منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 31 اردیبهشت 1392 08:11 ق.ظ نظرات ()

    رهنمودهای زندگی ساز از امام جواد(ع) 

    امروز دهم ماه رجب و مصادف با فرخنده زادروز حضرت امام محمد تقی ،جوادالائمه علیه السلام است.ضمن عرض تبریک و تهنیت سخنانی کوتاه و رهنمودهایی زندگی ساز از این پیشوای حکیم را با هم می خوانیم.امید که چراغی روشنگر راهمان در این دوران سخت  باشد. التماس دعا!

    گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

     ـ «قد عاداك من ستر عنك الرشد اتباعا لما تهواه.» 
    «آن كه برای پیروی از خواسته‌های تو، راه رشد را بر تو پنهان دارد، با تو دشمنی كرده است. 
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 04:55 ق.ظ نظرات ()


    همایش زنانه


    یه همایشی برای زن ها به اسم «چگونه با همسر خود عاشقانه زندگی کنید؟» برگزار شده بود.
    توی این همایش از خانوم ها سوال شد :«چه کسانی عاشق همسرانشون هستند ؟»
    همه  زن ها دستاشون رو بالا بردن.
    سوال بعدی این بود که : آخرین باری که به همسرتون گفتید« عاشقش هستید» کی بود؟
    بعضی ها گفتن امروز ... بعضی ها گفتن دیروز... بعضی ها هم گفتند یادشون نمی یاد. بعد ازشون خواستند که به همسرانشون اس ام اس بفرستند و بگن:«همسر عزیزم، من عاشقت هستم.»
    همه این کار رو کردند.
    ازشون دوباره درخواست کردند گوشیشون رو بدن به کناریشون تا جواب اس ام اس هایی که براشون اومده بود رو بلند بخونن.
    خوب، یک سری از جواب اس ام اس ها رو براتون نوشتم:

    - شما؟ -
    - اوه، مادر بچه های من ، مریض شدی؟
    - عزیزم، منم عاشقتم !
    - حالا که چی ؟ بازم ماشین رو کجا کوبوندی؟
    - من منظورت رو متوجه نمی شم؟
    - باز دوباره چه دست گلی به آب دادی ؟ این سری دیگه نمی بخشمت !
    - خوب، برو سر اصل مطلب ، چقدر پول لازم داری؟
    - من دارم خواب می بینم ؟
    - اگه نگی این اس ام اس رو واقعا برای کی فرستادی، قول میدم یکی رو بکشم !!
    - ازت خواستم دیگه تو مشروب خوردن زیاده روی نکنی !

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 05:28 ق.ظ نظرات ()

    روحیه شکرگزاری

    آیا وقتی به سختی های زندگی برمی خوری، شروع به نق زدن می کنی؟!

    تابه حال فکر کردی زندگی بدون بالا و پایین ها هیچ معنی ای نداره؟

     

    تا حالا تو عمرت شده از خدا تشکر کنی؟ یا همه اش در حال نق نق کردن بودی که خدایا ، چرا این رو به من ندادی؟! خدایا ،چرا این طوری شد؟ خدایا ،چرا این کار رو واسم نکردی؟

    اصلا شده یک روز، فقط یک روز رو به آسمون نگاه کنی و بگی: خدایا ، ازت سپاسگزارم به خاطر این زندگی که به من دادی؟

    اصلا تا حالا به این جمله فکر کردی؟ یا دنیا رو همه اش از این دید نگاه می کنی که خدا چه اشتباه بزرگی کرده که من رو وارد زندگی کرده! اصلا من که از خودم اراده ندارم!

    کیفیت زندگی شما و داشتن خوشبختی فقط در نگاه شما نسبت به جهان به دست می یاد.

    یه جورش اینه که از صبح تا شب نق بزنی، هی بگی : چرا این این جوریه، چرا اون این جوریه، چرا مملکت فلانش این جوریه؟!
    نوعی دیگر هم هست که می شه شاکر باشی، به جای فکر کردن به چیزهای منفی ، به داشته هات نگاه کنی و از اون ها لذت ببری.

    کار زیاد سختی نیست!

    عمری با این نگاه زندگی کردی و نتیجه اش رو هم همین حالا داری می بینی! یه چند روزی هم با این دید به زندگی نگاه کن!

    زندگی سرشار از لحظات خوش و ناخوش است ، آیا زندگی همین لحظات کوچک نیست؟ پس چرا از تک تک آن ها به سبک خودمان لذت نبریم؟

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • داستان زیبای ماهی گیری

    Dastan-Kotah[WwW.KamYab.IR]

    یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهی گیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!
    از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟

    مکزیکى: مدت خیلى کمى !
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • ارزش انسان ها در چیست؟!

    روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید :

    ملا ، آیا تا به حال به فکر ازدواج افتادی ؟
    ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم.
    دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
    ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم
    که بسیار زیبا بود، ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود.
    به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او  را هم نخواستم ،
    چون زیبا نبود...
    ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و هم ، خیلی
    دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم.
    دوستش کنجکاوانه پرسید : چرا ؟
    ملا گفت : برای این که او خودش هم به دنبال چیزی می گشت ، که من می گشتم...

    این گونه نگاه کنید...

    هیچ کس کامل نیست...
    مرد را به عقلش، نه به ثروتش
    زن را به وفایش، نه به جمالش
    دوست را به محبتش، نه به کلامش
    عاشق را به صبرش، نه به ادعایش
    خانه را به آرامشش، نه به اندازه اش
    اتومبیل را به کاراییش، نه به مدلش
    مال را به برکتش ، نه به مقدارش
    غذا را به کیفیتش ، نه به کمیتش
    درس را به استادش، نه به سختیش
    دانشمند را به علمش، نه به مدرکش
    مدیر  را به عمل کردش، نه  به  جایگاهش
    نویسنده را به باورهایش ، نه به تعداد کتاب هایش
    سخنان را به عمق معنایش، نه به گوینده اش
    شخص را به انسانیتش، نه به ظاهرش
    جسم را به سلامتش، نه به لاغریش
    دل را به پاکیش، نه به صاحبش
    در انتشار آنچه خوبی است
    پیش قدم باش
     این متن را...
    برای دوستانت که گاهی کم یا بیش خیلی دوستش داری، حتی خود من بفرست!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 05:13 ب.ظ نظرات ()


    ستایش فرد‌وسی

     در شعر شفیعی کدکنی



    بزرگا! جاود‌ان مرد‌ا! هُشیواری و د‌انایی 

    نه د‌یروزی، كه امروزی، نه امروزی، كه فرد‌ایی 

    همه د‌یروز ما از تو،‌ همه امروز ما با تو 

    همه فرد‌ای ما د‌ر تو، كه بالایی و والایی 

    چو زین جا بنگرم زان سوی دَه قرنت همی بینم 

    كه می‌گویی و می‌رویی و می‌بالی و می‌آیی 

    به گِرد‌ت شاعران انبوه و هر یك قلّه‌ای بشكوه 

    تو اما د‌ر میان گویی د‌ماوند‌ی كه تنهایی:


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 05:30 ق.ظ نظرات ()

      تمام جهان یک سگ

    ت

    حاج آقا در راه بازگشت از حج بود که در خیابان کودک فقیری را دید که غذایش را با سگی گرسنه تقسیم می کند.
    نزدیک رفت و پرسید :
    چرا غذایت را به این حیوان نجس می دهی ؟
    کودک سگ را بوسید و گفت :
    از نظر من هیچ حیوانی نجس نیست.
    این سگ نه خانه دارد، نه غذا دارد، هیچ کس را ندارد. اگر من کمکش نکنم، می میرد.
    حاج اقا گفت :
    سگ بی خانمان در همه جا وجود دارد. آیا تو می توانی همه آن ها را از مرگ نجات دهی؟
    آیا تو می توانی جهان را تغییر دهی؟
    پسر نگاهی به سگ کرد و گفت :
    کاری که من برای این سگ می کنم، تمام جهانش را تغییر می دهد.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 06:39 ق.ظ نظرات ()

    این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!


    پیر مردی تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می‌کرد.
    از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت، با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آن ها فرج می طلبید و تکرار می کرد :
      ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
    پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یک باره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
    من تو را کی گفتم ای یار عزیز
    کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
    آن گره را چون نیارستی گشود
    این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
    پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است ! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
     تو مبین اندر درختی یا به چاه     
     تو مرا بین که منم مفتاح راه

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 24 اردیبهشت 1392 07:12 ق.ظ نظرات ()

     بهترین دین کدام است؟




    مکالمه‌اى بین لئوناردو باف و دالایى‌لاما


    لئوناردو باف یک پژوشگر دینى معروف در برزیل است. متن زیر، نوشته اوست:

    در میزگردى که درباره «دین و آزادى» برپا شده بود و دالایى‌لاما هم در آن حضور داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسیدم: 

     عالى جناب، بهترین دین کدام است؟

    ...خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودایى» یا «ادیان شرقى که خیلى قدیمى‌تر از مسیحیت هستند.»
    دالایى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خیره شد ... و آنگاه گفت:
    «بهترین دین، آن است که از شما آدم بهترى بسازد.»
    من که از چنین پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسیدم:
    آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد، چیست؟
    او پاسخ داد:
    «هر چیز که شما را دل‌رحم‌تر، فهمیده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئولیت‌تر و اخلاقى‌تر سازد. دینى که این کار را براى شما بکند، بهترین دین است»

    من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانة او اندیشیدم. به نظر من پیامى که در پشت حرف‌هاى او قرار دارد، چنین است:
    دوست من! این که تو به چه دینى اعتقاد دارى و یا این که اصلاً به هیچ دینى اعتقاد ندارى، براى من اهمیت ندارد. آنچه براى من اهمیت دارد، رفتار تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است.
    به یاد داشته باش، عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست.
    «هیچ دینى بالاتر از حقیقت وجود ندارد.»

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 06:48 ق.ظ نظرات ()

    بازی زندگی


    " بازی زندگی "


    عدسی   وقت   پختن ،   از   ماشی ..... روی  بپیچید  و گفت  این  چه  کسی است
    ماش   خندید   و   گفت   غره   مشو ..... زآن که چون من فزون و چون تو بسی است
    هر  چه   را   می پزند ،   خواهد   پخت ..... چه  تفاوت   که   ماش  یا    عدسی  است
    جز  تو  در  دیگ،  هر   چه  ریخته اند ..... تو  گمان  می کنی  که  خار   و خسی است
    زحمت   من  برای   مقصودی  است ..... جست   و   خیز   تو   بهر   ملتمسی است
    کارگر  هر   که   هست   محترم است ..... هر  کسی   در   دیار  خویش  کسی است
    فرصت  از  دست   می رود  ،   هشتار ..... عمر    چون    کاروان   بی   جرسی  است
    هر   پری   را   هوای   پروازی  است ..... گر    پر    باز    و    گر   پر   مگسی   است
    جز   حقیقت  ،   هر   آنچه   می گوییم ..... های هویی  و  بازی    و    هوسی   است
    چه      توان      کرد !    اندرین    دریا ..... دست    و   پا   می زنیم   تا   نفسی   است
    نه  تو  را   بر   فراز ،   نیرویی   است ..... نه   مرا  بر   خلاص ،     دسترسی  است
    همه   را    بار   بر    نهند    به   پشت ..... کس  نپرسد که  فاره   یا   فرسی   است

    گر  که  طاووس  یا  که گنجشکی
    عاقبت رمز دامی و قفسی  است


    "پروین اعتصامی"

    گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


    واعظی پرسید از فرزند خویش
    هیچ می دانی مسلمانی
    به چیست؟
    صدق و بی آزاری و خدمت
    به خلق
    هم عبادت،هم کلید زندگی است
    گفت: “زین معیار اندر شهرما،
     یک مسلمان هست آن هم ارمنی است” !!؟

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 4 1 2 3 4
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات