منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  
     
     
      برترین ها: مجموعه پیامک های فلسفی و حکیمانه جدید را آماده کرده ایم که در اینجا می توانید مشاهده کنید:

    بزرگ ترین لذت در زندگی ، انجام کاری است ، که دیگران می گویند” نمی توانی انجام بدهی ”
    آخرین ویرایش: دوشنبه 30 دی 1392 09:35 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • محمد(ص) این گونه بود.ما چگونه ایم؟

    *روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت:

    به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند


    *کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد، زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.



    * مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت: 

    شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید. من برای همین مبعوث شده ام تا هرکسی بتواند حق خود را از حاکم بدون لرزش صدا بگیرد.


    * گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید.



    * گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت:

    تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود.


    * در زمانی که با کفار به طور نسبی صلح برقرار شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند...او نخواست به عنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند.



    فرخنده زادروز واپسین بشیر بشر و آخرین سفیر داور حضرت محمدبن عبدالله(ص) در سیاه ترین عصر حاکمیت سکوت و حکومت طاغوت و میلاد خیرآفرین و عطرآگین فرزند برومندشان حضرت امام جعفر صادق(ع) و هفته مهرآمیز و رافت انگیز وحدت را به شما و همه شیفتگان صلح و رستگاری تبریک و تهنیت می گویم.


    آخرین ویرایش: یکشنبه 29 دی 1392 08:06 ق.ظ
    ارسال دیدگاه

  • جملات دلتنگی


    web counter

    دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش
    راه آسمان باز است، پر بکش
    او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را می خواند ؟
    اگر هیچ کس نیست، خدا که هست...
    آخرین ویرایش: پنجشنبه 26 دی 1392 08:51 ق.ظ
    ارسال دیدگاه

  • هذیان های بامزه یک ذهن خلاق!

     
    امروز صبح یه مشکل بانکی برام پیش اومده بود رفتم بانک، مسئولش کمتر از سه دقیقه کارم رو انجام داد. حس کردم زیادی زود تموم شده. می خواستم بهش بگم خب از خودت بگو، دیگه چه خبرا؟!
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 25 دی 1392 09:13 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • ثروت واقعی فرمانروایان

    می گویند:
    زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت:
     چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی? کوروش گفت :
    اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیمT الان دارایی من چقدر بود ؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت :
     برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد.
    سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتندT برای کوروش فرستادند. وقتی که مال های گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشتT بسیار بیشتر بود. کوروش رو به کزروس کرد و گفت : ثروت من اینجاست ...
    اگر آن ها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آن ها بودم.
    ............
    دیودوروس سیسولوس در مورد کوروش بزرگ می گوید:
    کوروش در رفتارش با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردارش نسبت به زیردستانش پاک اندیش و انسان دوستانه بود. از این رو ایرانیان او را (پدر) می خواندند.


    میگویند:
زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی. کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود ؟ گزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کزروس انتظار داشت بسیار بیشتر بود. کوروش رو به کزروس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست ...
اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم.
............
دیودوروس سیسولوس در مورد کوروش بزرگ میگوید:
کوروش در رفتارش با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردارش نسبت به زیردستانش پاک اندیش و انسان دوستانه بود از این رو ایرانیان او را (پدر) می خواندند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • داستـان خوشمـزه تریـن ساندویـچ دنیـا

    07 LeeSamanthaWwW.KamYab.Ir  داستـان خوشمـزه تریـن ساندویـچ دنیـا

    سالن فرودگاه به نسبت خلوت بود و به نظر می رسید در این ساعت روز هواپیماها هم خیلی پرواز نمی کنند. گرمای ظهر، یوتا را حسابی خسته کرده بود و توان ایستادن نداشت. یک لیوان لیموناد خنک گرفت و روی اولین صندلی نشست. این قدر خسته بود که حتی توان نداشت چشم هایش را باز نگه دارد.

    آخرین ویرایش: دوشنبه 23 دی 1392 06:51 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • جملات الهام بخش برای زندگی     

    www.ROZANEHONLINE.com

    آخرین ویرایش: یکشنبه 22 دی 1392 06:38 ق.ظ
    ارسال دیدگاه


  • اگر رستـم و سـهراب در زمان ما می زیستنـد ...

    عکس های سه زن ایرانی در میان پیشتازان دنیای تکنولوژی

    چنین گفت رستم به سهــراب یل
    که من آبـــرو دارم انــــدر محـــل

    مکن تیز و نازک، دو ابـروی خود
    دگر سیخ سیـخی مکن مـوی خود

    شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
    برو گــم شو ای خــاک بر آن سـرت

    اس ام اس فرستادنت بس نبـــود
    که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود

    رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
    که مامش ترا می نمـــاید کبــــاب

    اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
    دریغــا پسر، دستِ دشـمن دهیـــم

    چو شوهر در این مملکت کیمـیاست
    ز تورانیان زن گرفتــن خطـــاست

    خودت را مکن ضــــایع از بهــر او
    به دَرست بـــپرداز و دانش بجــو

    در این هشت ترم، ای یلِ با کـلاس
    فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس

    توکزدرس و دانش، گریزان بـُدی
    چرا رشــته ات را پزشـکی زدی؟

    من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
    که هــرترم، شهـریه ات را دهـم

    من از پهلــــوانانِ پیــشم پـــسر
    ندارم به جــز گرز و تیـــغ و ســپر

    چو امروزیان، وضع من توپ نیست
    بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست

    به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
    پــدر جــــد من را در آورده ای

    مسافر برم، بنـده با رخش خویش
    تو پول مرا می دهی پای دیـــش

    مقصّر در این راه، تهمیــنه بود
    که دور از من این گونه لوست نمود

    چنیـن گفت سهـراب، ای ول پـدر
    بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر

    ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
    مزن بر دل و جان من ضــد حال

    اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
    از آن به که یک وقت دپرس شــویم

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • فریدریش ویلهلم نیچه فیلسوف، شاعر و آهنگساز بزرگ آلمانی بود. از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزش‌ها و اخلاق بوده‌است.
    آخرین ویرایش: چهارشنبه 18 دی 1392 07:55 ق.ظ
    ارسال دیدگاه


  • عاقبت غزل سرایی

    (طنز)
    *یك روز كه زیبا غزلی در نظر افتاد*
    *ما را هم از عشّاق سرودن به سر افتاد*
    *اما ز بد اقبالی و ناشی گری ما*
    *با بانوی منزل جدلی سخت درافتاد*
    *می گفت "سیه چشم"و"سیه زلف" دگر كیست؟*
    *یاد تو چرا باز به رویی دگر افتاد؟*
    *این بار كمی بحث فراتر ز جدل رفت*
    *آینده  رؤیایی ما در خطر افتاد*
    *گفتم تو گمان كن كه شدی همسر حافظ*
    *گفتا همه بدبختی از آن بدگهر افتاد*
    *او بوده بهانه كه شما خیره سران را*
    *نقل لب و چشم و قد و ساق و كمر افتاد*
    *ای بشكند این دست كه با بیش و كمت ساخت*
    *افسوس ز عمری كه به پایت هدر افتاد*
    *جز خون جگر از هنرت چیست نصیبم؟*
    *سوزی سخنش داشت كه در جان شرر افتاد*
    *گفتم زدی آتش به دلم، طعنه زنان گفت*
    *آتش به حرمخانه  شاه قجر افتاد*
    *وقتی كه هوو هست رقیب تو اقلّاً*
    *دانی كه سر و كار تو با یك نفر افتاد*
    *بسیار قسم خوردم و او نیز به پاسخ*
    *هر بار به نفرین و به آه جگر افتاد*
    *عمری به گمانم كه هنرمند و ادیبم*
    *آن گونه ادب كرد كه از سر هنر افتاد*
    *بیچاره اساطیر ادب پس چه كشیدند*
    *با آن همه اشعار كه ما را خبر افتاد*
    *حافظ كه چه شب ها به در میكده خوابید*
    *یا مولوی از ترس زنش در سفر افتاد*
    *ما غرق خیالات، از آن قند فراوان*
    *یك ذرّه چشیدیم، كه آن هم "شِكَر"! افتاد*
    *بدرود "غزل"!؛ وای نه؛ نام تو زنانه است*
     *شاید به همین نام مرا دردسر افتاد*

    شاعر: ناشناس


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات