منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 31 فروردین 1394 04:24 ب.ظ نظرات ()

    حضور در عرصه کار و تلاش



    یکى از صوفیان مدینه گوید: 

    در یکى از ساعات بسیار گرم به یکى از نواحى مدینه رفتم ، محمد بن على امام باقر(ع) را دیدم که مشغول کار است.
    نزد خود گفتم : بزرگى از بزرگان قریش است که در این هواى گرم در طلب دنیا حرکت مى کند. مى روم و او را نصیحت مى کنم. 

    نزدیک رفتم و سلام کردم ، او هم در حالى که عرق کرده بود و نفس مى زد ،جواب سلام مرا داد.
    عرض کردم : بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت و با این حال در طلب دنیا حرکت مى کند؟
    اگر در این حال مرگ تو فرا رسد، چه خواهى کرد؟
    حضرت تکیه به دیوار داد و گفت : 

    به خدا سوگند، اگر مرگم در این حال فرا رسد، در حالى رسیده است که در اطاعت از خداوند تعالى بسر مى برم که مى خواهم با سعى و تلاش خود را از نیازمندى به تو و دیگران حفظ کنم و این ترسى ندارد، ترس من باید از آن جهت باشد که مرگم در حال معصیت فرا رسد.
    عرض کردم : 

    خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، خواستم تو را موعظه کنم، اما تو مرا موعظه کردى.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر دوشنبه 31 فروردین 1394 08:23 ق.ظ نظرات ()

    ویژگی هاى شیعه 


    ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطى که ما زندگى مى کنیم، بسیار زیاد است .
    امام علیه السلام فرمود: 

    آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟

    آیا نیکوکار از خطا کار در مى گذرد؟ 

    و آیا نسبت به یکدیگر همکارى و برادرى دارند؟
    عرض کردم : نه .


    حضرت فرمود: آن ها شیعه نیستند. شیعه کسى است که این کارها را انجام دهد.
     

    فرخنده زادروز حضرت امام محمد باقر(ع) را تبریک می گویم.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 30 فروردین 1394 02:32 ب.ظ نظرات ()

     نمازخانه فراوان،نماز خوان اندک! 

    *********

    دلم خوش است که این شهر،شهر قرآنی است
    و دین مردم این منطقه،مسلمانی است

    توریست خیز ترین جای خاک ایران است
    که میزبان پناهندگان افغانی است

    نمازخانه فراوان،نماز خوان اندک
    تعجب من از این داغ های ‌پیشانی است

    کسی که قوم رئیس است،حکم او رسمی
    و حکم دیگر اعضا همیشه پیمانی است

    سرایدار اداره لیسانس تاریخ است
    رئیس دیپلمه از رشته های انسانی ست

    برای این که به یک پست خوب تر برسی
    ملاک حفظ دو تا سوره با روان خوانی است

    و طرح های زمین خورده علتش این است
    که کار اکثر مسئول ها سخنرانی است

    دوباره حاج فلانی به مکه خواهد رفت
    علاج پول اضافیش،مکه درمانی است

    همیشه مثل گداها لباس می پوشد
    برای این که بگوید که وضع بحرانی است

    اگرچه خانه اش از بافت های فرسوده است
    ولی برای حسینیه ساختن،بانی است

    برای سنگ به شیطان زدن به مکه نرو
    بزن به آینه با سنگ،سنگ مجانی است

    دلش خوش است به داغی که روی پیشانی است
    دلم خوش است که این شهر،شهر قرآنی است...

    آخرین ویرایش: یکشنبه 30 فروردین 1394 02:33 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر یکشنبه 30 فروردین 1394 05:20 ق.ظ نظرات ()

    عوامل موفقیت در زندگى



    با ملایمت : سخن بگویید،
    عــمــیـــق : نفس بكشید،
    شــــــیــك : لباس بپوشید،
    صـبـورانه :كار كنید.
    نـجـیـبـانه : رفتار كنید،
    هــمـــواره : پس انداز كنید،
    عــاقــلانـه : بخورید،
     كــــافـــى: بخوابید،
    بى باكانه :عمل كنید،
    خـلاقـانـه: بیندیشید،
    صـادقانه :كسب كنید،
    هوشمندانه :خرج كنید،

    خوشبختی یک سفراست,نه یک مقصد.

    هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شادبودن وجود ندارد.

    زندگی کنید و از حال لذت ببرید.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻳﻦ ! 


    ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻪ؟
    ﺍﺯﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ !
    ﻭ ﺩﻟﻢ ﭘﺮﺷﺪ ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ ...
    ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
    ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻋﺸﻖ ﺭﺍ می فهمم
    ﺧﻮﺷﻲ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺭﺣﺲ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ !
    ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﻧﻔﺲ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
    ﺍﻳﻦ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁیینه ﻭ ﺁﺏ
    ﺭﻭﺷﻨﻲ ﻫﺎﻱ ﺗﺮﺍ می بینند
    ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ..
    ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻦ،ﺑﻪ ﮐﺴﻲ می ناﺯﻡ،
    ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﻳﺶ ؛ ﺟﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺖ !
    ﻣﻦ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ
    ﻭ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺯ ﺍﻣﻴّﺪِ ﺷﮑﻔﺘﻦ ﻫﺎﻳﻲ اﺳﺖ
    ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺧﺰﺍﻥ می تاﺑﺪ
    ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺏ ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻮ !
    ﺯﻧﺪﮔﻲ، ﺩﻭﺳﺖ،ﻧﮕﺎﻩ ،ﺷﻌﺮ
    ﻭ ﻳﮏ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ
    ﮐﻪ ﺧﺪﺍ می باﺭﺩ
    ﺑﺎﻭﺭِ ﺍین که ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻱ ﺷﻠﻮﻍ !
    ﺩﺭﻫﻴﺎﻫﻮﻱ ﻧﻔﺲ ﮔﻴﺮ ﺯﻣﻴﻦ !
    ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ
    ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻳﻦ !

    (؟)

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • قانون قورباغه پخته"


     و سیستم های دیکتاتوری!!!!!!!!!!!


    داﻧﺸﻤﻨﺪان زﯾﺴﺖ ﺷﻨﺎس در ﯾﮏ آزﻣﺎﯾﺶ ﻋﻠﻤﯽ، ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ ای را در ﻇﺮف آب ﺟﻮش اﻧﺪاﺧﺘﻨﺪ. ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ ﺑﺮ اﺛﺮ ﺷوک ﻧﺎﺷﯽ از آب ﺟﻮش، ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ از ﻇﺮف آب ﺑﯿﺮون ﭘﺮﯾﺪ. ﺑﺎرﻫﺎ و ﺑﺎرﻫﺎ اﯾﻦ آزﻣﺎﯾﺶ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ، وﻟﯽ ﺑﺎز ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ، به دﺳﺖ آﻣﺪ.
    ﺑﺎر ﺑﻌﺪ ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ را در ﻇﺮف آﺑﯽ ﺑﺎ دﻣﺎی اﺗﺎق ﻗﺮار دادﻧﺪ و به تدرﯾﺞ دﻣﺎی آب را ﺗﺎ ﻧﻘﻄﻪ ﺟﻮش ﺑﺎﻻ ﺑﺮدﻧﺪ. اﻣﺎ اﯾﻦ ﺑﺎر ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ ﻫﯿﭻ اﺣﺴﺎس ﺧﻄﺮی ﻧﮑﺮد! و آﻧﻘﺪر در آب ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﮐﺎﻣﻼ ﭘﺨﺘﻪ ﺷﺪ. اﯾﻦ آزﻣﺎﯾﺶ نیز ﺑﺎرﻫﺎ ﺗﮑﺮار ﺷﺪ و ﻫﻤﭽﻨﺎن ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ ﻫﺎ ﭘﺨﺘﻨﺪ و از آب ﺑﯿﺮون ﻧﯿﺎﻣﺪﻧﺪ.
    داﻧﺸﻤﻨﺪان ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎس از ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﮐﺮدﻧﺪ و ﺑﺎ ﺑﺮرﺳﯽ ﺟﻮاﻣﻊ ﺑﺸﺮی در ﻃﻮل ﺗﺎرﯾﺦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ اﻧﺴﺎﻧ ﻬﺎ ﺑﺎ ﻋﺎدت ﮐﺮدن ﺑﻪ ﺷﺮاﯾﻂ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻗﻮرﺑﺎﻏﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ!
    اﮐﺜﺮ ﻣﺎ در ﻣﻮاجهه ﺑﺎ ﺷﺮاﯾﻂ و ﻣﺤﺪودﯾﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺮ دﻟﯿﻞ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﺤﻤﯿﻞ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ، ﺑﻌﺪ از ﻣﺪﺗﯽ، ﺗﻮان ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ و ﻣﺒﺎرزﻩ ﺧﻮد را از دﺳﺖ ﻣﯽ دﻫﯿﻢ. ﮔﻮﯾﺎ ﻫﻤﻪ آن ها را ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﯾﻢ و ﺷﺮاﯾﻂ و ﻣﺤﺪودﯾﺖ ﻫﺎ را ﺑﺎ وﺟﻮد ﺗﻤﺎم ﺑﺪی هاﯾﺸﺎن، ﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﮔﺮﯾﺰ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ و ﭼﺎرﻩ ای ﺟﺰ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪن نمی بینیم....................قانون قور

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 27 فروردین 1394 04:18 ق.ظ نظرات ()

     رضای خدا ، نه معامله با خدا


    ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ .
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ می کنی؟
    ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ.
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
    ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
    ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟
    ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ !
    ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ.
    ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ.
    ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
    ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!..
    ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛
    ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪ ﺁﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ !
    ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ .
    ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟
    ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ .
    ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
    ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ !
    ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ !
    ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺧﺮﯼ !!!
    ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!...


    ﺍﺭﺯﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ رضای خدا باشد، نه برای معامله با خدا…

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 26 فروردین 1394 05:44 ق.ظ نظرات ()

    شوهر در نقش نوکر!



    نوجوانی آمد اندر منزلی از بهر کار
    گفت خانم :چیست نامت؟ گفت: اسمم اکبر است

    گفت: در اینجا اگر خواهی شوی مشغول کار
    از زبان باید تو باشی لال و گوشانت کر است

    گفت :روی چشم، هر امری که تا صادر شود
    من اطاعت می کنم از هر که این جا سرور است

    گفت خانم: هر چه اینجا بشنوی از نیک و بد
    گوش هایت یک بود دیوار و آن دیگر در است

    هر غذایی را که خوردی خام و پخته تند و شور
    حق نداری تا بگویی کاین بد و کان بدتر است

    گر زدم یک لنگه کفشی بر سرت از روی خشم
    نوش جان کن، باش ساکت کاین روال نوکر است

    نوجوان با خنده از منزل برون گردید و گفت:
    این که می خواهی تو نوکر نیست، نامش شوهر است!


    پیشاپیش روز مرد مبارك

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 25 فروردین 1394 06:18 ب.ظ نظرات ()

     قانون کامیون حمل زباله!!


     یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه. درحین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چند سانتی متری از اون ماشین ایستاد!

    راننده مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی و شروع به داد و فریاد کرد!

    اما راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون داد و به راهش ادامه داد!

    توی راه به راننده تاکسی گفتم:

    شما که مقصر نبودید و امکان داشت ماشینتون هم شدیدا آسیب ببینه و ما هم راهی بیمارستان بشیم. چرا بهش هیچی نگفتید؟

    اینجا بود که راننده تاکسی درسی به من آموخت که تا آخر عمر فراموش نمی کنم.
    گفت:"قانون کامیون حمل زباله"

    گفتم:یعنی چی؟
    توضیح داد: این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن!

    اونا از درون لبریز از آشغال هایی مثل؛ ناکامی،خشم،عصبانیت،کینه،نفرت و.. هستند!
    وقتی این آشغال ها در اعماق وجودشان تلنبار میشه، به جایی برای تخلیه احتیاج دارن و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند!
    شما به خودتان نگیرید، فقط  لبخند بزنید، دست تکان دهید،برایشان آرزوی خیرکنید.
    و ادامه داد:حرف آخر این که افراد موفق اجازه نمی دهندکه کامیون های حمل زباله، روزشان را خراب کنند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 25 فروردین 1394 03:13 ب.ظ نظرات ()

     به خاطر مین های زمینی!!

    خانم باربارا والترز که از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریکاست، سال ها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقش های جنسیتی در کابل تهیه کرد. در سفری که به افغانستان داشت، متوجه شده بود که زنان همواره و به طور سنتی پنج قدم عقب تر از همسرانشان راه می روند.

    خانم والترز اخیرا نیز سفری به کابل داشت ملاحظه کرد که هنوز هم زنان پشت سر همسران خود قدم بر می دارند و...

    علی رغم کنار زدن رژیم طالبان، زنان شادمانه سنت قدیمی را پاس می دارند.

    خانم والترز به یکی از این زنان نزدیک شده و می پرسد: 

    چرا شما زنان این قدر خوشحالید از این که سنت دیرین را که زمانی برای از میان برداشتنش تلاش می کردید، همچنان ادامه می دهید؟

    این زن مستقیم به چشمان خانم والترز خیره شده و می گوید: 

    به خاطر مین های زمینی!!

    آخرین ویرایش: سه شنبه 25 فروردین 1394 03:14 ب.ظ
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 4 1 2 3 4
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات