Banooyeshomali
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : ماتیسا
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

ژاپن موزیک
شنبه 13 آبان 1396 :: نویسنده : ماتیسا

 

زمین در انتظار تولد یک برگ.....

من در حال شمارش معکوس.....

صفر همیشه پایان نیست.......

گاه آغاز پرواز است.......





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 20 فروردین 1398 :: نویسنده : ماتیسا
 بابا لنگ دراز عزیزم 

من آزادم که خدای خود را آنطور که دلم میخواهد مجسم و انتخاب کنم! 
خدای من 
مهربان
بخشنده 
دلسوز
چیز فهم و اتفاقا خیلی هم شوخ است...

بابا لنگ دراز
 #جین_وبستر





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 10 فروردین 1398 :: نویسنده : ماتیسا
آدم باید از یک جایی به بعد، دلخوشی هایش را بسازد. 
دلخوشی از یک جایی به بعد با پای خودش سراغتان نمی آید. سن و سال که کم باشد، دلخوشی زیاد است.
دلخوشی می توانست روزی باشد که زنگ آخرش ورزش داشته باشی، دلخوشی می توانست روزی باشد که برفی سنگین مدرسه را تعطیل کرده باشد، دلخوشی می توانست خریدن یک ماشین کنترل دار قرمز باشد، یا یک عروسک مو زرد ، که هر وقت فشارش بدهی بی درنگ بخندد و تو بال در بیاوری. حتی روزهای جمعه ، حتی غروبش، می توانست دلخوشتان کند.
سن و سال که بالا برود دلخوشی ها رنگ و بویشان فرق می کند. دلخوشی دیگر تک و تنها نمی چسبد. تقسیم کردن دلخوشی از خودش بیشتر به آدم مزه می دهد. دلخوشی از آن دست کارهایی ست که با بزرگ شدن آدم، انجامش دشوار تر می شود. گاهی اوقات برای تقسیمش باید از دلخوشی ات بگذری تا دیگری را خوشحال کنی.
دلخوشی قدرت تقسیم کردن خوبی هاست. 
می دانی رفیق
آدم از یک جایی به بعد شام، تنهایی از گلویش پایین نمی رود. 

#میثم_اسفندیار



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 26 اسفند 1397 :: نویسنده : ماتیسا

دلم نیامد این‌ها را نگویم و سال را تمام کنم.
میدانی بحث سال و ماه و روز نیست، بحث زندگی است. اینکه هر چقدر پیش میرود غافلگیرترت میکند. بحث هیچ است و همه چیز، اصلا بحثی نیست؛ چون هیچ چیز مطلق نیست.
" هرگز " و " ابدا " و " باید " حرف مفت است. حرف حرفِ " احتمال " است و " شاید ".
شاید که بلوغ همین باشد، اینکه بدانی سهم تو از تقویم همین لحظه حال است و  اصرار به قطعیت در این زندگی حماقت محض.
حالا میتوانم برایت آرزوی‌های پیچیده‌تری داشته باشم. مثلا اینکه هر جا لازم شد خودت خودت را از بندِ تعلق آزاد کنی، که خود آزار نباشی، که هر بار امیدت را گم کردی بلد باشی دوباره پیدایش کنی؛ جوری که کم‌ترین زمان را فدای نابلدی کنی.
میدانی بحث یک تقویمِ نو تر نیست، بحث یک نگاه متفاوت‌تر است.
برایت آرزو میکنم بالاخره با پوست و خون‌ات عجین شود که در این زندگیِ عجیب و بخیل ‌هیچ کس جز خودت به فریادت نمیرسد. این لعنتی را ممکن کن " به خودت بیشتر از هر کس و هر چیز بِرِس ".
امیدوارم بعد از این همه سال، بعد پیام‌ تبریک و آرزوهای رنگی و تصمیمات قلمبه سلمبه‌ای که از نیمه راه فراموش‌ات شده، فهمیده باشی که یکِ یکِ امسال قرار نیست انفجار عظیمی رخ دهد؛ تو به تقویم نو سلام میکنی و به مسیر ناشناخته زندگی ادامه میدهی. تنها فرقش کوله‌ایست هر سال سنگین‌تر از سال قبل؛ پُر از تجربه‌هایی که شکل بهبود یافته‌ی زخم هاست.
شاید در تنگناهای این مسیر تنها چیزی که به کارَت بیاید این باشد که به کوله‌ات سر بزنی و در هر قدم تاکید کنی " ادامه دادن کارِ زنده‌هاست "، رویا ببافی و همزمان توقع‌ات را از خودت و آسمان بالای سرت و زمین زیر پای‌ات در منطقی‌ترین سطحِ ممکن نگه داری.
به معنای کاملِ این جمله" مراقبت کن از خودَت "


#پریسا_زابلی_پور





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 19 اسفند 1397 :: نویسنده : ماتیسا
"اسفند" تافته‌ی جدابافته است!
نه می‌توان اَنگ ِ سرمایِ زمستان را به او زد، نه وصله‌ی بی‌حوصلگی غروب‌هایِ بهار به تنش می‌چسبد.
"اسفند" را باید نشست کنجِ حیاط‌خلوتِ ذهن، و عشق‌بازی کرد، با خاطراتِ دور اما ماندگار.
باید دل‌کندنِ آدم‌ها در بین راه را فراموش کرد و گذشت و دل را از کینه‌ها تکاند تا جا باز شود برای شادی‌هایِ نو...
حیف است از "اسفند" با بی‌تفاوتی عبور کنید...
به خودتان بیایید، تمام شده و رفته تا یک سال دیگر.
عطرِ "اسفند" را مهمان ریه‌هایتان کنید، عجیب بویِ نابِ زندگی می‌دهد...

#حس_ناب_زندگی ↯




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 8 اسفند 1397 :: نویسنده : ماتیسا
چقدر خوب شد زن شدیم!
کمد و اتاقمان را به هم می‌ریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب می‌گذاریم
آن وقت فکر می‌کنیم آماده‌ایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ!
وسط غم‌بادهای روزانه شروع می‌کنیم به شستن ظرف‌ها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی،
تمام غم‌هایمان را همراه سرامیک‌ها آشپزخانه می‌ساییم و می‌ساییم و با قدرت‌تر می‌سایم،
جارو رامحکمتر روی فرش می‌کشیم و فکر می‌کنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود،
دست به ساختن می‌زنیم،
شیرینی و کیک و غذاهای عجیب عجیب میپزیم و از خلق کردن‌هایمان حس بهتری می‌گیریم،
می‌نشینم برای مرتب کردن فکرهایمان رج به رج کامواها را همراه فکرها می‌بافیم!
دکور خانه را عوض می‌کنیم و تنهایی با کشیدن مبل‌ها خودمان را ازنفس می‌اندازیم و فکر می‌کنیم چه انتقامی!
.
بعد به جان خودمان و صورتمان و دستهای‌مان می افتیم.
داشتم فکر می‌کردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدن‌های معمول مردها ما کارهای متنوع‌تری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم.

 #نیلوفر_فرجیان





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 6 اسفند 1397 :: نویسنده : ماتیسا
"تقدیم به تو بانویِ ایرانی که شرقی ترین زنِ زمینی"
و سپاس از تو مردی که باران وار سخاوت عشقت را نثارش می کنی.

هیچ ترسی ندارم از عشق
من یک بانواَم 
بانویی از خاکِ آریا
با تنی لبریز از عطر اقاقی
و روحی باران گوُن
طنازم و این 
عین نجابت است 
نه وقاحت 
با من باش
بامنِ من 
با خودِ من 
این تمامِ 
خواستهء من است
حاشا نکن 
تو در گیر منی
تو در گیرِ 
شرقی ترین زنِ زمینی
برایم بساز 
زمینی را که بهشت 
ببالد به بودنش
تو در چشمم خانه کن 
من در تمامت
زندگی می کنم.

#آزاده پیرای#





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 14 بهمن 1397 :: نویسنده : ماتیسا
مردها این پسرکوچولوهای ریش دار
هیچ وقت موجودات پیچیده ای نبوده اند
پیچیده ترین‌شان نهایتا سیگار می کشند و می نویسند یا رئیس جمهور می شوند
اما زن که نمی شوند …
مردها موجودات قدرتمندی هستند
هرچقدر محکم در آغوش بگیریشان اذیت یا تمام نمی شوند
زورشان به در کنسروها، وزنه های سنگین و غُرغرهای زنانه خوب می رسد
تازه پارک دوبلشان هم از ما بهتر است …
مردها پسربچه های قوی اند
اما نه آنقدر قوی که بی توجهی را تاب بیاورند!
نه آنقدر قوی که بدون دوستت دارم های زنی شب راحت بخوابند!
نه انقدر قوی که خیال فردای بچه ها از پای درشان نیاورد!
نه آنقدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند!
مردها پسربچه های قوی اند
که اگر در آغوششان نگیری و ساعت ها پای پرحرفی های پسرکوچولوی درونشان ننشینی
ترک می خورند
و آنقدر مغرورند که اگر این ترک هزاربار هم تمامشان کند، آخ نگویند !..
فقط بمیرند …!
آن هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند …
فقط پسرکوچولوی سربه هوای درونشان را می برند گوشه ای از وجودشان دفن می کنند
و باقی عمر را جلوی تلویزیون، پشت میز اداره یا دخل مغازه در حسرتش می نشینند … .

هوای "پسرکوچولوهای ریش دار" زندگی‌مان را داشته باشیم
آنها راه زیادی را از پسربچگی‌شان آمده اند
تا مرد رویاهای ما باشند …
دنیا بدون "دوستت دارم" با صدایی مردانه
جای ناامن و ترسناکی ست …
دنیا بدون صاحبان کفش های ۴۲ و بزرگتر
ردپای خوشبختی را کم دارد …


 " حسنا میرصنم "





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 6 بهمن 1397 :: نویسنده : ماتیسا
دوستان گلم سلام 
چند روزی نیستم 
سرم یه خورده شلوغه ....خواستم خبر داده باشم نگرانم نباشین یه وقت 
دلتنگی هم نکنین 
زود برمیگردم 
در پناه حق دوستان ....تا بعد 




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 2 بهمن 1397 :: نویسنده : ماتیسا

آنچه که ما را به واقع پدر و مادر میکند، داشتنِ فرزند نیست بلکه آغوش ماست. 

زمانی که آغوشِ ما بر روی دردها و رنج‌هایی که میبینیم باز باشد.
زمانی که آغوش ما امن باشد تا سری بتواند بر شانه‌اش تکیه کند و رها از قضاوت خودش باشد.
زمانی که آغوش ما صبور باشد و اجازه دهد آدمی در پناهش بزرگ شود، اشتباه کند، برگردد و آغوشمان را دریغ نکنیم.
زمانی که آغوش ما آنقدر وسیع باشد که بتواند تلخی‌ها و زخم‌هایی را تحمل کند و همچنان پناه باشد.
زمانی که آغوشمان بی‌تجربگی‌هایی را ببخشد.
زمانی که آغوشمان پر پروازی برای استعداد‌ها و فرصت های آدمی شود.
و زمانی که آغوش ما در طول زمان همچنان آغوش بماند، ما پدر و مادر شده‌ایم.
مهم نیست فرزندمان به صورت بیولوژیکی از ما باشد یا فرزند شخص دیگری باشد.
مهم نیست ما ازدواج کرده باشیم یا از ازدواج بیرون آمده باشیم.
حتی مهم نیست ما شریکی داشته باشیم یا نه.
آنچه مهم است این است که هر شخص میتواند پدر و مادر باشد. 
میتواند به فردی در زندگی‌اش کمک کند و آغوشش را از او دریغ نکند و به نظرم تفاوت ما در عشق ورزیدن به همین اصل برمیگردد که چطور عشق می‌ورزیم.
برای تجربه‌ی عشق و احساسِ نیرومندِ دوست داشتن لازم نیست مانند تمام آنچه در داستان ها و فیلم‌ها به ما نشان میدهند کسی یا شخصی را در کنارمان داشته باشیم و یا حتما فرزندی را به دنیا آورده باشیم. به نظرم نهایتِ عشق و دوست داشتن، " آغوش" بودن است نه "آغوش" پیدا کردن. 
این نهایتِ عشق است. اینکه بتوانیم فردی را دوست داشته باشیم و آغوشمان امنیت او باشد تا بتواند رشد کند و هر زمان لازم بود برگردد و سرش را بر شانه‌هایمان بگذارد و نفسی تازه کند از عشقی که حس میکند. از احساسی که در آغوشمان جریان دارد تا بزرگ شود، بزرگ و بزرگتر در ذهن و روان. 
اگر میخواهیم نهایتِ قدرتِ عشق را تجربه کنیم باید بیاموزیم چطور آغوش باشیم. 
برای همین گاهی بعضی‌ آدمها، پدر و مادر میشوند بدون اینکه بدانند. بدون اینکه فرزندی داشته باشند، بدون اینکه ازدواج کرده باشند و شریکی مادام العمری داشته باشند. 
اغوش هر‌چقدر با احساس‌تر و امن تر شود، فزرندان بیشتری را در آغوش خواهد کشید و این زیباترین حسِ دنیاست. 
و قطعا هر فردی در زندگی‌اش میتواند "آغوشِ" امن شخصی دیگر باشد. 
اگر در زندگی‌تان پدر و مادر هستید شما فرصتِ زیبای در آغوش کشیدن را دارید پس آغوشِ امنی بمانید. 
و اگر شخصی را در زندگی‌تان دارید که آغوشِ امن شماست، این‌بار او را در اغوش بکشید و برای بودنش از او صمیمانه تشکر کنید.

 #پونه_مقیمی





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 26 دی 1397 :: نویسنده : ماتیسا
دوستم زنگ زده بود تا خبر ازدواج آن یکی دوست مشترک‌مان را بدهد.
داشت می‌گفت شوهرش تاجر فرش است و انگشتر نامزدی‌اش سیزده میلیون می‌ارزیده است.
همین‌طور داشت از داماد پولدار می‌گفت که پرسیدم: به‌نظرت داماد بلد است بادبادک درست کند؟!
پقی زد زیر خنده و گفت: مرده‌شور تو و ملاک‌های مسخره‌ات را ببرد. هنوز معتقدی مردها باید بلد باشند بادبادک درست کنند؟
خواستم بگویم مرده‌شور هر چه داماد پولداری را ببرم که بادبادک‌ درست‌کردن بلد نیست. نگفتم اما. تقصیر داماد چه بود وقتی دوست ما پول می‌خواست نه بادبادک!

خلاصه کنم
اگر هنوز ازدواج نکرده‌اید و حتی با مردی رابطه‌ای جدی و عاطفی ندارید، قبل از هر کدام از این‌ها بپرسید درست کردن بادبادک یا فرفرهٔ کاغذی را بلد است یا نه.
نمی‌خوام قضیهٔ را سانتی‌مانتال کنم اما مردی که درست کردن این دوتا را بلد باشد، یعنی کودکی قشنگی را پشت سر گذاشته و مردی که کودکی قشنگی را پشت سر گذاشته....
(یک‌روزی خودتان متوجه تفاوت مردی که بلد است با دست‌هایش چیزی درست کند و کاغذی را لمس کند، با مردی که این‌کارها را بلد نیست می‌شوید.)
از ما گفتن بود...

فاطمه بهروزفخر



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 26 دی 1397 :: نویسنده : ماتیسا
آدم ها را لبریز نکنیم !
همیشه نمی شود نادیده گرفت !
آستانه ی تحملِ هرکس ، اندازه ای دارد !
هر آدمی از یک جایی به بعد ، خسته می شود ،
از خوب بودن ، دست می کشد ،
قسمت هایِ آزار دهنده ی زندگی اش را جدا می کند و برایِ همیشه دور می ریزد !
با خود خواهی و غرورهایِ بی جا ، صبرِ آدم ها را لبریز نکنیم !
یک بار برایِ همیشه بفهمیم ؛
تمامِ جهان موظف نیست بابِ میل و اراده ی ما رفتار کند ...
آدم هایِ این روزگار به قدری فکر و مشغله دارند که حوصله ندارند پایِ حرف و برداشت هایِ اشتباهِ ما بنشینند ،
حوصله ندارند خودشان را با اخلاق و طرز تفکرِ تعمیم نیافته ی ما عوض کنند ،
حوصله ندارند حرف هایِ بی فایده و تکراری بشنوند !
کاری به کارِ آدم ها نداشته باشیم !
آدم ها ، سرشان به کارِ خودشان گرم است ،
آدم ها دل و دماغِ سابق را ندارند ،
بد نیست ما هم کمی با دنیا سازگار شویم و این قدر خودمان و دیگران را عذاب ندهیم !





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 15 دی 1397 :: نویسنده : ماتیسا
 

چون سلیمان را سراپرده زدند

جمله مرغانش به خدمت آمدند

هم‌زبان و محرم خود یافتند

پیش او یک یک بجان بشتافتند

جمله مرغان ترک کرده چیک چیک

با سلیمان گشته افصح من اخیک

همزبانی خویشی و پیوندی است

مرد با نامحرمان چون بندی است

ای بسا هندو و ترک همزبان

ای بسا دو ترک چون بیگانگان

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی بهترست


#مولوی#





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 10 دی 1397 :: نویسنده : ماتیسا

خانوم
تو را باید کمی بیشتر دوست داشت
کمی بیشتر از یک همراه
کمی بیشتر از یک همسفر
کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس!
تو را باید...
اندازه تمام دلشوره هایت
اندازه اعتماد کردنت
زن شدنت
تو را باید با تمام حرف هایی که در چشمانت موج میزند
با تمام رازهایی که در سینه داری دوست داشت
تو را باید همانند یک هوای ابری
یک شب بارانی
یک آهنگ قدیمی
یک شعر تمام نشدنی
همانند یک ملودرام کلاسیک عاشقانه فرانسوی
همانند یک آواره عاشق دوست داشت!
تو را باید هنگامی که موهایت را تاب میدهی
هنگامی که پشت پنجره اتاق خاطرات ات...
چشم میدوزی به برگ های روان پاییز
هنگامی که دیوار شب را با سکوتت میشکنی
هنگامی که آغوشی میخواهی از جنس آرامش
تو را باید فراتر از لمس تنت دوست داشت
فراتر از اختلالات هورمونی!
برای دوست داشتنت باید غرور را پشت درب خانه رها کرد!
باید سر میز شام بوی ادویه را از لبانت چید
برای دوست داشتنت...
باید تمام تعاریف مردانه را کنار گذاشت خانوم!

#علی_سلطانی





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

چهارشنبه 5 دی 1397 :: نویسنده : ماتیسا
آیا واقعا بیشعوری مرض است؟ پاسخ من به این سؤال یک "بله ی" قاطع و بلند است. بیشعوری مرض وقاحت و سؤاستفاده از دیگران است، آدم بیشعور نمیتواند به دیگران گیر ندهد. انگار اگر دست از اشکال گیری بردارد و یا دیگران را تحقیر نکند جانش درمی آید! 

بیشعوری
خاویر کرمنت
.
.

((ورود بیشعورا ممنوع))





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 27 آذر 1397 :: نویسنده : ماتیسا
یه مدت طولانی میخوام از فضای مجازی فاصله بگیرم 
بذارین به حساب خستگی جسم و روح این ایام  
میدونم هیچکس از رفیق نیمه راه خوشش نمیاد 
اما گاهی اوقات خلوت و سکوت تنها درمان درد ه
یه سری از دردها بهتره تو خزونه ی دل بهش قفل زد و اجازه نداد کسی بفهمه که توش چه خبره 
خبر دادم که از غیبتم نگران نباشین 
و اینکه بدونین من با میل باطنی خودم از وبلاگ و فضای مجازیش دست کشیدم 
همه ی شما عزیزان رو به خدا میسپارمتون 
در پناه حق 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



( کل صفحات : 9 )    1   2   3   4   5   6   7   ...   
 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات