دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۱۱۹)
من حکیمی را دیدم که با گفته هایش می گریست و با ناگفته هایش می زیست . می گریست؛ زیرا بذر گفته هایش نمی رویید و می زیست ؛چون در هوای ناگفته ها نفس می کشید.
من احساس کردم هر چه روحم به خدا نزدیک تر می شود، از هراسم می كاهد؛ زیرا نقطه هر چه به مركز دایره نزدیك تر می شود، كمتر می لرزد.
من چه بسیار عیب هایی را در دیگران دیدم که چون نیک نظر کردم، بدتر از آن عیب را نزد خود یافتم.
من گاهی برخی از عیب های دیگران را زودتر از معمول می دیدم و تشخیص می دادم ؛ زیرا پلیدی و پلشتی آن عیب ها بیش از دیگران فضای ذهن خودم را آلوده بود.
من بزرگ ترین اشتباه انسان را ترس از اشتباه دیدم ؛ زیرا انسان در بستری از آزمون خطا رشد می كند.
من چه بسیار كسانی را دیدم كه زیبا نبودند، اما زیبایی را درك می كردند؛ خوب نبودند ، ولی خوبی را می فهمیدند و پیر كهنسال نبودند، لیكن به خاطر داشتن حس كنجكاوی ، با تجربه بودند.
ادامه دارد....
شفیعی مطهر