سه بوسه!
تیمور
لنگ حافظ قرآن بود. او نه تنها قرآن رو می تونست آیه به آیه از حفظ بخونه،
بلکه قرآن رو به صورت برعکس از آخر به اول هم حفظ بود.
تیمور با حافظ همدوره بود و با این بزرگوار ملاقاتی هم توام با احترام
داشته. از این که خواجه شیراز (که بلد نبود احتمالا قرآن رو برعکس از حفظ
بخونه) «حافظ» نامیده میشه، ولی کسی به خودش لقب حافظ نداده، لابد کمی هم
حسادت می کرده. در کل با وجود احترام متقابل در زمان حیات حافظ، روابط میان
این دو چندان عاشقانه نبوده!
اصل داستان به روایت استاد احسانی عزیز:
پس
از مرگ خواجه حافظ شیرازی، خبر می رسه که مزار این عارف بزرگ، محل تجمع
مشتاقانه و مردم به دیوان ایشون تفال می زنند. سرداری به نام «سرمست» مامور
میشه که در طول مسیر خودش به جنگ در شیراز توقفی بکنه و مقبره رو به شیوه ی
وهابیون فعلی تخریب کنه تا جلوی خرافهای به نام فال حافظ گرفته بشه.
سرمست
به محض ورود به شیراز به قصد تخریب مقبره حافظ حرکت کرد، ولی با مققاومت
مردم روبه رو شد. سرایدار مرقد حافظ پیشنهاد داد که پیش از تخریب تفالی به
حافظ بزنند و سرمست برای کم هزینه کردن عملیات، این پیشنهاد را پذیرفت.
مصرع زیر آمد:
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن
سرمست
تصمیم گرفت عملیات تخریب را به بازگشت موکول کند و با تمسخر و استهزا مدعی
شد که این فال صرفا بر اثر تصادف این چنین نشسته و اگر در راه بازگشت نیز
فالی مطابق موضوع آمد، به جای یک بوسه دو بوسه نذر حافظ کند و اگر چنین
نشد، مقبره را تخریب کند.. سپاه سرمست به جنگ رفت و در بازگشت سرمست دوباره
قصد تخریب مقبره حافظ را نمود و به سبب قولی که داده بود، ناچار به فال
گرفتن پیش از تخریب رضایت داد:
گفته بودی که شوم مست و دو بوسات بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک!
این
بار فال آن چنان به موضوع نشسته بود که راهی برای انکار نبود. با این حال
ترس از شاه، موجب دو دلی سرمست شده بود و به ناچار کار را به روزی دیگر
واگذار کرد و وعده بوسه را به سه بوسه افزایش داد، ولی در روزی دیگر.
پیغام شاه رسید که او را به سبب تعلل در تخریب آرامگاه سرزنش می کرد. به
ناچار باز به آرامگاه رفت و این بار فال سوم را با تردید گرفت:
سه بوسه کز دو لبت کرده ای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشی
سرمست تا زمانی که زنده بود، خدمتکار آرامگاه حافظ شد.