    Money can buy a medicine, but not health

    پول می تونه وسیله آرایش بخره ، اما نه زیبایی رو.

    Money can buy cosmetic, but not beauty

    پول می تونه خدمتکار بخره ، اما نه دوست رو.

    Money can buy a servant, but not friend

    پول می تونه پست(مقام)رو بخره ، اما نه بزرگی رو.

    Money can buy a position, but not greatness

    پول می تونه نوکری رو بخره ، اما نه وفاداری رو.

    Money can buy a service, but not loyalty

    پول می تونه قدرت رو بخره ، اما نه اعتبار رو.

    Money can buy a power,but not authority

    منبع:http://darolvelaye-stu.blogfa.com/

     
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات