اما اشک نمی ریزم
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
[ یکشنبه 14 اردیبهشت 1393 ] [ 09:02 ب.ظ ] [ علــــــــــی ]