منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  

     دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۱۱)

    من بزرگ ترین اشتباه انسان را ترس از اشتباه دیدم. کسی که اشتباهی نکرده نه پیشرفتی كرده و نه چیز تازه ای کشف کرده است. 

    من تا هنگامی رشد می کردم که نهال وجود خود را سبز می دیدم . آغاز پوسیدگی من وقتی بود که احساس رسیده بودن کردم!! 

    من تا هنگامی که کارهای گذشته خود را بزرگ می شمردم،می فهمیدم كار مهمی انجام نداده ام. 

    من تا هنگامی كه احساس غرور می كردم ، نمی توانستم خواستار آموختن باشم. فروتنی آغازین گام آموختن است. 

     من بی سوادان هزاره سوم را تنها کسانی ندیدم که خواندن و نوشتن نمی دانند، بل كه آنانی را بی سواد یافتم كه نمی توانند بیاموزند چگونه آموخته های كهنه را دور بریزند و بازآموزی كنند.(با الهام از سخن الوین تافلر)

    ادامه دارد...

                           شفیعی مطهر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   

     دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۱۰)

     

    گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

      من انسان را در آستانه هزاره سوم دیدم که  تجسم انتقاد بود و مجسمه فریاد. او  همه قید و بندها را درهم می كوبید و بر هر چه که او را به بند می کشیدند، برمی آشوبید .زنجیرها را می گسست و میله قفس محبس را درهم می شكست.

    گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

     من در شهر سرب و سراب مردمی را دیدم  که راستی را هشته و با قراری نانوشته همه به همدیگر دروغ می گویند و راهی بی فروغ می پویند. بنابراین نه گفتارها رنگ و بویی دارد و نه رفتارها سمت و سویی.

     

    من جعبه ای دیدم جادو با حربه هیاهو که خردها را به چشم می آورد و خردمندان را به خشم. در آن جعبه جادو یا دیگ پر هیاهو  هر خوراكی مسموم را با رنگی خوش و طعمی موهوم می پختند و به خورد احساس های سطحی می دادند. اما سال ها بود كه تراكم فریادها، سوپاپ یادها را مسدود كرده و انفجار هر لحظه آن موعود بود. 

     

     من بسی ملت های به پاخاسته و به یگانگی آراسته را دیدم كه همه می دانستند «چه چیز را نمی خواهند» ؛ اما پس از پیروزی نهضت چون نمی دانستند« چه چیز را می خواهند» ، هر گروه به سمتی و هر دسته به سویی می رفتند.

    من ملت هایی را دیدم توسعه ندیده و چون كودكان نورسیده  كه به جای پستان شیر ، پستانك تحقیر می مكیدند و كوراب كویر را می كاویدند.(كوراب=سراب)

    ادامه دارد....

    شفیعی مطهر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   اکثریت نادان  و اقلیت خائن
     
     
    روزی اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیائی ، از وینستون چرچیل سئوال کرد : 
      آقای نخست وزیر! شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آن سوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را به وجود می آورید ، اما این کار را در بیخ گوش خودتان، یعنی در کشور ایرلند که سال هاست با شما در جنگ وستیز است ،نمی توانید انجام بدهید ؟
    چرچیل می گوید: برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم .
    روزنامه نگار می پرسد . آن دو ابزار چیست ؟
    چرچیل پاسخ می دهد : اکثریت نادان ، و اقلیت خائن!


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • اولین پادشاه زن در ایران بعد از اسلام

    "شیرین” ملقب "ام رستم” دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(۳۸۷ق. ـ ۳۶۶ق.) بود که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید. او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند. به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است.
    سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود :
    باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی؛ والا جنگ را آماده باشی.
    ام رستم ، به پیک محمود گفت :
      اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد؟
    بقیه در ادامه مطلب...
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  

    دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۹)

    من دنیا را دیدم در حالی که همه پدیده ها و آفریده های آن در حال تغییر بودند. هر آفریده و هر پدیده برای رهایی از کهنگی ناگزیر از تغییر است و در صورت عدم تغییر در زیر چرخ های سرد و سنگین گردونه زمان له می شود. طفره روندگان از تغییر را معمار نابودی خویش دیدم. 

    من کوچک بودن و حقیر نمودن در آغاز را پسندیده دیدم؛ اما كوچك ماندن و حقارت پذیرفتن را زشت و ناپسند می دانم. 

    من شب پره ای را دیدم نورگریز و روشنی ستیز. دعای او مرگ آفتاب و ادعای او حفظ حباب بود.او شب تا سحر از جان و جگر شعار می داد: مرگ بر خورشید و نور امید....اما با فرارسیدن سحرگاه چون هر پگاه، آبشار نور مهر از همه قلل آبی سپهر بر سر و روی گیتی فرو بارید...و این است سر سبز نوزایی و قانون ابدی بازشكوفایی.

     

    من هیچ انسانی را ندیدم كه « بد » آفریده شود؛ بل كه این روند و روش های پرورش است كه انسان ها را از مدار فطرت و انوار بصارت محروم می كند و به دیار موهوم می كشاند. 

    من انسان ها را پیامبر دیدم و هیچ انسانی را ندیدم كه پای بر پشت خاطره خاك بنهد و به رسالتی برانگیخته نشود. رسالت هر كس موظف به انجام كار صالح مطلوب است ، نه انجام هر كار خوب! كار صالح بهترین، ضروری ترین و حیاتی ترین كار است.

     ادامه دارد... 

                            شفیعی مطهر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • به یک‏ جایی اززندگی که رسیدی می فهمی که:
     
    اونی که زود می رنجه
    زود میره، زود هم برمی گرده.                                   
    اما اونی که دیر می رنجه
    دیر میره، اما دیگه برنمی گرده.
    نایت اسکین 
    بقیه در ادامه مطلب...
    آخرین ویرایش: یکشنبه 25 دی 1390 08:03 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • حسرت

    مردی تاجر در حیاط  قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گل ها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود. هر روز بزرگ ترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.

    تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.

    اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد...

    بقیه این ماجرای بسیار جالب و آموزنده را با کلیک بر روی ادامه مطلب مطالعه بفرمایید

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  

     دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۰۸)

                 

    من بدترین آموزگار ترك سیگار را كسی دیدم كه بیشترین تجربه این كار را دارد!! 

                            

     من در بیابانی تابلویی را دیدم که روی آن نوشته بود:« خطر مین! نزدیک نشوید! ». من نه آن محل را می شناختم و نه نویسنده تابلو را ؛ اما هشدارهای عقل و خرد مرا از ورود به آن منطقه بازمی داشت....

    من با خود اندیشیدم كه آیا هشدارهای دینی درباره دنیا و آخرت تا این اندازه هم احتیاط برانگیز نیست؟!! 

            

    من دریانوردان را دیدم كه بر حسب عادت نه صدای موج را می شنیدند نه به اوج می اندیشیدند.با خود گفتم چه بد است عادت ، اگرچه برونداد آن عبادت باشد!!   

                 

    من کسانی را دیدم که خود را زرگ تر از آن می دانستند که وارد دنیای سیاست شوند؛ بنابراین داور خرد آنان را محکوم کرد که توسط احمق ها اداره شوند. 

                                        

    من دیدم که دو دست، دو پا، دو چشم و دو گوش ؛ اما یك قلب دارم؛ بنابراین فهمیدم كه باید بگردم و جفت آن را خود بیابم! 

    ادامه دارد.... 

                      شفیعی مطهر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  قرعه کشی برای الاغ مرده !

    چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت: 

      «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.» 

      چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» 

    مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..» 

    چاک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.» 

    مزرعه‌دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟» 

     چاک گفت:  «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»
    مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»  

     چاک گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی نمی‌گم که الاغ مرده است.» 

     یک ماه بعد مزرعه‌دار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟» چاک گفت: 

      «به قرعه‌کشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم ۸۹۸دلار هم سود کردم..» 

     مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»
    چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • مناظره سه شاعر

    این مناظره شعری با شعر ” آزار ” سیمین بهبهانی شروع می شود : 

     و با جوابیه رند تبریزی پایان می گیرد .

    یا رب مــــــرا یاری بده ، تا ســــــخت آزارش کـــــــــنم
    هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
    از بوسه های آتشـــــین ، وز خنده های دلنشین
    صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم

    قیه در ادامه مطلب...
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات