برای مشاهده هر پست، روی آن کلیک کنید تا محتوای آن پست به نمایش درآید

خوزستان ،خاکستان شد وای به روزی که شود عربستان

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 01:03 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات

دیروز تعطیل بودم ،امروز هم ،همینطور.ظاهرا صدامون رو شنیدن که زیر خروارها خاک هنوز زنده ایم. سه وزیر راهی استان شدن و چندین عکس گرفتن و به تالاب های خشکیده سر زدن تا شهر خاموش رو روشن کنن و ثمره ش شد رفتن به ضیافت عربی به همراه عزیزان ستاد بحران استان...

ده سالی میشه ریزگردها زندگی رو ما رو گاها فلج کردند و همه به چشم دیدند و در اوج وقاحت آب کارون و دز رو انتقال دادن به استان های از ما بهترون و حاصلش شد گردو خاکی که مث بختک به جون استان افتاده

مردم شعار میدادن که از پول خودمون خرج خودمون کنین

آره پول خودمون،تخمین زدن استان میتونه یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان بشه اگه استقلال پیدا کنه

و من هراس دارم از روزی که شعار جدایی طلبی بدن

چهارستون بدنم می لرزه از فکر اینکه دیگه نگم ایرانی ام و بگم خوزستانی ام

وحشت دارم از روزی که خط و زبانم بشه عربی

کاش مسئولین عمق فاجعه رو میفهمیدن که مسکن درد خوزستان درختکاری نیست راه حل بهتری پیدا کنن تا خوزستان ،عربستان دوم نشه


نتیجه تصویری برای خوزستان و خاک



دختر خاص سرنوشت من: تولدت مبارک

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 19 بهمن 1395 ساعت 07:51 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
               نتیجه تصویری برای زهرا جون تولدت مبارک




یک سبد احساس را با تو قسمت می کنم

در شب میلاد تو جان نثارت می کنم

عشق زیبای تو را رونق دل می کنم

با تو ای زیباترین احساس بودن می کنم

تولدت مبارک


امروز روز توست، روز میلادت

دنیا تبسم کرده است امروز با یادت

امروز بی شک اسمان ابی ترین ابیست

چرخ و فلک همچون دلم درگیر بی تابیست

تولدت مبارک



نتیجه تصویری برای زهرا جون تولدت مبارک


کاش پیشت بودم....

کاااااااااااااش



میلادت ای دوست مبارک باشد

پیوسته دلت شاد سعادت باشد

هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد

راهـت سپید راه عــدالـت باشد

چـــشـــم شــادی نگارت باشد

ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد

میلادت ای دوست مبارک باشد

دلـشاد ازین اهل جماعت باشد



نتیجه تصویری برای تولدت مبارک


روز تولد تو روز نگاه باران

بر شوره زار تشنه بر این دل بیابان

روز تولد تو گویی پر از خیال است

یاس و کبوتر و باد در حیرت تو خواب است

تولدت مبارک



دخترخاص سرنوشت من ،زهرای دوست داشتنی

تو این شب عزیز از خدا میخوام که قلبت رو عاری از غم کنه

و لبخند رو از لبهات پاک نکنه


تصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.comتصاویر زیباسازی وبلاگ ، عروسک یاهو ، متحرک             www.bahar-20.com


بهترین ها نصیبت زهرای من




انگشتان پا و شخصیت

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت 12:00 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات

آزمون‌های شخصیتی مختلفی در مجلات و وب‌گاه‌های مختلف وجود دارند؛ یکی کف دست‌تان را می‌خواند و دیگری از روی  صورت‌‌تان نوعِ شخصیت‌تان را به شما می‌گوید. همه‌ی این آزمون‌ها بر اساس علوم مختلفی به وجود آمده‌اند؛ عده‌ای آنها را قبول دارند و عده‌ای دیگر در صحت‌شان شک دارند. با این حال، اگر جز هر کدام از این دو گروه باشید، می‌خواهیم به شماجدیدترین آزمون شخصیتی را معرفی کنیم: ۱۰۰ نوع پا، و آن‌چه آنها از شخصیت‌تان می‌گویند!

dgfj.jpg

۱. پای رومی

1-15-e1453065365109.jpg

بر اساس آمارها، پای رومی یکی از رایج‌ترین شکل‌های پا در جهان است. انگشت شصت پا از بقیه‌ی انگشتان بزرگ‌تر است؛ همه‌ی انگشتان راست و مستقیم و دقیقا شبیه چیزی هستند که در شکل زیر می‌بینید. آدم‌هایی که چنین پاهایی دارند، اجتماعی و خوش‌مشرب هستند. اگر بخواهیم شخصیت‌شان را در یک جمله توصیف کنیم باید بگوییم فوق‌العاده جذاب هستند. آنها می‌توانند کسب‌وکار بزرگی داشته باشند و هرگز از سخنرانی در مقابل جمع نمی‌ترسند.

۲. پای مربعی

2-15-e1453065459639.jpg

این نوع پا نسبت به پای رومی رواج کم‌تری دارد. همه‌ی انگشتان تقریبا هم‌اندازه‌ هستند و همین عامل باعث می‌شود پا مربع یا مستطیل‌شکل دیده شود. گفته می‌شود، آدم‌هایی که چنین پاهایی دارند آرام و قابل اعتماد هستند. عمل‌گرا هستند و در شرایط دشوار با عقل و منطق و بدون احساسات، راهِ درست را پیدا می‌کنند.

۳. پای یونانی

3-16-e1453065504163.jpg

این پا رایج‌تر از پای مربعی است، و نشانه‌اش این است که در پاهای یونانی، انگشت دوم از همه‌ی انگشتانِ دیگر بلندتر است. آدم‌هایی که پای یونانی دارند بسیار با انگیزه و با شور و هیجان بالایی هستند؛ چنان‌که بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران دارای چنین پایی هستند.

۴. پای کشیده

4-16-e1453065553281.jpg

این نوع از پا دارای ظاهری ظریف و کشیده است و انگشتان در آن به گونه‌ای هستند که از شصت تا کوچک‌ترین انگشت به ترتیبِ قد قرار گرفته‌اند. آدم‌هایی که چنین پاهایی دارند، افرادی دمدمی‌مزاج و عجول هستند. هم‌چنین حریم خصوصی این آدم‌ها برای‌شان بسیار با اهمیت است، و رازداری را نکته‌ی کلیدیِ زندگی می‌دانند.

۵. ناتوانی در باز کردن انگشت کوچک

5-15.jpg

اگر پایی داشته باشید که نتوانید انگشت کوچک‌تان را از انگشت کناری‌اش فاصله دهید، فردی هستید که برای‌تان نظم و تشکیلات بسیار با ارزش است و با گذشت زمان تبدیل به یک همراهِ وفادار می‌شوید.

۶. توانایی در باز کردن انگشت کوچک

6-15.jpg

اگر می‌توانید انگشت کوچک‌تان را از انگشت کناری‌اش فاصله دهید، به این معنی است که آدمی هستید که همیشه در زندگی‌تان دنبال تغییر هستید، خیلی زود از همه چیز خسته می‌شوید و دنبال فرصت‌های مختلف هستید. چنین افرادی همیشه دنبال کارهای هیجان‌آور و تصادفی هستند.

۷. انگشت کوچک از بغلِ پا بیرون زده است

7-15.jpg

اگر انگشت کوچک‌تان از کنار پای‌تان بیرون زده است، یعنی شما آدم سرکش و جسوری هستید و می‌خواهید همه چیز به هر طریقِ ممکن بر وفق مرادتان انجام شود.

۸. فاصله بین انگشت دوم و سوم

8-15.jpg

آدم‌هایی که چنین فاصله‌ای در پای‌شان دارند، به بهترین نحو می‌توانند احساسات‌شان را در زندگی کنترل کنند. می‌توانند در زندگی از هر چیزی به راحتی دل بکنند.

۹. انگشت سوم کج است

9-12.jpg

اگر انگشت سومِ پای‌تان کج باشد، شما مهارت بالایی در سازمان‌دهی دارید و همیشه برای زندگی‌تان برنامه‌ریزی می‌کنید و کاملا بر همه چیز کنترل دارید.

۱۰. انتهای انگشت دوم نازک است

10-13.jpg

اگر انتهای انگشت دوم‌تان نازک ولی سرِ آن مانند انگشتانِ دیگر است، به این معنی است که آدم سخنور و فصیحی هستید و دوست دارند در مورد همه چیز اغراق کنند. آنها دوست دارند در لحظاتِ شادِ دیگران سهیم باشند، ولی وقتی بداخلاق می‌شوند حتما باید آنها را جدی بگیرید.

ملک تسخیر شده‌ خانواده " پِرون"

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 12 دی 1395 ساعت 10:29 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات

نتیجه تصویری برای ملک تسخیر شده‌ خانواده " پِرون"

در زمستان سال ۱۹۷۰، "راجر و کارولین پرون" به همراه ۵ دختر خود آندره‌آ (آنی)، نانسی ، کریستین )، سیندی و اپریل به یک عمارت دو طبقه‌ی عجیب واقع در منطقه‌ی "هریس‌ویل" "رُدآیلند" نقل مکان کردند، عمارتی که به نام "ملک آرنولد پیر" نامگذاری شده بود.

ظاهر این خانه‌ی اربابی نشان نمی‌داد که چه ترس و وحشتی را در دل خود پنهان کرده است، ترسی که به زودی دامن‌گیر این ساکنان جدید می‌شد.

مدت‌ها بود که والدین به دنبال خرید خانه‌ای رویایی بودند که تا حد امکان راحتی فرزندان آنها را فراهم کند. خانواده از این جابجایی راضی بودند، این خانه‌ی ۱۰ اتاق خوابه که در زمینی به وسعت ۲۰۰ جریب ساخته شده بود، فضای کافی را برای همه دختران فراهم کرده بود، از سوی دیگر چشم‌انداز این منطقه نیز زیبا و رویایی بود.

پرون‌ها از همان اولین ساعات ورود به خانه حس می‌کردند چیزی ناخوشایند خانه‌ی دوست داشتنی آنها را تحت تأثیر خود قرار داده است. شاید این مسئله به تاریخچه‌ی این خانه باز می‌گشت.

این ملک نخستین بار در سال ۱۶۸۰ بنا نهاده شده بود. هشت نسل از یک خانواده در این عمارت متولد شده، زندگی کرده و در نهایت جان سپرده بودند، مرگ و میری که همیشه هم طبیعی نبود.

به‌عنوان مثال خانم "جان آرنولد" در سن ۹۳ سالگی خود را در اصطبل خانه دار زده بود. همچنین چندین مورد دیگر خودکشی به وسیله‌ی سم یا دار زدن نیز در طی این سال‌ها گزارش شده بود. به این آمار باید قتل یک کودک ۱۱ ساله به نام "پرودنس آرنولد" توسط یک کارگر مزرعه و البته پیدا شدن اجساد ۴ مرد را اضافه کرد که به شکلی اسرارآمیز منجمد شده بودند. شاید به همین دلیل بود که فروشنده‌ی خانه به راجر توصیه کرد در تمام طول شب، چراغ‌ها را روشن بگذارد.

تقریبا تمام اعضای این خانواده به اشکال مختلف حوادث ماورایی را تجربه کردند، اما در این میان، مادر خانواده بیش از دیگران در مرکز توجه ارواح قرار داشت. او یکی از اولین تجربیات خود را این گونه بیان می‌کند: یک بار با یک زن ملبس به لباس خاکستری مواجه شده که سرش گویی از یک سو آویزان بود و با صدایی ناخوشایند خطاب به او گفت:

" برو بیرون، من شما را با مرگ و تاریکی از این خانه بیرون می‌رانم".

روزها یکی پس از دیگری با حوادثی عجیب و غیر قابل توضیح سپری می‌شد. تختخواب‌ها تکان می‌خوردند، اسباب و وسایل منزل یا از این گوشه و به آن گوشه سر می‌خوردند یا در هوا معلق بودند. شب هنگام سر و صداهایی عجیبی در خانه به گوش می‌رسید. گوشی تلفن در هوا معلق بود گویی دستی آن را نگه داشته است، اما با ورود افراد به اتاق، گوشی ناگهان محکم به روی تلفن کوبیده می‌شد. صندلی‌ها با ورود مهمانان ناپیدا جابجا شده و تابلوهای آویزان از دیوارها سقوط می‌کردند. پرون‌ها حتی ادعا می‌کردند یک بار یک دیوار به طور کامل محو شده و از آن چیزی باقی نمانده بود.

این بخشی از دردسرهای سکونت در این عمارت بود، اما شاید در مقابل اتفاقات پیش رو، بخشی ناچیز به شمار می‌آمد. چهره‌ی ترس به زودی بیش از پیش خود را به خانواده نشان داد. در ورودی منزل نیمه شب باز می‌شد و سپس با صدایی بلند بسته می‌شد. بعضی از درها تکان می‌خوردند و بعضی قفل می‌شدند، یک بار گویی نیرویی کل خانه را می‌لرزاند. روح پسربچه‌ای چهار ساله هر شب در خانه پرسه می‌زد و مادرش را صدا می‌کرد: "ماما مااااما".

نیمه شب‌ها کسی به دخترها لگد می‌زد یا موهای آنها را می‌کشید. حتی روح کودکی به "سیندی" گفته بود که اجساد هشت سرباز در دیوار خانه‌ی آنها مدفون شده است، اما بدترین قسمت ماجرا زمانی فرا رسید که یک روح خبیث، کارولین را هدف قرار داده و شروع به شکنجه، آزار و اذیت او کرد.

نام این زن "بتشیبا تایر" بود. او در سال ۱۸۱۲ در "رُدآیلند" متولد شد و تمام عمرش را به همراه همسرش "جادسون شرمن" در حومه‌ی "هریس‌ویل" سپری کرد. گفته می‌شد او صاحب چهار فرزند شد که سه تای آنها در همان اوان کودکی جان سپردند.

اگرچه در آن زمان آمار مرگ و میر کودکان بالا بود، اما مرگ فرزندان، بتشیبا را در مرکز سؤظن قرار داد. به خصوص به دلیل زخم‌های مرموزی که روی سر کودکان دیده شد، گویی کسی با یک وسیله‌ی تیز سوزن مانند، جمجمه آنها را سوراخ کرده بود. مردم فکر می‌کردند که دلیل این اتفاقات شوم، دست داشتن او در جادوی سیاه و شیطان‌پرستی است.

بعدها گفته شد که او حتی نوه‌اش را هم در همین راه قربانی کرده است. دادگاهی برای او تشکیل شد ولی به دلیل کمبود ادلّه‌ی لازم، رأی به بی‌گناهی او داده شد. "بتشیبا" شاید از نظر قانونی بی‌گناه بود، ولی این امر ذهنیتی که مردم از او داشتند را تغییر نداد. به ویژه که در آن زمان گفته می‌شد او خدمتکاران را به دلیل خطاهای جزئی مورد آزار و شکنجه قرار داده و به آنها گرسنگی می‌دهد.

در نهایت او در ۲۵ ماه می ۱۸۸۵ با حلق آویز کردن خود از درختی در پشت اصطبل به زندگیش خاتمه داد. پزشک قانونی که او را معاینه کرد، گفت تا به حال چنین چیزی ندیده است. بدن لاغر "بتشیبا" به گونه‌ای خشک شده که گویی از سنگ ساخته شده بود. اکنون به نظر می‌رسید روح بتشیبای عصبانی این خانه را تسخیر کرده است.

در ابتدا روح از فشارهای فیزیکی برای مجبور کردن کارولین به ترک خانه استفاده کرد، او را نیشگون گرفته یا به صورتش سیلی می‌زد. اما رفته رفته این شکنجه ابعاد بدتری به خود گرفت. روح بعدا کارولین را با آتش مورد حمله قرار داد و حتی آن گونه که کارولین توصیف می‌کند، او را با چیزی شبیه به سوزن زخمی می‌کرد.

او می‌گوید یک بار که روی کاناپه دراز کشیده بود، حس کرده که چیزی سوزن مانند به پایش فرو رفته است، وقتی به پایش نگاه کرده حفره‌ای خون آلود مشاهده کرده که گویی با سوزن خیاطی سوراخ شده است. اما ظاهرا کارولین و خانواده‌اش قصد ترک خانه را نداشتند. اینجا بود که روح ناراضی تصمیم گرفت این بار کارولین را از درون مورد هجوم قرار دهد.

این حمله‌ها دیگر بیش از تاب و توان کارولین بود به طوری که خانواده حس کردند کارولین تسخیر شده است، برای همین دست کمک به سوی دو محقق عالم ارواح دراز کردند و اینجا بود که بالاخره زوج معروف "وارِن" وارد ماجرا شدند.

"لورن و اد وارن" محققان دنیای ماورالطبیعه‌ای بودند که به دلیل تحقیقاتشان پیرامون مسئله‌ی "عمارت اِمیتی ویل" و همچنین "عروسک تسخیر شده‌ی آنابل" شهرتی قابل توجه داشتند. به محض ورود به خانه‌ی پرون، لورن نیروی تاریکی را از وجود کارولین حس کرد. به نظر می‌رسید روح بتشیبای عصبانی این خانه و به خصوص یکی از ساکنانش را تسخیر کرده است.

یکی از اولین فرضیات به محلی نبودن این خانواده می‌پردازد؛ آنها در اینجا غریبه بودند و همچنین باورهای مذهبی دیگر مسئله‌ی مورد اشاره بود. در آن زمان به نظر می‌رسید ایمان خانواده‌ی پرون چند مستحکم نیست.

لورن وارن می‌گوید:

"ایمان، حافظ شماست. من به خدا باور دارم و همین ایمان به من کمک می‌کند. خدا از من حمایت کرده و مرا در انجام مسئولیت‌هایم یاری می‌کند. در آن زمان خانواده‌ی پرون فاقد چنین باوری بود و این چیز خطرناکی است."

در تلاش برای رهایی خانواده از این طلسم و تسخیر، وارن‌ها سعی کردند با روش‌های مخصوص، خانه را از ارواح پاک‌سازی کنند. اما البته در جریان این کار آنها متوجه حقایق جالب دیگری نیز شدند.

اینکه "بتشیبا" تنها روح ساکن این عمارت نیست. ارواح درگذشتگان، مدام در این خانه در جنب و جوش بوده و بعضی از آنها هم ظاهرا بی‌آزار و حتی مهربان بودند. به‌عنوان مثال روحی بود که بوی رایحه گل می‌داد، روح دیگری هر شب دخترها را برای شب بخیر می‌بوسید. مرد ریزه و میزه و بامزه‌ای هم بود که دوست داشت یکجا نشسته و بازی بچه‌ها را تماشا کند و گاهی دستی نامرئی ماشین‌های اسباب بازی را هل می‌داد. حتی یک روح عاشق نظافت و تمیزی نیز در منزل زندگی می‌کرد. پرون‌ها اشاره می‌کردند گاهی با شنیدن سروصدا به آشپزخانه رفته و می‌دیدند که جارو به گوشه و کنار آشپزخانه حرکت کرده و حتی یک کپّه آشغال در وسط آشپزخانه روی هم انباشه و در انتظار دور ریخته شدن است.

اما این ارواح آن چیزی نبودند که کارولین را از درون و بیرون مورد شکنجه قرار داده بود. تحمل این شکنجه‌ها دیگر خارج از تحمل کارولین بود. لورن‌ها به این نتیجه رسیدند که شاید جن‌گیری تنها راه نجات کارولین باشد. آنها برای انجام چنین کاری نیازمند اجازه‌ی مخصوص از واتیکان بودند، اما کارولین فرصت چندانی نداشت.

آندره‌آ، دختر بزرگ پرون‌ها، در مورد شب جن‌گیری مادرش چنین می‌گوید:

"آن شب یکی از بدترین شب‌های زندگیم بود، تصور می‌کردم که مادرم زیر این فشار و ترس شدید می‌میرد. او با صدایی عجیب که پیش از این هرگز نشنیده بودیم صحبت می‌کرد. نیرویی شدید که به نظر من متعلق به این جهان نبود او را به فاصله ۲۰ فوت و به اتاق دیگر پرتاب کرد."

ماجرای ترس و وحشت حاکم بر این خانه در سال ۲۰۱۳ و در قالب فیلم ترسناک (The Counjuring) روانه‌ی پرده‌ی نقره‌ای سینما شد. لورن وارن خود در مقام مشاور به کارگردان "جمیز وان" (James wan) کمک کرد. این فیلم به گوشه‌ای از آن چیزی می‌پردازد که کارولین پرون در آن دوران متحمل شد.

اما پایان ماجرای واقعی خانواده‌ی پرون چیز دیگری است. بر خلاف آن چیزی که در فیلم شاهد آن هستیم، زوج وارن موفق به حل کامل مسئله‌ی خانواده‌ی پرون نشد. در ابتدا به نظر می‌رسید همه چیز رو به بهبود است، اما خیلی زود اوضاع حتی از قبل هم بدتر شد.

در حقیقت این گونه که به نظر می‌رسد، محققان فعالیت‌های فراواقعی به جای حل مشکل، ظاهرا تنها بر خشم نیروهای تاریکی افزوده بودند. پرون‌ها به دلیل وضعیت وخیم اقتصادی آن زمان، ناگزیر همچنان در این خانه زندگی کردند و سال‌های ترسناکی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتند. سرانجام در سال ۱۹۸۰ خانواده بالاخره موفق به فروش املاک شد و از بند این هراس هر روزه رهایی یافت.

پرون‌ها به جرجیا نقل مکان کرند، جایی که به حد کافی از تاریکی حاکم بر "عمارت آرنولد پیر" فاصله داشت. هر چند بر اساس گزارش‌های موجود، نیروهای ماورایی آنها را حتی تا جنوب نیز تعقیب کردند، ولی ظاهرا از شدت و قدرت آنها به حد قابل توجهی کاسته شده بود.

آندره‌آ ، تجربیات خود را در قالب یک مجموعه کتاب سه جلدی به نام "خانه‌ی تاریکی‌ها، خانه‌ی نور" (House of Darkness House of Light) منتشر کرد که به نوعی روز شمار زندگی خانواده‌ی پرون در این خانه و شرح مصائبی است که در آن سال‌ها بر آنها رفته است.

به گفته‌ی او ساکنان بعدی خانه نیز از این وضعیت در عذاب بودند. مردی که خانه را خریداری کرد، یک روز بدون هیچ دلیلی و بدون برداشتن هیچ کدام از اسباب و اثاثیه، فریاد زنان منزل را ترک کرده بود.

مالک فعلی خانه "نورما ساتکلیف" است که در سال ۱۹۸۳ این خانه را خریداری کرد و به همراه همسرش "گری" در آن سکونت دارد. این خانواده و بازدید کنندگان این عمارت عجیب، هنوز هم از فعالیت‌هایی ماورایی آن خبر می‌دهند. از درهایی که باز و بسته می‌شوند، مه‌ای که گاهی خانه را فرا می‌گیرد، صدای قدم زدن افراد ناپیدا، لرزش اسباب و اثاثیه و البته روح زنی مسن که ساکت و آرام و شناور در فضا، این سو و آن سو می‌رود. اما به هر حال اوضاع به اندازه‌ی زمان سکونت خانواده‌ی پرون وخیم و غیر قابل تحمل نیست.

مریم تسنیم دوست داشتنی تولدت مبارک

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 23 آذر 1395 ساعت 10:31 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
                      نتیجه تصویری برای تولد دوست


امروز سالروز تولد توست

و من برایت هدیه ای نخریده ام

که آنچه خریدنی است بی شک ٬ لایق تو نیست

  • من روز تولدت خود متولد می شوم

تولدمان مبارک


نتیجه تصویری برای تولد دوست



زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست

و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست

سالروز تولدت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک می گویم


متن تبریک تولد, اس ام اس تبریک تولد, تبریک تولد جدید ,عکس تبریک تولد , کارت پستال تبریک تولد


مریم عزیزم

نیستی ولی خاطرت همیشه با من است

تولدت مبارک ای گل همیشه خندان


نتیجه تصویری برای تولد دوست کیک



عزیزم بهترین ها رو برات آرزو میکنم

و اولین آرزوی من برای تو قبولی در داشگاهی که لایقشی

و میدونم نه من و نه تک تک عزیزانت رو نا امید نمیکنی

مهربونم :

خوشبختیت آرزومه


نتیجه تصویری برای دانشگاه تهران



خیلی دوست دارم خواهر گلم

و بی صبرانه منتظر روزی هستم که با خبرهای خوب به وبستان برگردی


نتیجه تصویری برای خواهری دوست دارم

سایت عاشقانه اسنوالون سایت عاشقانه اسنوالون
1 2 3 4 5 6 7 ...

آرشیو

برچسب ها

  • 2

    تاریخ

    مشاهده مطالب با برچسب تاریخ

  • 2

    داستان کوتاه

    مشاهده مطالب با برچسب داستان کوتاه

  • 2

    خاطرات

    مشاهده مطالب با برچسب خاطرات

  • 7

    جنیفر نوشت

    مشاهده مطالب با برچسب جنیفر نوشت

  • 2

    دیو

    مشاهده مطالب با برچسب دیو

  • 1

    سپاه ابرهه

    مشاهده مطالب با برچسب سپاه ابرهه

  • 1

    قرآن

    مشاهده مطالب با برچسب قرآن

  • 1

    مکه

    مشاهده مطالب با برچسب مکه

دعوت به تنهایی

تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : ) 

صفحه نخست

مدیر سایت

جنیفر

نوشته های مدیر

آرشیو مطالب

لیست کامل مطالب سایت

آرشیو

با ما در تماس باشید

 

تماس با ما

کلیه حقوق این سایت محفوظ است.

قالب : سایت عاشقانه اسنوالون

آمار سایت

  • بازدید کل:
  • بازدید امروز:
  • بازدید دیروز:
  • بازدید ماه قبل:
  • بازدید این ماه:
  • آخرین بازدید:
  • بروزرسانی:
  • تعداد مطالب:
  • نویسندگان:

میان هیاهوی مزرعه دنیا
مترسکی هستم که بی باکم از کلاغ ها
درد ندارد زخمی که بر سرم میزنن
مرهمم آن است که جایگاهش گنبد کبود است و بس
همانکه می گوییم یکی بود ، هیچکس نبود
از کنار مزرعه افکارم رد شدی
نگاهی بر من افکن
مرا ببین........
مرا ببین میان هیاهوی آدم نماها
رسوخ کن میان تار و پود وجودم
من همانی هستم که نامم مجازیست
دنیایم مجازیست
مرا لابه لای پست هایم بیاب
مرا از اعماق کامنتهایم بجوی
میخواهم واقعی باشم در دنیای دروغ مجازی
مرا بیاب........

موضوعات

نویسندگان

آخرین عناوین

با ما در ارتباط باشید و ما را از نظرات ارزشمند خود مطلع کنید

  •    مدیر سایت: جنیفر
  •   
  •    http://davat-b-tanhaee.mihanblog.com
  •    شعار سایت: تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : )
  •   
  •    فرم تماس با ما
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات