برای مشاهده هر پست، روی آن کلیک کنید تا محتوای آن پست به نمایش درآید

دو کاج قدیم و کاجستان جدید

نویسنده: جنیفر
جمعه 2 مهر 1395 ساعت 10:45 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
                                               دو کاج(نسخه قدیم)

 


در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار ، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط ، دید آن روز
انتقال پیام ، ممکن نیست
گشت عازم ، گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند

 


شاعر: محمد جواد محبت
 

 

نتیجه تصویری برای نسخه جدید شعر دو کاج

 

و اما استاد محبت در بازسرایی این شعر،


 پایان داستان را به گونه ای دیگر رقم می زنند ،


 سرنوشت جدیدی که در آن دیگر از بی مهری خبری نیست.

دو کاج (نسخه ی جدید)

 


در كنار خطوط سیم پیام ،خارج از ده دو كاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران ،آن دو را چون دو دوست می‌دیدند
روزی از روزهای پائیزی ،زیر رگبار و تازیانه باد
یكی از كاجها به خود لرزید،خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ،خوب در حال من تأمل كن
ریشه‌هایم ز خاك بیرون است،چند روزی مرا تحمل كن
كاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد،
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد.
مهر بانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد،
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد.
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان،
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان ...

 


شاعر: محمد جواد محبت


نتیجه تصویری برای نسخه جدید شعر دو کاج
 

به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس، شعر «دو کاج» از جمله شعرهایی است که بزرگترها، آن را به خوبی به یاد دارند؛ این شعر پایان تلخی داشت و نشان می داد که اگر به همدیگر رحم نکنیم، در زندگی به ما نیز رحم نمی شود.

در سال تحصیلی جدید، داستان «دو کاج» به کتاب درسی فارسی پایه پنجم ابتدایی بازگشته است اما با این تفاوت که نسخه جدید آن در این کتاب آمده است.

فریدون اکبری مدیرگروه زبان و ادبیات فارسی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در گفت وگو با خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس اظهار داشت: «دو کاج» اولین بار در دهه 40 به صورت متن داستانی یک صفحه ای در کتاب درسی وارد شد و بعدها محمدجواد محبت، آن را به صورت شعر در آورد.

وی افزود: تقریباً از دهه 54 به بعد، این شعر در کتاب درسی بود اما بعد حذف شد؛ آقای محبت در طول این چند سال، نقدهایی که به شعر بود را بررسی کرد.

اکبری ادامه داد: برخی نقد می کردند که این شعر برای بچه ها مناسب نیست و پایان تیره و فضای ناامیدی و تلخ در آن حکمفرماست و با دنیای کودکان همخوانی ندارد که آقای محبت نیمه پایانی شعر را تغییر داد.

وی اضافه کرد: ما نیز این شعر را که پایان دلچسبی دارد وارد کتاب فارسی کردیم و نام درس پانزدهم کتاب فارس پایه پنجم ابتدایی، «کاجستان» است.


مهرتون پر از مهر

پاییزتون مبارک

ابوالهول مصری و ایرانی

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 12:31 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
ابوالهول غول افسانه‌های مصر باستان و اسطوره ایدیپ، مخلوطی از انسان و حیوان با پیکری از شیر، مزیّن به بال‌های عقاب و دارای سری شبیه سر زنان است. این موجود افسانه‌ای کسانی را که موفق به حل معمّای او نمی‌شدند می‌کشت و در نظر مصریان باستان مظهر آفتاب محسوب می‌شد، ابوالهول بزرگ که در مصر قرار دارد از صخره‌ای تراشیده شده است و ۲۰ متر ارتفاع و ۷۰ متر طول دارد.
اسرارآمیز بودن ابوالهول احتمالاً در ارتباط با تعهد و ادای سوگند هنرمندان و خالقین اساطیر است که بر اساس آن موظف به حفظ اسرار و رموز عقاید و اندیشه‌های فرهنگی و عرفانی آثار خود بوده‌اند. این موجود افسانه‌ای بیش از هر پدیده دیگری در ادبیات و فرهنگ، اقتدار اسطوره‌ای خود را تثبیت نموده و به نماد اعلی و عمیق علم و دانائی و همچنین نمودی از هلاک و نیستی شهرت یافته‌است. بسیاری از هنرپیشگان زن سینمای قرن بیستم که اسرارآمیز، شهوانی، حیله‌گر و مرموز بوده‌اند به ابوالهول  مصری واقع در جیزه تشبیه شده‌اند. همچنین گفتنی است که این بنا بزرگترین بنای تاریخی مصر است.
ابوالهول (به لاتیناسفینکس) و (به یونانیاِسفیگا) هیکل عظیم اساطیری است که هنرمندان مصری و به تقلید آنان هنرمندان یونانی، به کرات از آن مجسمه ساخته‌اند. ابوالهول نام حیوان موهومی است که در مصر و یونان باستانی به‌هیاکل مختلف مجسم می‌کردند. در مصر ابوالهول را به‌شکل شیری نقش می‌کردند که سر او به‌صورت سر دختری بود. احتمالأ این هیاکل را به قصد تعظیم و تکریمنیت که به زعم مصری‌ها الهه حکمت و دانش بود برپا می‌کردند. در خرابه‌های بلاد باستانی مصر ابولهول‌های بسیار مشاهده می‌شود که از یک پارچه سنگ ساخته شده و از همه بزرگ‌تر را ابوالهول خوانند که در بین دو هرم واقع شده و تنه این هیکل در زیر ریگ‌ها مدفون و پوشیده‌بوده است و فقط سینه و سر او خارج از ریگ مشاهده شد که بیست و هشت متر ارتفاع دارد؛ که بعداً از زیر شن خارج شد. در مورد علت نامگذاری این احتمال قابل مطالعه طرح شده که ابولهول عربی شده آپولو Apollo است. آپولو، در افسانه‌های کهن جوانترین فرزند زئوس و برادر دوقلوی آرتمیس بوده است. او خدای آفتاب و زیبایی، شعر و موسیقی، نور است




معمای‌ چهره ابوالهول‌ شخصی‌ که چهره اش‌ به عنوان‌ الگو برای ‌مجسمه غول‌آسای‌ ابوالهول‌ که از ۴۶۰۰سال‌ پیش‌ نگهبان‌ اهرام‌ ثلاثه مصر است‌، مورد استفاده قرار گرفته، هنوز مانند یک‌ معماست‌. باستان‌‌شناسان‌ عقیده دارند صورت ‌ابوالهول‌ از چهره فرعون‌ خفرن‌ پسر خئوپس‌ الگوبرداری‌ شده، با این‌ حال‌ واسیلی‌ دو بروف‌ تایید می‌کند، این‌ چهره خود فرعون‌ خئوپس‌ است‌. فرعون‌ خئوپس‌، مشهورترین‌ فرعون‌ سلسله ‌فراعنه ی باستان‌ قدیم،‌ بین‌ سال‌های‌۲۷۰۰ تا ۲۲۰۰ قبل‌ از میلاد و از سلسله سوم‌ تا ششم‌ فراعنه‌ی ‌باستان‌ بوده است؛ با این‌ حال‌ این‌ مجسمه غول‌آسا که به افتخار او ساخته شده بود را هرگز ندید؛ زیرا قبل‌ از خلق‌ آن‌ درگذشت‌.

علت نداشتن بینی ابوالهول


برخی‌ها معتقدند ارتش ناپلئون برای تمرین‌های نظامی خود بینی ابوالهول را نشانه می‌گرفته‌اند اما حقیقت آن است كه 500 سال قبل‌تر از حضور ناپلئون "محمد ثائیم الدهر" از صوفیان متعصب آن عصر اقدام به تحریب بینی ابوالهول كرده است.در سال 1800 بسیاری از مردم می‌پنداشتند كه اهرام توانایی نشان دادن آینده و پیشگویی دارند و می‌توانند اجساد مرده‌ها را حفظ كنند و حتی باعث تیز شدن تیغ‌های كند ریس‌تراش‌ها ‌شوند.

در حقیقت اهرام همیشه همه چیز را به همراه داشته‌اند و كاربرد آنها از ستاره‌شناسی و ریاضیات بوده تا حفظ اجساد و داشتن نقش گورستان شاهانه.براساس روایتی ناپلئون پس از خارج شدن از اهرام صورتی رنگ پریده داشته و تمام بدن او می‌لرزیده اما سخنی نمی‌گفت و این درحالی است كه او از آینده خود مطلع شده بوده است.

یونانیان عهد باستان معتقد بودند اهرام در مدت 10 سال توسط 10 هزار برده ساخته شده اند اما اكنون معتقدند این اهرام به كمك 25 هزار مرد آزاد كه هر روز با گوشت و نوشیدنی تغذیه می‌شدند ساخته شده اندآن هم در مدت 5 سال!



پیکره بابا داود ؛ابوالهول ایرانی

پیکره سنگی بابا داوود عنبران در استان اردبیل معروف به ابوالهول ایران و نگهبان دریای مازندران،ظرفیت گردشگری تاریخی و طبیعی بی نظیر با قابلیت جهانی است که تا اکنون به دلایل نامشخص، مهجور مانده و معرفی نشده است.
ارتفاع این پیکره بی نظیر حدود ۲۰ متر و به شکل انسانی است که به روبرو نظاره می کند.
گروهی از دانشمندان و ایران شناسان این تندیس را همان نگهبان دریای مازندران می دانند که در شبرنگ نامه، کتاب حماسی سده هفتم هجری از آن یاد شده است. چنانچه در این کتاب آمده:
به راه اندرون کوههای بلند                          فرازش یکی کهنه سنگ نژند
زبر کوه بیند کران تا کران                             نگهبان دریای مازندران
با طی مسافتی حدود یک کیلومتر از شهر عنبران به سوی روستای مرزی و تاریخی "عنبران علیا" در دره معروف به "تانگی" بالاتر از چشمه "خان بلاغی" بر بلندای تپه ای معروف به بابا داوود پیکره عظیم و ابوالهول ایران قرار دارد که یادآور پیکره سنگی ابوالهول مصر است.
هر ساله میلیون ها نفر از سراسر ایران جهت دیدن این پیکره به روستای عنبران در اردبیل مسافرت می نمایند.

مجسمه ابولهول در ایران

این پیکره سنگی جلوه گر سیمای نیم تنه انسانی است غول پیکر که در کنار آن تمساحی عظیم الجثه آرمیده است، در دامنه این بنای حیرت انگیز غاری بزرگ قرار دارد که بر اهمیت اکوتوریسمی این مجموعه دیدنی می افزاید.
این پیکره دارای برجستگی هایی شبیه چشم، دهان و چانه انسان است و وجود آن طبیعی به نظر می رسد که در اثر فرسایش به این شکل در آمده است، ولی نقش انسان در حالت دادن به پیکره را نیز نمی توان نادیده گرفت.
به گفته کارشناسان در اطراف این پیکره که در کنار رودخانه روستای عنبران واقع شده زیارتگاهی وجود داشته که به مرور زمان از بین رفته است. همچنین یک شکاف غار مانند سنگی موسوم به "چله خانه بابا داود" در پایین دست پیکره سنگی دیده می شود.

مجسمه ابولهول در ایران

در اعتقادات و باور های مردم عنبران و نمین پیکره سنگی "بابا داوود" جایگاهی عمیق در تاریخ فرهنگ و تمدن این سرزمین داشته که جدای از تاریخ و فرهنگ غنی عنبران و سرزمین بزرگ تالش نیست.
احاطه این پیکره سنگی توسط کوه های سر به فلک کشیده همانند قلعه ای طبیعی سترگ بر افسانه ای بودن آن دامن می زند به جهت وجود آثاری از آبگیر و سد در قسمت شمالی پیکره اهالی اعتقاد دارند این مجسمه به دلیل شباهت به صورت انسان توسط اجدادشان تراشیده شده تابه شکل کنونی در آمده است.

یک دنیا سپاس

نویسنده: جنیفر
سه شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 12:55 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
دختر شهریورم
متولد بیست و دومین روز از آخرین ماه تابستون
منم مث همه آدم ها روز تولدم رو خاص رو میدونم
و این خاص بودن رو چندین ساله که با مجازی هاشریکم
آدم های واقعی که به ظلم اسم مجازی رو به دوش می کشن
امسال هم مث سالهای پیش من رو شرمنده خودشون کردند
مریم(تسنیم) که کلی خجالت زدم کرد
مریم (هدیه ای به خدا) که با کادوش غافلگیرم کرد
زهرا قاصدک که مث سال پیش ، از دو روز قبل تو اینستا برام پست زد
بچه های قدیمی بلاگفا(مافیا) که مث هر سال سنگ تموم برام گذاشتن

نتیجه تصویری برای تشکر و قدردانی از دیگران


نمیدونم پایان قصه ما به اصطلاح مجازی ها چی میشه .........
نمیدونم ته این جاده دوستی به کجا میرسه
ولی آرزو دارم روزی از هم جدا شیم که خیالمون از بابت خوشبختی همدیگه راحت باشه




+++ تشکر از تمامی دوستانی که با کامنت هاشون خوشحالم کردن


ادامه مطلب

عید قربان مبارک

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 21 شهریور 1395 ساعت 02:50 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
                                                    
چرخ زدم چه ناگاه، نور شدم چه آسان
روح من از مدینه ست، خاك من ازخراسان
کیست برابر من ؟ آن سوی مشعر من
کشته ی آن نگاهم در شب عید قربان
نذر دلم كن امشب سلسلة الذهب را
چیست به غیر زنجیر سلسله های عرفان
این تب لیلة القدر یا تب عید اضحی ست
این شب عید فطر است یا شب عید قربان ؟
فرا رسیدن عید قربان تهنیت باد.

++ عید قربان بر همگی مبارک آرزو دارم هر روزتون عید باشه
+++ خیلی خوشحالم که تولدم مصادف شده با یکی از بزرگترین اعیاد مسلمین



«انا الحق» میزنند اینجا، در و بام ستایش می‌کنند، اجسام و اجرام
در اینجا، عرشیان تسبیح خوانند سخن گویان معنی، بی زبانند
بلندی را، کمال از درگه ماست پر روح‌الامین، فرش ره ماست
در اینجا، رخصت تیغ آختن نیست کسی را دست بر کس تاختن نیست
نه دام است اندرین جانب، نه صیاد شکار آسوده است و طائر آزاد
خوش آن استاد، کاین آب و گل آمیخت خوش آن معمار، کاین طرح نکو ریخت
خوش آن درزی، که زرین جامه‌ام دوخت خوش آن بازارگان، کاین حله بفروخت
مرا، زین حال، بس نام‌آوریهاست بگردون بلندم، برتریهاست
بدوخندید دل آهسته، کای دوست ز نیکان، خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن، زین توده‌ی گل که گوئی فارغی از کعبه‌ی دل
ترا چیزی برون از آب و گل نیست مبارک کعبه‌ای مانند دل نیست
ترا گر ساخت ابراهیم آذر مرا بفراشت دست حی داور
ترا گر آب و رنگ از خال و سنگ است مرا از پرتو جان، آب و رنگ است
ترا گر گوهر و گنجینه دادند مرا آرامگاه از سینه دادند
ترا در عیدها بوسند درگاه مرا بازست در، هرگاه و بیگاه

نابغه های کلاهبردار

نویسنده: جنیفر
یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 02:21 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
ویکتور لوستیگ (Victor Lustig)

سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که می‌توانست زیرک‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.
سالی که بازار سهام به شدت رشد می‌کرد و به نظر می‌رسید که همه روز ‌به ‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع سود برد.
در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!



ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.
دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محـرمانه در هتل کــرئون (Creon) که محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.
شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند. ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت، تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار، شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.

چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد! بله: آندره پواسون؛ در بین آن شش نفر، آندره کم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یک‌شبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود.  ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.

اما همان‌طور که تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پر سود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و... آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پواسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد! فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوسینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

هان ون میگه‌رن (Han Van Meegeren)

نقاش و کپی کننده آثار هنری، باهوش‌ترین و زبردست‌ترین جاعل تابلوهای نقاشی، مردی که سر نازی‌های آلمانی کلاه گذاشت، مردی که اگر کلاهبردار نمی‌شد، بی‌شک یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند به دنیا آمد. از کودکی عاشق رنگ‌ها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشی‌های دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق کرد.
اما منتقدان، آثار او را بی‌روح و تقلیدی و تکراری نامیدند و میگه‌رن سرخورده از این برخورد و برای اثبات توانایی‌هایش به منتقدان تصمیم گرفت که آثار بزرگان دوره طلایی همچون «فرانس هالس» و «ورمیه» را کپی کند.



میگه‌رن با پشتکار زیاد فرمول رنگ‌های قدیمی و نحوه ساخت بوم‌های آن زمان را پیدا کرد. او کار را شروع کرد و آن ‌قدر ماهرانه این کار را انجام داد که تیزبین‌ترین کارشناسان نیز از تشخیص بدلی بودن آثار ناتوان بودند و میگه‌رن با اطمینان کامل، در نقش یک دلال، تابلوهایش را به‌عنوان آثار کشف‌شده دوره طلایی به مجموعه‌داران و گالری‌ها ‌فروخت. در همین دوران بود که اروپا درگیر جنگ جهانی دوم شد.
یکی از مشتریان پر و پا قرص او، مارشال گورینگ از سران درجه اول حزب نازی آلمان بود که علاقه فراوانی به آثار نقاشان هلندی داشت و تعداد زیادی از کارهای میگه‌رن را به مجموعه خود اضافه کرد.

اما زمانه بازی دیگری را در سر داشت. آلمان‌ها در جنگ شکست خوردند و میگه‌رن به جرم فروش میراث فرهنگی هلند به نازی‌ها بازداشت و در دادگاه متهم به خیانت به وطن شد که مجازاتش اعدام بود. میگه‌رن در دادگاه واقعیت را ابراز کرد، اما هیچ‌کس حرف‌هایش را باور نکرد. تابلوهای جعلی در دادگاه توسط کارشناسان مورد بازبینی قرار گرفت و همگی بر اصل بودن آنها صحه گذاشتند. هیچ‌کس باور نمی‌کرد کسی بتواند با چنین دقت و ظرافتی این آثار را جعل کند. میگه‌رن از دادگاه درخواست کرد که وسایل مورد نیازش را در اختیارش بگذارند تا در حضور همه، یکی از آثار دوره طلایی را جعل کند!

میگه‌رن از اتهام خیانت تبرئه شد، اما به جرم جعل آثار هنری به زندان محکوم شد و چند سال بعد درگذشت. میگه‌رن به‌عنوان یک کلاهبردار در کار خود موفق بود، اما مشتری اصلی او گورینگ از او زیرک‌تر بود. اسکناس‌هایی که گورینگ در ازای تابلوها به میگه‌رن می‌داد همگی تقلبی بودند!


فرانک ویلیام آباگ ‌نیل (Frank William Abagnale)

صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداری‌ها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه! و کسی که زندگی‌اش دستمایه ساخت فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» شد، در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد. وقتی او چهارده ساله بود پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود. دو سال بعد از خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش چاره‌ای به‌جز کلاهبرداری ندارد.

پس از مدت کوتاهی او به یکی از حرفه‌ای‌ترین جاعلان چک بدل شد و چنان در کار خود مهارت پیدا کرد که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن چک‌های او نبود. فرانک برای آن‌که بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر کند، ‌با جعل کارت‌های شناسایی و مدرک خلبانی، ‌خود را به عنوان خلبان خط هوایی پان‌امریکن جا زد و از امتیاز خلبان‌ها برای مسافرت مجانی استفاده کرد. این موضوع لو رفت، اما قبل از آن‌که دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار کرد و با هویت جعلی تازه‌ای، به عنوان یک دکتر در یک آپارتمان ساکن شد. از قضا در همسایگی فرانک یک دکتر واقعی زندگی می‌کرد و به فرانک پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر، مشغول به کار شود و فرانک این پیشنهاد را پذیرفت و 11 ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت!



پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرک حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یکی از فارغ‌التحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آن‌که دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرک دانشگاه کلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعه‌شناسی شروع به تدریس کرد!
او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی که پلیس فرانسه این موضوع را اعلام کرد، 26 کشور خواستار محاکمه او در کشورشان شدند! فرانک به آمریکا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محکوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد.
فرانک آباگ نیل هم اکنون به‌عنوان کارشناس خبره جعل اسناد و چک با پلیس آمریکا همکاری می‌کند و با تأسیس شرکت آباگ‌نیل و شرکا به بانک‌ها نیز مشاوره می‌دهد!

حسین ک.( Hoseyn.k)

کلاهبردار وطنی، مردی که کاخ دادگستری را فروخت، حدود 70 سال پیش در شهریار متولد شد.  ح.ک مردی بی‌سواد ولی باهوش بود و بی‌تردید اگر تحصیلات مناسبی داشت، به یکی از بزرگان ادب و علم کشور بدل می‌شد. اما او از جوانی به راهی غیر از آن کشیده شد.  حسین.ک با کلاهبرداری‌های کوچک روزگار می‌گذراند، اما این کارها برای مردی با هوش او کارهایی کوچک محسوب می‌شدند. تا این‌که یک روز طعمه بزرگ‌ترین کلاهبرداری خود را در جلوی در سفارت انگلیس شکار کرد؛ دو توریست آمریکایی که به دنبال خرید یک هتل در ایران بودند.

ح.ک آنها را به دفترش که در خیابان گیشا بود دعوت کرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد. این ساختمان، کاخ دادگستری بود که در خیابان خیام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستری از آن استفاده می‌شود. قرار بازدید از کاخ برای فردای آن روز گذاشته شد و ح.ک همان روز عصر به آنجا رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر وقت دادگستری، دفتر کار وزیر را برای مدت یک‌ساعت اجاره کرد.

فردای آن روز قبل از آمدن مشتری‌ها، 200 جفت دمپایی پلاستیکی تهیه کرد و جلوی در اتاق‌های کاخ که یک ساختمان اداری محسوب می‌شد و در آن ساعت خالی بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر شکارهایش شد. آمریکایی‌ها سروقت آمدند و ح.ک به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتی مشتری‌ها درخواست دیدن داخل اتاق‌ها را داشتند،‌ به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپایی‌ها، آنها را منصرف می‌کرد.
مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500 هزار تومان به ح.ک پرداخت کردند و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل ساختمان 10 روز دیگر مراجعه کردند.

اما همانجا بود که فهمیدند چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته است. ح.ک همان روز معامله، به مصر فرار کرد و بعد از چند ماه زندگی در آنجا، به ایران بازگشت. اما در ایران بازداشت و به زندان محکوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی فوت کرد. ح.ک یک کلاهبردار ذاتی بود،‌حتی در زندان! او تلویزیون زندان را به یکی از زندانیان به قیمت 100 تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی تلویزیون را زیر بغل زد و می‌خواست آن را با خود ببرد، فهمیده بود که چه کلاهی بر سرش رفته و مضحکه بقیه شده است!
سایت عاشقانه اسنوالون سایت عاشقانه اسنوالون
1 2 3 4 5 6 7 ...

آرشیو

برچسب ها

  • 2

    داستان کوتاه

    مشاهده مطالب با برچسب داستان کوتاه

  • 2

    دیو

    مشاهده مطالب با برچسب دیو

  • 1

    قرآن

    مشاهده مطالب با برچسب قرآن

  • 1

    مکه

    مشاهده مطالب با برچسب مکه

  • 1

    سپاه ابرهه

    مشاهده مطالب با برچسب سپاه ابرهه

  • 2

    تاریخ

    مشاهده مطالب با برچسب تاریخ

  • 7

    جنیفر نوشت

    مشاهده مطالب با برچسب جنیفر نوشت

  • 2

    خاطرات

    مشاهده مطالب با برچسب خاطرات

دعوت به تنهایی

تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : ) 

صفحه نخست

مدیر سایت

جنیفر

نوشته های مدیر

آرشیو مطالب

لیست کامل مطالب سایت

آرشیو

با ما در تماس باشید

 

تماس با ما

کلیه حقوق این سایت محفوظ است.

قالب : سایت عاشقانه اسنوالون

آمار سایت

  • بازدید کل:
  • بازدید امروز:
  • بازدید دیروز:
  • بازدید ماه قبل:
  • بازدید این ماه:
  • آخرین بازدید:
  • بروزرسانی:
  • تعداد مطالب:
  • نویسندگان:

میان هیاهوی مزرعه دنیا
مترسکی هستم که بی باکم از کلاغ ها
درد ندارد زخمی که بر سرم میزنن
مرهمم آن است که جایگاهش گنبد کبود است و بس
همانکه می گوییم یکی بود ، هیچکس نبود
از کنار مزرعه افکارم رد شدی
نگاهی بر من افکن
مرا ببین........
مرا ببین میان هیاهوی آدم نماها
رسوخ کن میان تار و پود وجودم
من همانی هستم که نامم مجازیست
دنیایم مجازیست
مرا لابه لای پست هایم بیاب
مرا از اعماق کامنتهایم بجوی
میخواهم واقعی باشم در دنیای دروغ مجازی
مرا بیاب........

موضوعات

نویسندگان

آخرین عناوین

با ما در ارتباط باشید و ما را از نظرات ارزشمند خود مطلع کنید

  •    مدیر سایت: جنیفر
  •   
  •    http://davat-b-tanhaee.mihanblog.com
  •    شعار سایت: تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : )
  •   
  •    فرم تماس با ما
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات