منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • تغییرعادت منفی به مثبت

    در آمریکا در انبار کالایی، کارگر بی سوادی کار می کرد. او موظف بود تعداد کالای داخل هر گونی را شمارش کرده و درصورت صحیح بودن مقدار آن، روی گونی بنویسد All  Correct . 

      چون این کارگر بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود، با استفاده از صدای اول کلمه ها، علامتی روی گونی ها می گذاشت به این صورت که به جای All   از  O  و به جای  Correct   از  K  استفاده می کرد و به جای کلمه ی All Correct روی گونی ها می نوشت  O.K  استفاده از کلمه ی  O.K  به تدریج همه گیر شده و امروزه مردم سراسر دنیا، این اصطلاح را به خوبی می شناسند و به کار می برند.

    کلمه ها عقاید شکل گرفته و افکار بیان شده هستند. به عبارت ساده آن چه می گویی فکری است که بیان می شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می دهند.

    اگر یک کارگر بی سواد بتواند یک اصطلاحی را در دنیا شایع کند؛ پس من و تو، ما و شما به طور حتم می توانیم استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت را در سطح کل ایران گسترش داده و انرژی مثبت  را بین همه پخش کنیم. فکر می کنید چرا حضرت محمد می فرمایند: 

    فرزندان خود را به نام های نیک خطاب کنید.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • چهل نکته ناب زندگی 

    کرایگ هایپر؛ نویسنده، محقق، مقاله نویس، مجری رادیو و تلویزیون و یک سخنران حرفه ای است. در ۲۵ سال گذشته، او با کارهایش به عنوان یک کارشناس حرفه ای موفقیت در حوزه های شخصی و اجتماعی معرفی شده. هاپیر یک سایت هم درباره سخنرانی موثر دارد که در آن نوشته:

    «من خواسته ام بخش های مهم کتاب های کمکی که تا به حال خوانده ام و تجربه هایی را که در زندگی ام داشته ام ، به صورت ۴۰ نکته کلیدی فشرده کنم و در اختیار دیگران بگذارم تا در هر زمان بتوانند آن را بخوانند. مطمئنا کتاب هایی که در سطح جهانی فروخته می شوند و درباره خودیاری هستند، ممکن است برای بعضی ها قابل استفاده باشند؛ ولی من مایلم چیزی بنویسم که برای همه مفید واقع شود.» 

     حالا این شما و این هم ۴۰ توصیه کرایگ هایپر. حتما بخوانید و قضاوت کنید.

     ۴۰ نکته بسیار مهم که می تواند تجربه خیلی خوبی باشد. آن را در ادامه مطلب ببینید.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ماجرای تنبل خانه شاه عباس !+عکس

     دانلود این مطلب در قالب PDF

    هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: 

    مگه تنبلخونه شاه عباسه؟ امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم.

    شاه عباس یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلاه مانده.
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • داستانی خواندنی از ادیسون

    تصویر:Thomas Edison.jpg

       ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت . او درآمد سرشارش راتمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود، هزینه می کرد . این آزمایشگاه بزرگ ترین عشق پیر مردبود . هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود . 

     در همین روز ها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به بقیه ساختمان هاست. آن ها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیر مرد رسانده شود. پسر با خود اندیشید که احتمالا پیر مرد با شنیدن این خبر سکته می کند ؛بنابراین از بیدار کردن پیر مرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند . تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد.Pat on the head

      او می اندیشید که پدر در سخت ترین شرایط عمرش به سر می برد. ناگهان پدر سرش را بر گرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت :

     «پسر تو اینجایی؟می بینی چقدر زیباست . رنگ آمیزی شعله ها را می بینی ؟حیرت آور است . من فکر می کنم آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است. وای خدای من خیلی زیباست ! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت . نظر تو چیه پسرم؟

     پسر حیران و گیج جواب داد:«پدر تمام زندگی ات در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی ؟من تمام بدنم دارد می لرزد و تو خونسرد نشسته ای . پدر گفت :

     «پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید و ماموران هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از متظره ای است که دیگر تکرار نخواهد شد . در مورد آزمایشگاه هم فردا فکر می کنی. 

     توماس الوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاهش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگ ترین اختراع بشریت را تقدیم جهان نمود . آری او گرامافون را درست یک سال بعد از آن ماجرا اختراع نمود.

     منبع:http://f223.blogfa.com/

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • راز گل شقایق..

    شقایق گفت با خنده نه تبدارم، نه بیمارم
    اگر سرخم، چنان آتش حدیث دیگری دارم  

    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی 

    نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ...وخداوند گفت

     

    خداوند گفت...

    خداوند گفت:دیگر پیامبری نخواهم فرستاد،از آن گونه که شما انتظار دارید،اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند . آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد. پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود،عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند.

    و خدا گفت:اگر بدانید، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   بدیهه سرایی اسدی توسی شاعر عهد غزنوی

    File:سلطان محمود غزنوی.JPG

    آورده اند که روزی سلطان محمود غزنوی برای گردش به باغ بزرگی که خارج ازشهر داشت، رفت.درآنجا از ملازمان پرسید : 

     از شعرأ چه کسی همراه ماست ؟

     عده ای را نام بردند. همه ی آنان را احضارنموده و گفت: 

      می خواهم از پله های عمارتی که در وسط باغ است، بالا روم و میل دارم شاعری برای من شعری بسراید؛ به نحوی که وقتی در پله اول پای می گذارم ،مصرع اولش را که هجو و زننده باشد و مستوجب قتل بخواند، تا شدیدأ خشمگین شوم و چون در پله بعدی پای نهادم، مصرع دیگری بگوید که مصرع اول را به مدح تبدیل کند. هرکس بتواند پاداش بزرگی دارد، ولی اگر دراین کار عاجز بماند، گردنش را خواهم زد.

    کاری بس دشوار و خطرناک بود و هیچ یک از شاعران حاضر, جرأت انجام این کار را نداشتند مگر شاعری جوان به نام اسدی طوسی که قدم پیش نهاد و اعلام آمادگی کرد. سلطان محمود قدم بر پله نخست نهاد و شاعر فی البداهه چنین سرود :


    خواهم اندر تو كنم ای مه پاكیزه خصال
    نظر از منظر خوبی شب و روز و مه و سال
    خفته باشی تو و من می زده باشم همه شب
    بوسه ها بركف پای تو ولیكن به خیال
    رفت تا آن ته پر،القصه كه نتوان بكشیـد
    تیر مژگان كه زدی بر دل ریشم فی الحال
    ای كه بر پشت تو افتادن و جنبان چه خوش است
    كاكل مشك فشان از وزش باد شمال
    یاد داری كه تو را تا به سحر می كردم؟
    صد دعا از دل محزون و پریشان احوال
    عاشقانت همه كردند، چرا ما نكنیم؟
    برسر كوی تماشای قد و قامت و خال
    مادرت خوان كرم بود،بداد ازپـس و پیـش
    به یتیمان لبه نان و به فقیران زر و مال
    بكشم از تو و با دامن خود پاك كنم
    موزه ازپای تو ای سرو خرامان اقبال
    می توانی دوسه ساعت به سرش بنشینی؟
    یعنی بر مسند شاهی به دوصد عز و جلال
    طوسی خسته اگر درتو کند منع مكن 

     وصف عاشق كشی و دلبری و حسن و جمال

     ابونصر علی ابن احمد اسدی طوسی بعدها به لقب ملک الشعرائی رسید و کتاب مشهورش گرشاسب نامه که حاوی اشعاری حماسی همانند شاهنامه فردوسی میباشد را سرود.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  عذاب وجدان

    داستانی از پائولو کوئیلو 
     

    یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی می کردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت : من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینی هاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
    پسر کوچولو بزرگ ترین و قشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود، تمام شیری
    نی هاشو به پسرک داد.

    همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه؛ چون به این فکر می کرد که همون طوری که خودش بهترین تیله هاشو یواشکی پنهان کرده ، شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینی هاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده.




    عذاب وجدان همیشه مال كسی است كه صادق نیست.
    آرامش مال كسی است كه صادق است .
    لذت دنیا مال كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند. 

     آرامش دنیا مال اون كسی است كه با وجدان صادق زندگی می كند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم

    در فولكلور آلمان ، قصه ای هست كه این چنین بیان می شود : 

    مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده . شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین ، تمام روز او را زیر نظر گرفت.

    متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه می خواهد چیزی را پنهان كند ، پچ پچ می كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضی برود و شكایت كند .

    اما همین كه وارد خانه شد ، تبرش را پیدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود ، حرف می زند ، و رفتار می كند .

    پائلو کوئیلو

    همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که

    ما انسان ها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات