منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  روکم کردن از شیطان!

    زنی دچار بیماری کلیوی شد. بعد از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد. هنگامی که زنان همسایه و قوم خویش برای عیادتش می آمدند، در جواب همه آن ها که بیماری اش را می پرسیدند، می گفت ایدز دارد. 

    این امر توجه فرزندانش را به خود جلب کرد. تا این که بعد از رفتن مهمان ها از او پرسیدند: 

    مادر جان ! چرا به آن ها می گویی ایدز داری؟ در حالی که بیماری ات چیز دیگری است؟؟ مادر گفت: 

    دیر یا زود مرگم فرا می رسد,این را گفتم تا هیچ کدام از این زن ها بعد از مرگم نقشه ازدواج با پدرتان را نکشد!!!


    گویند شیطان در گوشه مجلس به خودزنی,گریه و استغفار  مشغول شد...

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   آفتابه!

    می خواستم برم دستشویی. همه آفتابه ها خالی بود و برای پر کردن آب باید

    چند صد متر می رفتم تا هور . زورم آمد و از یک بسیجی که آن طرف

    ایستاده بود، خواستم تا آفتابه را برایم آب کند . او هم قبول کرد. 

    وقتی آفتابه را آورد، دیدم آبش کمی کثیف است. به او گفتم :

    اگه یه کم اون طرف تر می رفتی، آب تمیزتر می آوردی. 

    او هم بدون این که حرفی بزند، آفتابه را برد و آب تمیز آورد. 

    گذشت تا این که چند روز بعد گفتند فرمانده لشکر قرار است سخنرانی کند. وقتی

    فرمانده لشکر یعنی مهدی زین الدین آمد برای سخنرانی

    و پشت جایگاه ایستاد ، تمام بدنم یخ کرد .

    او همان بسیجی بود که برای من آب آورده بود.

    آخرین ویرایش: شنبه 26 مهر 1393 07:01 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود

    چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین کوله پشتی خود گذاشته و به راه افتاد .
    چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت :
    به گردنت بزنم یا به لبت ؟
    چوپان گفت : آیا سزای خوبی این است ؟
    مار گفت : سزای خوبی بدی است ...
      پس از چندی گفتگو
    قرار شد تا مسئله را از کسی بپرسندند . 

    کمی رفتند تا به روباهی رسیدند و مسئله را از او پرسیدند .
    روباه گفت :
    من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم .

    روباره برگشته و مار را از خورجین بیرون آورد و درون بوته های آتش گرفته انداخت . مار به استمداد برآمد . روباه گفت :
    بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود ...

    ‏چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد و در خورجین گذاشته و به راه افتاد .
چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و گفت :
به گردنت بزنم یا به لبت ؟
چوپان گفت : آیا سزای خوبی این است ؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است ...
و قرار شد تا از کسی سوال بکنند ، به روباهی رسیدند و از او پرسیدند .
روباه گفت :
من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم حکم کنم , برگشته و مار را درون بوته های آتش انداختند مار به استمداد برآمد و روباه گفت :
بمان تا رسم خوبی از جهان برافکنده نشود ...‏
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ. ﻭﻟﯽ ﺍﺣﻤﻖ ﮐﻪ ﻧﻴﺴﺘﻢ

    ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ، ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺣﻴﺎﻁ
    ﻳﮏ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﺪ ﻫﻤﺎن جا ﺑﻪ ﺗﻌﻮﻳﺾ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ.
    ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺷﻴﻦ
    ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯﺭﻭﯼ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭼﺮﺥ ﮐﻪ
    ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﮔﺬﺷﺖ ﻭ
    ﺁن ها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﻮﯼ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺁﺏ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ .
    ﻣﺮﺩ ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﺪ.
    ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﺭﺍ ﻫﻤﺎن جا ﺭﻫﺎ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﻳﺪ ﻣﻬﺮﻩ ﭼﺮﺥ ﺑﺮﻭﺩ .
    ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﻴﻦ، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻧﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺣﻴﺎﻁ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺍﻳﻦ
    ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
    ﺍﺯ ٣ ﭼﺮﺥ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﺷﻴﻦ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎﺯﮐﻦ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ٣ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺳﯽ .
    ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ،ﺩﻳﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ.
    ﭘﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﯽ ﺍﻭ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺯﺍﭘﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ.
    ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: 
    « ﺧﻴﻠﯽ ﻓﮑﺮ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯽ.
    ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻮﯼ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺖ؟»
    ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: 
    ﻣﻦ ﺍﻳﻨﺠﺎﻡ، ﭼﻮﻥ
    ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ. ﻭﻟﯽ ﺍﺣﻤﻖ ﮐﻪ ﻧﻴﺴﺘﻢ
    ........
    فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست،
    فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است!
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  تف انداختن در خانه خدا؟!!

    خبر

    "رییس قوه قضائیه گفت: 

    به دادستان تهران دستور پیگیری و تعقیب رسانه‌های متخلف که نسبت به انعکاس مفاسد بزرگ‌نمایی می‌کنند را داده است."
    لطیفه :

    "فردی داخل مسجد شد و مشاهده کرد دو نفر به عمل قبیح مشغولند . عصبانی شد و فریاد زد:« تف بر شما در خانه  خدا حیا نمی کنید ؟!» 

    آن دو نفر او را نزد قاضی بردند و گفتند :

    این آقا در مسجد تف انداخته !! 

    قاضی گفت :" پدرش را در می آورم تا دیگر از این غلط ها نکند!! "

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  فرازهایی از نامه علی(ع) به مالک اشتر


    «بخشی از وقت خود را برای آنان که نیازمند مراجعه به تو هستند، قرار ده و شخصاً آنان را در جلسه ای عمومی به حضور پذیرفته و برای خدایی که تو را آفریده است، در حضور آنان فروتن باش. 

    به محافظان و نیروهای مسلح خود اجازه حضور در آن مجلس را مده تا سخنگوی آنان بدون هیچ لکنتی در گفتار با تو گفتگو نماید.

    ً چرا که من بارها از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: 

    هرگز امتی که در آن حق ضعیفان از زورداران با صراحت و بی لکنت گرفته نشود، پاکیزه نمی شوند و روی سعادت را نمی بینند. 

    وانگهی بکوش که برخوردهای تند و ناتوانیشان در سخن گفتن را تحمل کنی و از هر گونه سخت گیری و خشونتی نسبت به آن ها مانع شوی.

    و خطاب به فردی که لب به ستایش و ثنای آن حضرت گشود ،فرمود:
    «زشت ترین حالت زمامداران جامعه در نظر مردم شایسته آن است که متهم به دوستی ستایش شوند و این که سیاست آنان بر پایه کبر بنا نهاده شده است. 

    من خوش ندارم که این توهم در ذهن شما به وجود آید که به چاپلوسی گراییده ام و از شنیدن ستایش لذت می برم و خدا را شکر که چنین نیستم ... 

    مرا با مدح و ثنای خود نستایید؛ زیرا می خواهم خود را از مسؤولیت حقوقی که بر گردنم می باشد، خارج کنم. حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز از ادای آن فارغ نگشته ام و واجباتی را که باید به مرحله اجرا در آورم، بنابراین بدان سان که رسم سخن گفتن با جباران است، با من سخن مگویید.

    و آن گونه که در حضور زورمندان پروا می کنید، از من فاصله نگیرید و به صورت تصنعی با من نیامیزید و چنین مپندارید که اگر سخن حقی به من گفته شود، مرا گران آید و گمان مبرید که من خواهان بزرگ ساختن خویشم؛ زیرا آن که از شنیدن حق و پیشنهاد عدالت احساس سنگینی کند، عمل به آن دو، برایش سنگین تر است. پس از سخن حق و پیشنهاد عدل دریغ نورزید که من در نزد خود برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا در کردار خویش نیز احساس ایمنی ندارم ،مگر آن که خدا حفظم نماید که او بیش از خود من هستی ام را مالک است.»

    عید سعید غدیر مبارک باد!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  

    یا علی گفتیم و عشق آغاز شد...


    حتما شما هم این مصرع زیبا را زیاد شنیده اید، ولی بقیه شعر را خیلی ها نمی دانند و شاعر آن را نمی شناسند .
    این شعر از آقای دکتر محمود اکرامی فر است . ایشان مجموعه شعری دارند به نام دریا تشنه است .
    این سروده زیبا را تقدیم می کنم به همه شیفتگان مولا أمیرالمؤمنین علی علیه السلام


    .... از بیابان بوی گندم مانده است
    عشق روی دست مردم مانده است
    آسمان بازیچه  طوفان ماست
    ابر، نعش آه سرگردان ماست....
    باز هم یک روز طوفان می شود
    هر چه می خواهد خدا آن می شود
    می روم افتان و خیزان تا غدیر
    باده ها می نوشم از جوشن کبیر
    آب زمزم در دل صحرا خوش است
    باده نوشی از کف مولا خوش است
    فاش می گویم که مولایم علی است
    آفتاب صبح فردایم علی است
    هر که در عشق علی گم می شود
     مثل گل محبوب مردم می شود
    تا علی گفتم زبان آتش گرفت
    پیش چشمم آسمان آتش گرفت
    آسمان رقصید و بارانی شدیم
    موج زد دریا و طوفانی شدیم
    بغض چندین ساله  ما باز شد
    یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
    یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
    عشق ما را باز هم شرمنده کرد

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  قدسیان گویی که شعـــر حافظ از بر می‌کنند

    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
    چــون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

    مشکلی دارم ز دانشمنـــد مجلس بازپـرس
    توبه فرمایان چرا خــود توبه کمتــــر می‌کنند

    گـــــوییـــا بــــــاور نمـی‌دارنـــــد روز داوری
    کاین همـــه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

    یا رب این نو دولتان را بر خــر خودشان نشان
    کاین همه ناز از غلام تــرک و استــر می‌کنند

    ای گـــدای خانقــه برجه کــه در دیــــر مغان
    می‌دهند آبی که دل هــــا را توانگــــر می‌کنند

    حسن بی‌پایان او چنـدان که عاشق می‌کشد
    زمره دیگر به عشق از غیب ســـر بر می‌کنند

    بر در میخـــانۀ عشق ای ملک تسبیح گــوی
    کانــــدر آن جـــا طینت آدم مخمّــــر می‌کنند

    صبحـدم از عـرش می‌آمد خروشی عقل گفت
    قدسیان گویی که شعـــر حافظ از بر می‌کنند
    -----------------------------------------------
    روز بزرگداشت شاعر شیرین سخن فرخنده باد

    ‏واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند  
چــون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمنـــد مجلس بازپـرس  
توبه فرمایان چرا خــود توبه کمتــــر می‌کنند

گـــــوییـــا بــــــاور نمـی‌دارنـــــد روز داوری  
کاین همـــه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

یا رب این نو دولتان را بر خــر خودشان نشان  
کاین همه ناز از غلام تــرک و استــر می‌کنند

ای گـــدای خانقــه برجه کــه در دیــــر مغان  
می‌دهند آبی که دلهــــا را توانگــــر می‌کنند

حسن بی‌پایان او چنـدان که عاشق می‌کشد  
زمره دیگر به عشق از غیب ســـر بر می‌کنند

بر در میخـــانۀ عشق ای ملک تسبیح گــوی  
کانــــدر آن جـــا طینت آدم مخمّــــر می‌کنند

صبحـدم از عـرش می‌آمد خروشی عقل گفت  
قدسیان گویی که شعـــر حافظ از بر می‌کنند
-----------------------------------------------
روز بزرگداشت شاعر شیرین سخن فرخنده باد‏


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • هفت کلید طلایی آرامش در ارتباطات:


    یک: قضاوت دیگران تاثیری بر زندگی من ندارد.
    دو: مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند.
    سه: من مسول اصلاح یا تربیت کردن دیگران نیستم.
    چهار: از کسی در برابر لطفی که به او می کنم،، توقعی ندارم و گرنه این لطف را در حق او نمی کنم.
    پنج: کسانی که رفتارناجوانمرادنه با من داشته اند، توسط کاینات مجازات خواهند شد، هرچند که من هرگز متوجه این نشوم.
    شش: دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا تنگ کند.
    هفت: ملاک من رفتارشرافتمدانه و انسانی است، نه مقابله به مثل.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • تقدیم به نگین خاتم ایرانیان، سیدمحمدخاتمی بزرگ

    (به بهانه فرخنده زادروز سیدمحمد خاتمی)



     

    به خاتمی سلام
    به چهره اش که مثل آفتاب
    به سرو قامتش
    درخت چار فصل انقلاب
    به صبر و استقامتش
    به گفتگو ،به همدلی ،به همدمی سلام
    به خاتمی سلام
    سلام برکتابتش
    به ابتدا و انتهای نامه اش
    به استواری خطابتش
    به جوهرکلام و خامه اش
    به سید نجیب فاطمی سلام
    به خاتمی سلام
    سلام برعشیره اش
    بزرگ زادگان ساده کویر
    به آفتاب روشن تبار و تیره اش
    به شیر پاک خوردگان سرفراز
    سیاسیون بی نقاب
    بر این تبار مردمی سلام
    به خاتمی سلام
    سلام بر صلابتش
    که خارچشم دیو و دد
    به صدق آن دعا و استجابتش
    به اسوه خرد
    به مهربانی و گذشت بی حساب
    به تیره رسول هاشمی سلام
    به خاتمی سلام
    برآن جبین چون سپهر
    به لطف بی حدش
    به زاده شریف ماه مهر
    به نام جاودانه محمدش
     به بیکرانه بودن مقام آدمی سلام
    به خاتمی سلام...

    (افشین علا، مهر 93)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 3 1 2 3
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات