...حتی مرا بزن!
بیگانه ، آشـــنا ، همه را ، را به را بزن
فرقی نمی کند ، همه ، حتی مرا بزن
با جان ودل حواس خودت را به من بده
فـــرق است بین هر بزنِ بنـــده با بزن
با مرد ، جنگ تن به تن و فارغ از دغل
نا مرد را به سبک خودش بی هوا بزن
با دختران به پاس شریعت طرف مشو
یا گر شدی ز روی کـــــرم با عصا بزن
مقصود از عصــــــا به خدا جـــــــز عصا نبود
مشتی به ذهن فاسد خود ، بی حیا ، بزن
هر جا کسی مشاهده گردید با سگش
سگ را جدا و صاحب ســگ را جدا بزن
آن دین فروش مفسد مــــــردم فریب را
محض رضــــــایت هـــــمه انبــــیا بزن
در خلوتی مــدیر به چنگت گـــــر اوفتاد
یا فحـــــش های بد بده او را و یا بـــزن
کیفیت کتک زدن امــــــری است ثانوی
از روبه رو نشد ، لگــــدی از قفــــا بزن
"در کارخیر حاجت هیچ استخاره نیست"
یک لحظه هم درنگ مـــکن ، مرحبا! بزن
بعد از غذا به ویژه پس از صــــــرف لوبیا
حتما سری به مقصــــــد بیت الخلا بزن
در راه یا نشــــــــسته، تفاوت نمی کند
با قـــــــــــــــدرت تمام بزن ، چند تا بزن
چون ممکن است بعد غذا منفجر شوی
بعد از غــــــــذا به نیت دفــــــــع بلا بزن
گر در میان جمع گـــــــــرفتار آمـــــدی
در اوج گفت و گو وســـط خنده ها بزن
در جمع های ساکت و خلوت بزن ولی
آرام و با وقار ، بدون صــــــــــــــــدا بزن
هر چند این چنین زدنی کار مشکلی است
در حد وسع خویــــــــــش در این راستا بزن
عِرضت اگر به باد رود بهــــتر است یا
ناگاه منفجر بشوی؟ پس هــــلا بزن
شاعر چقدر بوی بد از شعر می وزد
خوشبو کننده ای وسط بیت ها بزن
سید! چنین فکاهه ای از تو ، بعید بود
پس در تلافیش دو سه بیتی جدا بزن
واعظ! سپاه کفر همین پیش روی توست
اینک اگر که واقــــــفی ، از ادعــــــــا بزن
آن مشت را که بر بدن خویش می زنی
بر دشــــــــــــمن مسلم خون خدا بزن
وقتی فسرد شور همـــــایون نشان ما
بیداد را در اوج مخـــــــــــــالف رها بزن
سید عبدالجواد موسوی