Banooyeshomali
درباره وبلاگ



مدیر وبلاگ : ماتیسا
نویسندگان
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

ژاپن موزیک
شنبه 13 آبان 1396 :: نویسنده : ماتیسا

 

زمین در انتظار تولد یک برگ.....

من در حال شمارش معکوس.....

صفر همیشه پایان نیست.......

گاه آغاز پرواز است.......





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 :: نویسنده : ماتیسا
مامور "خاطی" یا مامور "بدشانس"؟

چند روزی میشود که توی پیج تمام آدمهای معروف ویدیوی مامور گشت ارشاد رو میبینیم که با تمام توان مشغول کتک زدن دختری جوان هست. اما بیشتر از نوشته های آن آدمهای معروف، توجه من به کامنتهای افراد عادی جلب شده. هزاران هزار زن و دختر در کامنتها از تجربیات خودشان و گشت ارشاد تعریف میکنند. روایتهایی که گاهی هولناک تر از همین ویدیوی معروف میشود. تا جاییکه که اینطور به نظر میرسد که برخورد تند و تلخ با یک بانوی بدحجاب آنقدرها هم جرم نیست و این مامور "خاطی" بیشتر از اینکه یک استثنا بوده باشد، بدشانسی آورده که حالا تصویرش را عالم و آدم دیده اند و لعنتی نثارش کرده اند.

اما بیایید کمی عمیق تر شویم. علت اینهمه بدرفتاری چیست؟ اسلام و امر به معروفش؟ بدون شك نه. ریشه ی این رفتار ها در یک کلمه خلاصه میشود: "خشم" و این خشم متاسفانه فقط مختص مامورین گشت ارشاد نیست. بسیاری از خود ما هم یک "گشت ارشاد درون" داریم که یک رفتار متفاوت، یک عقیده ی متفاوت و یک ظاهر متفاوت را به این راحتی ها تاب نمی آورد. علتش هم روشن هست. ما در کدام برهه از زندگی، در کدام کانال تلویزیون، در کدام کلاس درس یاد گرفتیم که میشود در کنار آدمهایی با افکار متفاوت زندگی کرد و خوشبخت بود؟ که ممکن است ما اشتباه کنیم و دیگری درست بیندیشد؟ که میشود تلاش نکرد بقیه هم مثل ما بپوشند و مثل ما فکر کنند؟ کاری که غیر ممکن نیست چون مردم کشورهای مختلفی مثل آمریکا و کانادا و سوئد و نروژ و  ژاپن و مالزی و ترکیه و ارمنستان هر روز آن را انجام میدهند.


چه باید کرد؟ اگر از من بپرسید با توبیخ آن مامور هیچ مشکلی حل نمیشود. حتی با لغو کردن تمامی گشتهای ارشاد هم چیزی عوض نخواهد شد. کلید حل این مشکل در دستان من و تویی هست که پدر و مادر نسلهای آینده ایم. در دستان آموزگاران دوره ی ابتدایی. همانهایی که باید نسل بعد را طوری تربیت کنند که بتواند انسانی با عقاید متفاوت را دوست داشته باشد. نسلی که چادری اش بی حجاب را فاسد نخواند و بی حجابش چادری را عقب مانده نبیند. جان مطلب را یاسر قنبرلو گفت، آنجایی که گفت:

چیزی به جز خرابه نمی ماند از وطن
مردم اگر مقابل مردم بایستند...

مهدی_معارف





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 21 فروردین 1397 :: نویسنده : ماتیسا
برای زن خوب بودن الزاماً نباید مطیع باشی ، ضعیف و تحت الحمایه .
یک ماشین همه کاره برای جلب مردت ، نباید آخر صف باشی و پشت سر ،نباید کم رنگ ، منفعل ، غمگین ، آرام و افسرده باشی و نباید پشت پرده پنهان باشی . نباید مظلوم و بی زبون باشی ...
برای یک زن خوب بودن باید تصمیم گیرنده باشی .
مشاور ، سخنور و با مطالعه باشی . 
نه پشت مرد باش و نه رو در روی او ، کنارش باش و مستقل!
باید عقایدت را با شهامت بیان کنی . مدیر باشی . 
محکم و با اراده ، پر رنگ و کلیدی ، فعال و با نشاط ، شیرین سخن و خوش بیان . پر از امید و شور باش...
زن باش به معنای کامل کلمه ، تا ببینی که بهترینی و لایق بهترینها .


وقتی سفر کردم فهمیدم دنیا روو اصولی که من فکر میکردم نمی چرخه.
فهمیدم همه چی قراردادیه، مثل تعریف دختر خوب، زن خوب و مادر خوب.

زن پستچی رو دیدم که بچه یک ساله شو زد ترک دوچرخه و رفت سر کار.
زن استادی رو دیدم که بچه دو ساله شو گذاشت یه ماه رفت سفر علمی. و هیچ کس متهمش نکرد که مادر بدی بوده.

زنی رو دیدم که از سرطان سینه نجات پیدا کرده بود و نگران نبود دیگه شوهر پیدا نکنه. قصد داشت یه سفر بره اروپا گردی.

زنی رو دیدم که هرگز پیاز داغ درست نمیکرد و هیچ مشکلی تو زندگیش ایجاد نشده بود.

زنی رو دیدم که تنها به کشورهای مختلفی سفر کرده بود‌.

و تلویزیون و اخبار پر بود از زنانی که دنبال آرزوهایشان بودند. زن بوکسور، زن مکانیک، زن رییس، زن سیاستمدار، زن مستقل، زن ...

بعد فکر کردم زن بودن چه ادبیات محدود کننده ای در کشور من دارد
برای رنگ مو و سایز بدن و تاریخچه روابط عاشقانه و تحصیلات و شغل و و و قضاوت می شود. 

وقتی سفر کردن را شروع کردم تصمیم گرفتم دیگر زنی را قضاوت نکنم.

#الهام_سلطانی



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 18 فروردین 1397 :: نویسنده : ماتیسا
گاهی باید همـه‌چیز رو ساده‌تر بگیری و به جای
پلو خورش، نیمرو و سیب‌زمینی سرخ‌کرده
بزنی! به جای رستوران لوکس تو زعفرانیه، بری
تجریش یه کاسه‌آش رشته ‌بخوری مزخرف‌ترین
فیلمی که در طول تاریخ ساخته شده رو
بذاری توی دستگـاه و ولو شی رو مبل و بعد از
شدت خسته‌ کننده بودن فیلمه همون‌جا خوابت
ببره. گاهی باید بجای موزیک فاخر
سنتی شجریان، بی‌کلام و سمفونی پنج بتهوون
یه "آهنگ قر دار" که ترانه‌اش از معیارهای ترانه
درست و فقط وزن داره پخش کنی و به
مسخره‌ترین شکل ممکن باهــاش برقصی! گاهـاً
باید عقـاید "یک دلقک" و "صد سال تنهایی" رو
بذاری تو همون کتاب‌خونه بمونن و جاش
بری چند تا جوک تکراری رو از نو بخونی و بلند
و بی‌دلیل "لبخند بزنی"و به جای بحث در مورد
روند تکمیل انسان و تاریخ تمدن بشر
بشینی آن‌قدر با دوستـات مسخره‌بازی دراری و
بخندی‌که دیگه خندت به دل درد بندازدت اصلا
گاهی باید همه‌چیز رو به طرز احمقانه
ســاده بگیری تا حالت جا بیاد گاهی‌‌باید زندگی
رو اونقدری که همیشــه جدی می‌گرفتی، جدی
نگیری! حال کنی با زندگیت اگه
این کارارو نکنی دیگه‌نمی‌تونی اون پلو خورش
و رستوران لوکس اون فیلمی‌که پارسال اسکار
گرفت و موزیک لایت و کتابای برتر جهان
و بحث‌های فلسفی لذت ببری! هیچ یک‌نواختی
لذت بخش نیست. حتی یه پادشاه هم گاهی از
تشریفات و پادشاه بودنش خسته میشه





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 11 فروردین 1397 :: نویسنده : ماتیسا

نامه یک بانو به بانوان ایران عزیز 

بانو سلام !

روز مرد هست و به نظرم اومد، چند جمله ای هم از مردها بگیم...
کلی عکس و متن دیدم اینروزا برای روز مرد...
خانمی که کیکی به شکل جوراب درست کرده!
دسته گلی از جوراب!
جملاتی مثل جوراب پاره هاتو، تحمل کن روز مرد نزدیکه همسرم.
در ظاهر شاید تمام اینا شوخی به نظر برسن، اما....
توی این زمونه مرد بودن، جرأت میخواد...که برای رفاه حال زن و بچه صبح زود بزنی بیرون و توتاریکیه شب برگردی.

مردهای این دوره، جوانی وزندگی کردن رو فراموش کردند.
فشار مخارج و مسئولیت زندگی، بی سر وصدا دونه دونه، موهای تیره شونو سفید میکنه (!)
راستی خانما، تا حالا همسراتون از آرزوهاشون براتون گفتن؟!
بی انصافیه، که اینهمه گذشت و تلاش رو در قالب شوخی ها باب شده قرار بدیم و مظلومیت وتلاش این بخش از هستی رو نبینیم.

بانو...
گاهی نگاهی به دستهای همسرت بنداز...
و به خطوطی که در اطراف چشم ها و پیشونی همسرت داره عمیق میشه...
گاهی به جای اینکه تو آغازکننده باشی، سکوت کن و اجازه بده که لحظاتی او هم گوینده باشه واز خودش بگه.
بانو...گاهی عکسهاشو از جوانی تا الان کنار هم بچین و باور کن فقط تو جوانیتو توی این خونه نذاشتی.

مرتب تلاششو در ترازو قرار نده و باعرضه بودن و نبودنش رو با کمتر و بیشتر داشتن دارائیهاش قیاس نکن.
سعیش رو ببین و تغییراتشو بخاطر تو و زندگی مشاهده کن.

بانو...باور کن جهان هرگز به صلح نمیرسه اگر ما غرق مظلومیت خودمون باشیم.
تربیت کامل نمیشه، اگر یاد نگیریم که تمسخر مردان و زنان، در حقیقت تمسخر بخش مهمی از خودمونه.
کاش به جای هدیه دادنها و گرفتن ها، زمانی رو صرف شنیدنه بدون قضاوت کنیم.


اصلاً فکر کردیم که چرا اینهمه هدیه که اینروزا رد و بدل میشه، نتونسته عشق رو در جامعه بیشتر کنه؟
بانو بیا امسال کنار هر هدیه ای که برای همسرت تهیه کردی، توی یه برگ کاغذ حداقل، بیست تا ویژگی همسرت رو هم بنویس و ازش بخاطر این ویژگیاش تشکر کن.
(اون رو هم ضمیمه ی هدیه ت کن) !
مطمئن باش نتایج شگفت آوری در وجود خودت و او خواهی دید.

یادمون باشه، بین ما سپاسگزاری و مشاهده ی همه جانبه ی افراد خیلی کم شده ونوشته ی تو... سپاسگزاری بزرگی خواهد بود برای جهان وجهانیان.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 7 فروردین 1397 :: نویسنده : ماتیسا
خبر خیلی مهم ❗️❗️❗️


‏لایحه تنوع ازدواج با قید دو فوریت به منظور افزایش جمعیت به مجلس رفت: 


* ازدواج مسلم:
ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است.

* ازدواج مفرح:
مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است، برای تفریح زن دیگری بگیرد.

* ازدواج موجه:
مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد، موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدی اقدام کند.

* ازدواج متمم:
مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولش ندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد.

* ازدواج مثلث:
مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید.

* ازدواج مربع:
مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد.

* ازدواج ملوّن:
مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست و زرد پوست.

* ازدواج منظم : 
مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد.

* ازدواج میسر : 
مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد.

* ازدواج مشبک: 
مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی که هر زنی گرفت ، آن زن ، دو زن دیگر را هم برای ازدواج به او معرفی کند.

* ازدواج مکرر : 
مرد آن قدر زن بگیرد تا بمیرد ...ایشالا به حق همین ماه عزیز...!!!!

نخند، فوروارد کن 
پیشاپیش روز چشم پاکان عالم شاهکار خلقت مبارک




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

یکشنبه 5 فروردین 1397 :: نویسنده : ماتیسا
سِلام رفِقا 
شِمه عید مِوارکا بوشه 
ایشالا که شِه خانواده ی پَلی با دلی خِش و تنی سالم سال پر خِیر و برکتی ره شروع هِکاردنی تا آخر سال هر چی شمه وسه اتفاق کَفِنه خِر و خِشی بوشه به امید خِدا 
این وقته حسابی سرمون شلوغه 
چیکارا کاننی با سریال پایتخت



نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

مهم ترین فردی که باید به دیدار نوروزی اش بروید کیست؟ 

نوروز فرصت خوبی است برای تازه شدن دیدارها. اما نوروز شما نوروز نخواهد شد مگر اینکه حتما به دیدار یک نفر بروید و متاسفانه بیشتر ما، فرصت نمی کنیم که این فرد را در طول ایام عید ملاقات کنیم. آنقدر درگیر دید و بازدیدهای همیشگی، برنامه های تلویزیونی و مسافرت هستیم که این فرد در لیست ما، نفر آخر قرار می گیرد و در انتها نیز مانند همیشه فراموش می شود. بهمین خاطر است که قیصر امین پور سروده است: 
دیر گاهی است که اُفتاده ام از خویش به دور!
شاید این عید، به دیدارِ خودم هم بروم...!

درست است، مهم ترین فردی که باید به دیدارش برویم و از حالش بپرسیم: خود ما هستیم. 

تجویز راهبردی: چهار نکته کلیدی برای دیدار با خویشتن:
برای اینکه این دیدار، دیدار خوبی باشد این چهار نکته را رعایت کنید:

1- وقت ویژه ای را برای وی در نظر بگیرید. سعی کنید در ایام عید زمان خوبی را که سرحال و با انرژی هستید و سرتان شلوغ نیست را برای این دیدار انتخاب کنید. در طول سال که به او سر نزده اید دست کم در ایام عید زمان خوبی را برای وی کنار بگذارید. 
 
2-وقتی به دیدار خودتان رفتید، بگذارید او حرف بزند. به حرف هایش گوش کنید. او یک سال شاید هم بیشتر است که حرف نزده است. بگذارید بیرون بریزد و راحت شود. با حوصله به دغدغه هایش، غرغرهایش، آرزوهایش و اهدافش گوش کنید. 

3-سوال اولی که از او می پرسید این باشد: چه اهدافی برای سال جدید برای خودت در نظر گرفته ای؟ می خواهی در ارتباط های پنج گانه ات (با خدا، با خودت، با خانواده، با جامعه و در نهایت با جهان) چه کنی؟ سر فرصت به حرف هایش گوش کن. چون بعد از دیدار باید بلافاصله آن ها را بنویسی.

4-وقتی صحبت هایش تمام شد، حالا مورد به مورد درباره اهدافش دقیق تر بپرس. مثلا بپرس که فلان هدفی که اشاره کردی، دقیقا چقدر؟ در چه زمانی؟ چگونه؟ 

نکته: هیچ ایرادی ندارد که گاهی اوقات بلند بلند هم با خود صحبت کنید که گفته اند: همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا. بگذارید یک روز در سال دیوانه به نظر برسید. اگر دوست داشتید می توانید بنشینید یا اینکه خودتان را به یک پیاده روی و سپس یک فنجان چای دعوت کنید. مهم این است که در بهترین و شاداب ترین حالت با خود دیدار کنید. 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 26 اسفند 1396 :: نویسنده : ماتیسا
شنبه 26 اسفند 96 08:32
فقط حرف زدند و در عمل شرمنده مان كردند


جمله ات قشنگه ولی ای کاش خودت هم بهش عمل میکردی و اینقدر دورو و دو رنگ نبودی

نمیبخشمت هیچ وقت
*************
عزیزی که همچین برداشتی از من و شخصیتم داری 
کاش اسم و آدرست رو برام میذاشتی و با شجاعت و بی پرده میومدی برام توضیح میدادی که دقیقا کجای کارم اشتباه بوده که سبب شده شما همچین فکری در موردم کنی 
شاید منم توضیح داشته باشم در قبال برداشت شما 
امکان ارسال پاسخ برای نظرات خصوصی وجود ندارد.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 25 اسفند 1396 :: نویسنده : ماتیسا
قبل از تحویلِ سال؛
كاغذ
قلم
و بنویسیم...
 از سرِ خط؛
 نام  تك تك كسانی كه 
آمدند و ماندند و شدند دلیلِ لبخندهایمان
حالِ خوبمان
رویشان حساب كردیم و حسابی سربلندمان كردند
پشت و رو یكى بودند
ادعا نداشتند
دوست داشتنشان را ثابت كردند
ما را براى خودمان میخواستند
اینها را نگه دارید!
وجودشان را تمدید كنید تا جایگزینِ تمامِ آنهایى باشند كه چشمِ دیدنِ خوشیمان را نداشتند...
كه لب بودند
كه فقط حرف زدند و در عمل شرمنده مان كردند
بعضى ها تازه قدم اند اما وجودشان شرف دارد به قدیمیها...
نگه دارید تمامِ این خوبها را
اینها وجودشان هزاران هزار  بهار است در زندگی
************







نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

جمعه 18 اسفند 1396 :: نویسنده : ماتیسا


متن زن - متن درباره زن - متن در مورد زن - متن زنانه - متن زیبا درباره زن - دلنوشته های زنانه - متن در مورد بانو - متن زیبا در مورد زن - دل نوشته های زنانه - متن زیبا درباره بانو -

زن طراوت زندگی نیست . . .
زن روغن مابین چرخ دنده های نخراشیده ی زندگی نیست . . .
زن بخش مهمی از زندگی نیست . . .
زن مُسکن دردهای زندگی مرد نیست . . . . . .
زن
تمــــــــــامِ تمــــــــــــامِ تمــــــــــام زندگی مرد است . .


زن زیبـاســت …
چه آن زمان که از فرط خستگی چهره اش در هم است…
چه آن زمان که…
خود را می آراید از پس همه خستگیهایش…
چه آن زمان که فریاد می زند
بر سرت و تو فقط حرکت زیبای لبهایش را مبینی…
چه آن زمان که کودکی جانش را به لبانش رسانده
و دست بر پیشانی زده و لبخند می زند…
زن زیباست..
آن زمانی که …
خسته از همه تُهمت ها و نابرابریها باز فراموشش نمی شود؛
مادر است، همسر است.
زن زیباست …
زمانی که
زمانی که لطافت جسم و روحش را توأمان درک کردی …
زمانی که خرامیدنش را بین بازوانت فهمیدی …
زمانی که نداشته های خودت را به حساب ضعفش نگذاشتی …
آری زن زیبـــــاست…
اگر بفهمى…





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 12 اسفند 1396 :: نویسنده : ماتیسا
همسرم
نمی دانم این چه حس غریبی است که گه گاه به سراغم می آید
در خلوت و در جمعیت، به روحم چنگ می اندازد و مرا مثل یک کاغذ باطله مچاله میکند.
(( حس از دست دادن تو))
(( حس در کنار تو نبودن))
این دلشوره ی عظیم هنگامی مرا در بر میگیرد که از من دور باشی.
و یا نه ، حتی بعضی وقتها که چون برکه ای آرام در کنارم نشسته ای
این تصور که دیگر فانوس چشمهایت زندگیم را روشنا نبخشد به ویرانیم می کشد
مثل کسی که روبروی خورشید است اما از ملاقات با فردا مطمئن نیست
به سراغ آلبوم میروم، که لحظات خاطره انگیز بسیاری را در خود حفظ کرده است
کودکی خواهر و برادرم را 
جوانی پدر و مادرم را 
سرسبزی خواهران و مادرت را 
و شور و هیجان من و تو را.
با دقایق می ایستم و در عکس ها غرق میشوم.
شادابی تو و شوقت در روز عروسی مرا از خود بیخود می کند.
روبروی آینه و قرآن نشسته ایم و عهد می بندیم 
که روزگار را به زلالی بگذرانیم.
از بیرحمی زمانه در چهره ی من و تو خبری نیست
لبهایم به تو از گل بالاتر نگفته اند 
و هنوز ابروان تو به اخم به سوی من گره نخورده است .
عکسها چه امانتداران خوبیند.
چقدر زیبا طعم لبخند ها را زنده نگه داشته اند.
همسر مهربانم، ای کاش زمان به عقب بر میگشت 
و زندگی از همین عکسها آغاز میشد.
گاهی وقتها انسان برای شناخت دیگری و درک او باید بهای سنگینی بپردازد.
و من تا به سرچشمه ی روشن مهربانی تو برسم کویرها را پشت سر نهاده و از سنگ خارا گذشتم.
آسمان من ،
آدمها کوچکند و حقیر و پر از گناه و خیال گناه.
من نیز آدمی زاده ای ناتوانم که با همه ی تلاشم برای درستگاری از این قاعده مستثنا نیستم.

اما اگر بدانی که یک لبخند کوچک تو و یک نیم نگاه لطف آمیز تو چه قدرتی در من بر می انگیزد هرگز مرا از آن محروم نمی خواهی.
چقدر خانه بدون تو دلتنگ است .
چقدر سبک میشوم وقتی از تو میگویم.
و این کلمات چقدر خوشبختند که مقیم چشمهای تو می شوند.
دوست دارم زمین از حرکت بایستد
و بادها پرده های ابر را کنار بزنند
و آنگاه من سرود سبزم را که سرشار از عطر مهربانی توست بر پیشانی آفتاب بنویسم.
چقدر خانه خاموش است بی تو .
و با تو گویی همه ی زیباییهای دنیا در این خانه و در چشمهای تو هستند.
با تو زندگی را فهمیدم و عشق را 
با تو در هیاهوی بادهای توفنده من میهمان بهار بودم.
و با تو من شب نیز خورشید را میفهمم.
همسرم از تو و برای تو گفتن من را به ژرفای اقیانوس محبت میبرد
آبی ترین رودخانه ها در چشمهای تو متولد شده اند
و نسیم محبت موج موج در چهره ات نمایان است.
** زلالینه تر از تو کیست که صدای تاریک مرا غرق روشنایی کند**

.
.
.
این مطلب رو روز دوشنبه 10 خرداد 1378داخل دفتر خاطراتم نوشته بودم 
دوباره تکرارش کردم تا هیچوقت حس و حال آن روزها از زندگیم از یادم نره 
و امروز یکبار دیگه از خوندنش حس قشنگی گرفتم.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

سه شنبه 8 اسفند 1396 :: نویسنده : ماتیسا

دیروز تو عصبانیت به یه عزیز دلی گفتم که من ایمان به هیچ چیز ندارم 
نه نمازم نمازه و نه روزه م روزم 
اعتقادم صفره ......فقط به یک چیز اعتقاد دارم و اونم .......
کمی که آروم شدم نشستم تو خلوت خودم سبک سنگین کردم که خودم چقدر به این حرفم معتقدم 
تو همین حال و هوا بودم که صدای اذان مغرب به گوشم خورد که از بلند گوی مسجد محله پخش میشد 
یه حال عجیبی بهم‌ دست داد 
رفتم تو حیاط خونه و رو به آسمون کردم و گفتم 
آی خدا خودت که از حال و روزم خبر داری 
خودت که میدونی دردمون تو این روزا چیه 
خودت میدونی که آشفتگی زندگیم بیشترین دلیلش چیه 
خودت یه دست نوازشی رو سر زندگیمون بکش به حرفای من توجه نکن 
من همیشه در حال قاط زدنم و چرت و پرت زیاد میگم 
تو نگاهت رو از من نگیر 
درمون دردم باش کلید مشکل زندگیم باش 
بعد برگشتم تو اتاق و برا خودم و شوهرجان چای ریختم
بهش گفتم وقتی خواستیم فاطمه رو از ساری بگیریم یه خورده زودتر حرکت کنیم من برم پارچه ملافه ای برا رو تختی بگیرم 
بیست روز بیشتره که کارم لنگ یه چند متر ملافه ی زیرشه و تو هم گفتی بذار حقوق بگیرم دو روزه که حقوق گرفتی حالا امروز دیگه بریم من تکلیف این رو تختی رو مشخص کنم 
یه نگاه معنی داری کرد که خااااااانم کدوم حقوق ؟؟؟
حقوقم که نصف بیشترش رفت واسه قرض و قوله و یه مبلغ خیلی ناچیز مونده که بایست این ایام دم عیدی رو سر کنیم

من با چشمای گرد و دهن باز نگاهم رو از شوهرجان نمیتونستم بگیرم 
آخه ما هنوز کاری نکرده بودیم که پول حقوق تموم شده باشه 
بعد که خوب فکر کردم دیدم راست میگه بدهکاری مون اونقدری بوده که باز جای شکرش باقیه که یه چندر غازی ته کارت باقی مونده 
خیلی غصه م گرفته بود 
انگاری دنیا رو سرم خراب شده باشه 
حال خراب من با دیدن وضعیت آشفته ی آقای شوهر خراب تر میشد 
اونقدری خودم رو باخته بودم که حتی نتونستم یک کلمه حرف بزنم 
بی سر و صدا میل بافتنیم رو برداشتم و شروع کردم تند و تند بافتن 
نمیدونم غلط میبافتم یا درست فقط میبافتم 
یکساعت بعد دیدم شوهرجان همچین غرق گوشیه و تند و تند هی اس میده و هی داره اس میخونه 
تعجب کردم آخه اهل اس ام اس بی خودی نیست 
همچین هم غرق در گوشی بوده که داشتم میمردم از فضولی 
بهم گفت حاظر شو بریم ساری 
گفتم تا تعطیل شدن فاطمه کلی وقت داریم 
گفت نه میخوام ببرمت پارچه ملافه ای رو بخری 
گفتم با کدوم پول؟؟
گفت جریانش زیاده بیا بریم تو ماشین همه چیز رو برات تعریف میکنم

نمیدونین با چه حالی حاظر شدم و سوار ماشین شدم 
چشم دوختم به لب شوهرجان که چی میخواد بگه 
بالاخره شروع کرد به تعریف کردن 
گفت یه مهندس علیپور نامی تو شرکتشونه از اون جووونای خوب و خوش مشرب و دوست داشتنی 
یه چند روزی بود که خیلی پیله کرده که تو چته و چرا تو فکریو و چرا اوضاعت بهم ریخته ست 
هر بار هم به بهانه های مختلف از جواب دادن طفره میرفتم تا اینکه دیروز که با هم تو ماموریت بودن این آقا خیلی کلید شد که لطفا بگو چته منم سر درد و دلم باز شد و از مشکلات مالیم نالیدم پیشش
به اصرار از من شماره کارت گرفت 
خب البته من همچنان زیاد جدیش نگرفتم فکر کردم از اون دست آدماییه که دلش میخواد از کار بقیه سر دربیاره و حالا برا پز دادن یه صد تومن هم پول بهم قرض بده که ادای آدم خوبا رو در بیاره 
اونم چون خیلی کلید شد شماره کارتم رو بهش دادم 
الان میبینم سه میلیون به حسابم پول واریز کرده گفته اینا رو علی الخساب داشته باش تا ببینیم خدا چی میخواد 
بی حساب و کتاب و بی سند و مدرک که ما خیلی راحت میتونیم بزنیم زیرش 
شوهرجان بهش گقت آقا چطور پسش بدم گفت سر محصول اگه تونستی بده اگه نتونستی هم بیخیال 
تا چند ساعت هر دو تاییمون مات و مبهوت انسانیت این مهندس جوون بودیم 
داخل ماشین سکوت بود و سکوت  
تنها حرفی هم که رد و بدل میشد در رابطه با کاری بود که این آقا در حقمون کرده بود
به شوهرجان گفتم خدا وقتی بخواد به یه بنده ش حالی بده یکی رو واسطه میکنه تا بهش بفهمونه که من همیشه پشتتم 
این آقا واسطه ی خیر و برکت خدا شد تو زندگی ما 
خدا این واسطه های آسمانی را حفظ کنه تا همیشه خیرش لبخند رو به لب بندگان خدا جاری کنه 
خواستم بگم متشکرم جناب مهندس علیپور

(( واااااااای اصلا باورم نمیشه که این جناب مهندس دو تومن دیگه هم ریخته به حساب شوهرجان ......یکی بیاد بزنه زیر گوشم  نکنه دارم خواب میبینم 
بخدا همچین داستانهایی رو فقط تو فیلما و قصه ها شنیده بودم هیچوقت تصور نمیکردم تو واقعیت زندگی هم وجود داره ))





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 30 بهمن 1396 :: نویسنده : ماتیسا



اس ام اس عاشقانه برای شوهر ابراز عشق به شوهرم

مرد من .....

من و تو خیلی کارها به دنیا بدهکاریم…!

مثل یک عکس دو نفره…
یا چرخ زدن بی دلیل در خیابان…
یا بستنی خوردن در یک روز برفی…!
حتی….
چاپ کردن عکس دو نفره…
مریض شدن و گلودرد به خاطر بستنی روز برفی…!
بیبن…!
من و تو خیلی کار داریم…
من و تو حتی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم
.
.
.

مرد من ....

آغـــ ـوش گــَ ـرمــَم بـ ـآش…
بگــ ـذآر فــَرآمـــ ـوش کــُ ـنــَم لــَحــظـہ هــآیی رآ کــ ـہ
دَر سـَ ـرمــآی بـــیــکــَ ـســــــــــی لَرزیـــ ــدَم…

.
.
.

مرد من....
سردم که می شود
تمام ِ اجاق هایِ جهان
برایم عشوه گری می کنند
اما من
تصمیم خودم را گرفته ام
برایِ گرم شدن
باید که تا آخر عمر
دنبال دست هایِ تو باشم . . .
.

.

.

ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﺳﯿﺎﻩ !

ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ
ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺟز ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ گل ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ … ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺸﮑﺶ …
ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﮑﻢ …
ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ … ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ …
ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾد.





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

شنبه 28 بهمن 1396 :: نویسنده : ماتیسا
خدایا !

کار،کار توست

تویی که عشق ورزیدن را و دوست داشتن را در وجود انسان به ودیعت نهاده ای.

تویی که این نیاز را آفریده ای و این عطش را دامن زده ای!

اگر تو نمیخواستی که ما دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم بی تردید گوهر و جوهر عاطفه را در دل ما تعبیه نمیکردی 

و شاید آدمی را نیز _ بی این گوهر_ نمی آفریدی.

امااااااا

اماااااا

ما آدمیان در مصداق اشتباه میکنیم

بیراهه میرویم، سهل می انگاریم، ساده می پسندیم و عطشی را که برای آبی زلال

آفریده شده است، به آبی آلوده مرتفع میکنیم....و مرتفع نمی شود

آن عطش، عطشی نیست که با این آبهای آلوده خاموش شود

و باز ما می مانیم و احساس کشنده ی سردرگمی و یاس و بی پناهی.

من خودم وقتی بیانیه ی معطر گلها در هوا منتشر می شود، به آنها دل می بندم.

و بعد ......

وقتی ساعتی بعد پژمرده می شوند، افسرده می شوم.

مگر همین دیروز نبود که من به امید آب دل به جایی بستم و نزدیکتر که شدم جز سراب نیافتم.

خدایا!

این درد را به که می توان گفت جز تو

که جز تو هیچ معشوقی اغوایمان نمیکند.

جز در خانه ی تو هیچ دری به زدن و گشودن نمی ارزد.

جز خانه ی تو همه ی خانه ها بر ساحل باد بنیان شده است.

و جز زلال عشق تو هیچ آب نمایی عطش بی کران ما را فرو نمی نشاند.

خدایا!

تو که رقص فریبنده ی سراب را در پیش چشمهای عطشناک طالب آب می فهمی

تو باید کاری بکنی.

کار، کار توست 

*** خدایا ***

 





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :

دوشنبه 23 بهمن 1396 :: نویسنده : ماتیسا
سلام دوستان 
یه مدت نیستم 
اومدم خبر بدم که نگرانتون نکرده باشم 
ممنون بابت همه ی محبتهاتون 
حال و اوضاعم که روبراه شه بر میگردم 




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :



( کل صفحات : 9 )    ...   3   4   5   6   7   8   9   
 
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات