برای مشاهده هر پست، روی آن کلیک کنید تا محتوای آن پست به نمایش درآید

آیا این مرد را در خواب دیده اید؟

نویسنده: جنیفر
شنبه 20 آذر 1395 ساعت 07:09 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات

1


TelegramTwitterFacebookGoogle+Pocket

مردی که در تصویر بالا می بینید تا به حال در خواب بیش از ۲۰۰۰ نفر از سرتاسر جهان دیده شده است و در خواب ها به زبان های مختلف با اشخاص صحبت می کند. سایت ها و کمپین های زیادی در سراسر دنیا و شبکه های مجازی برای شناسایی او تشکیل شده ولی تا این لحظه کسی او را شناسایی نکرده و کسانی هم که او را دبده اند فقط در خواب هایشان بوده است. خیلی از افراد بارها او را در خواب می بینند و بعضی هم فقط یکبار دیده اند.

تمام افرادی که او را در خواب دیده اند هیچوقت همچین شخصی را در بیداری ندیده بودند و با این شخص آشنایی ندارند

داستان از کجا آغاز شد؟

در سال ۲۰۰۶ در نیویورک، بیمار روانپزشکی، چهره مردی را کشید که بارها در خواب هایش دیده بود. او همیشه برای آینده و زندگی اش به این زن توصیه هایی می کرده است.

این زن قسم می خورد که این مرد را هرگز در زندگی اش ندیده است. نقاشی این زن چند روز روی میز آن پزشک می ماند تا اینکه چند روز بعد، بیمار دیگری تصادفا تصویر را تشخیص می دهد و می گوید که آن مرد را اغلب در خواب هایش می بیند.

همچنین او ادعا می کند که او را هرگز در زمان بیداری ندیده است. آن روانپزشک تصمیم می گیرد تا آن تصویر را برای برخی از همکارانش بفرستد تا آنها هم به بیمارانشان نشان دهند. در طی چند ماه، ۴ بیمار این مرد را که چندین بار در خواب هایشان دیده بودند، شناسایی کردند. همه این بیماران به آن تصویر «این مرد» میگفتند. به همین دلیل سایت و کمپینی به همین اسم ( این مرد) تشکیل شد تا افراد بیشتری او را شناسایی کنند.

حداقل ۲۰۰۰ نفر ادعا کرده اند که این مرد را در خواب دیده اند؛ از شهرهایی چون لس آنجلس، برلین، سائوپائولو، تهران، پکن، روم، بارسلونا، استکهلم، پاریس، دهلی نو، مسکو و…

کسانی که او را در خواب دیده اند چه می گویند؟

thismancomp

رفتار این فرد در خواب متفاوت ارزیابی شده. با بعضی ها بسیار مهربان بوده و به آنها توصیه کرده و برای بعضی ها هم به شکل یک قاتل ظاهر گردیده که در اینجا صحبت بعضی از کسانی که او را در خواب دیده اند را با هم می خوانیم :
۱- من چند بار این مرد را در خواب دیدم که قدم زنان از کنارم رد می شد. او از من قدبلندتر بود و شروع به صحبت با من کرد. او گفت: «من به تو ایمان دارم. تو می توانی از پس این فشارها و مشکلات بربیای.»

۲- من این مرد را در خواب دیدم که قصد کشتن من را داشت. من در حال قدم زدن بودم که این مرد لبخندزنان به سمتم آمد. همینطور که به من نزدیک می شد، سعی کردم جیغ بکشم اما نمیتوانستم. لحظه ای که خواستم فرار کنم، شروع به خندیدن کرد. نمی توانستم سریع بدوم، در همین لحظه از خواب پریدم. این مرد را باز هم در خواب و در مکان هایی دیگر دیدم.

۳- من در خانه ام در حال آشپزی بودم . به ناگاه این مرد را در مقابلم دیدم. خواستم جیغ بکشم ولی او گفت که به من صدمه ای نمی زند. گفت می خواهم به تو کمک کنم. گفت برای کارهایی که می خواهی انجام دهی بیشتر فکر کن و با عجله تصمیم نگیر .

۴- من در بیمارستانی قدیمی ایستاده بودم و یک برانکارد قدیمی در آنجا رها شده بود. تا به حال در چنین مکانی نبودم؛ اما احساس کردم که آنجا را می شناسم. درحالی که از راهرویی عبور می کردم، این مرد را دیدم که با اشاره، مرا صدا می زند تا او را دنبال کنم.

به دلایلی به نظر ترسناک می رسید. به طور نامفهومی برسر من فریاد می کشید. بنابراین سعی می کردم که به دنبالش بروم. اما وقتی از راهرو گذشتیم، در حالی که لبخند می زد و یک چاقوی جراحی در دست داشت، در مقابلم ایستاد. آنگاه متوجه شدم او قصد جانم را دارد. سعی کردم فرار کنم اما نمی توانستم حرکت کنم. در حالیکه به طور عجیبی می خندید، سعی کرد تا گلویم را ببرد. در همان لحظه از خواب پریدم؛ اما گلویم به شدت درد می کرد به طوریکه قادر به صحبت نبودم.

۵- من ۶ سال داشتم و او حدودا ۳۲ ساله بود.به سمتم آمد و دستم را گرفت. او به من گفت که به تختم بروم و بخوابم. من به حرفش گوش کردم و خوابیدم. بعداز مدتی او اسم مرا صدا زد و مرا از خواب بیدار کرد اما پتو را از روی سرم برنداشتم. او به طور خوشایندی گفت: « بیدار شو الکس. من به تو صدمه نمیزنم.» من پتو را به آرامی از روی سرم کنار زدم و او را دیدم. او بر روی لباسش برچسب اسمی داشت که متوجه شدم نام اوست. اسم او دان بود.

چه فرضیه هایی مطرح شده است ؟

برخی می گویند احتمالاً این مرد، انسانی واقعی است که توانایی سیر در رویای افراد را دارد و یکی از فرضیه های قوی هم این مورد است یعنی فرد توانایی رویاسازی دارد.عده ای او را متعلق به سیاره ای دیگر می دانند و عده ای دیگر می گویند او از موجودات ماورایی است که در رویاهای افراد آشکار می شود. پوستر و عکس هایی از این چهره در تمام جهان منتشر شده است. وب سایت این کمپین، پوسترهایی از آن را در کشورهای لتونی، برزیل، آلمان و جاهای مختلف دنیا نشان می دهد . اگر شما هم این مرد را در خواب دیده اید به سایت زیر که به عنوان منبع معرفی شده بروید و این موضوع را از طریق فرم تماس با ما اعلام کنید. توجه داشته باشید که باید قبل از خواندن این پست و دیدن این عکس او را در خواب دیده باشید و هیچگونه تصویری از این فرد در ضمیر ناخودآگاه شما وجود نداشته باشد.

این مرداین مرداین مرد

یاقوت ؛ زن قرمزپوش میدان فردوسی

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 11 آذر 1395 ساعت 11:41 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات

زن سرخ‌پوش یا یاقوت (متولد 1305) لقب زنی است مجهول الهویه از اهالی تهران که در حدود 30 سال، هر روز، ساکت و آرام با لباس، کفش، کیف و جوراب قرمز رنگ در میدان فردوسی و اغلب ضلع شمال شرقی آن می‌ایستاد و انتظار میکشید. او تا حدود سال‌های 62-61 هر روز به این کار ادامه میداد و به گفته مردم، یکباره از صحنه محو شد. روایات در باره این زن زیاد هست و کلا بر این باورند که او در عشق شکست خورده بود و در انتظار معشوق گم گشته در آن مکان به انتظار می ایستاده و این ترانه به یاد این زن سرخ پوش خوانده شد:


تو شهری که تو نیستی

خیابون شده خالی

دیگه هر چی می بینم

دارن رنگ خیالی

تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی

تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی

 

چه کنم بسته به دنیای خیالم

چه کنم زنده به فردای محالم . . .

با من یه آشنا نیست . . .

با من یه هم صدا نیست

دیگه هرچی می بینم

با من غیر از خدا نیست

تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی

تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی

چه کنم بسته به دنیای خیالم

چه کنم زنده به فردای محالم

 

تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی

تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی


نتیجه تصویری برای عکس یاقوت زن سرخ پوش


مطلب تکمیلی


مصاحبه با یاقوت


دانلود آهنگ شادروان سوسن که برای زن قرمز پوش خونده

زهرای قاصدک تولدت هزاران بار مبارک

نویسنده: جنیفر
جمعه 5 آذر 1395 ساعت 10:50 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات


toptoop.irعکس تولدت مبارک جدید طراحی شده



این هدیه ی آسمانی چشمانت
دلبسته به شمعدانی چشمانت
ای عشق تولدت مبارک ، قلبم
تقدیم به مهربانی چشمانت
نازنینم تولدت مبارک

عکسهای متحرک و زیبای تولدت مبارک



خدا رو شاکرم برای تمامی داشته هام
برای دوستان مجازی که از واقعی هم واقعی ترند
خدا رو سپاس میگم برای وجود زهرای عزیزم
زهرای قاصدک
ننه مجازی من
زهرای عزیزم تولدت ستاره بارون


عکسهای متحرک و زیبای تولدت مبارک


بعضی آدم ها نسخه دوم ندارن
یه دونن برای نمونن
قاصدک یکی یه دونه س
بهترین ها نصیبت خواهری من


عکسهای متحرک و زیبای تولدت مبارک

آجی مهربونم
یکی از آرزوهای من در آغوش کشیدنته
ان شالله اون رو محقق میشه زهرا

عکسهای متحرک و زیبای تولدت مبارک

تولدت مبارک
خوشبختیت آرزومه

عکسهای متحرک و زیبای تولدت مبارک

به دنبال هم لینکی :)

نویسنده: جنیفر
جمعه 28 آبان 1395 ساعت 01:13 ق.ظ مشاهده مطلب نظرات
سلام

راستش تو مدتی که نبودم خیلی از دوستان وبهاشون رو بستن و خیلی های دیگه پست خداحافظی زدن

تقاضامندم اگه هم لینکی خوب سراغ دارید بهم معرفی کنید برای تبادل لینک

نگاهی به زندگی خصوصی کاترین کبیر

نویسنده: جنیفر
پنجشنبه 27 آبان 1395 ساعت 06:00 ب.ظ مشاهده مطلب نظرات
پیش نوشت : سلام انشالله که حال تک تکتون خوب باشهدلم برای این فضا و تک تکتون تنگ شده بود ممنون که فراموشم نکردید

این پست طولانیه ولی ارزش خوندن ، توصیه میکنم بخونیدش

کاترین کبیر ،امپراطریس مقتدر روس



                                   نتیجه تصویری برای کاترین کبیر ،امپراطریس مقتدر روس                


مقتدرترین زن فرمانروای روسیه، که در تاریخ به نام کاترین کبیر شهرت یافته است، نه اهل روسیه بود و نه کاترین نام داشت!!!! وی دارای انحرافات اخلاقی متعددی بود...

نام اصلی او «سوفیا» بود که در سال ۱۷۲۹ در بندر «اشتتین» آلمان در یک خانواده آلمانی پا به عرصه وجود نهاد. پدرش افسر ارتش پروس بود و مادرش پرنسس یوهانا که دختر یکی از شاهزادگان آلمانی بود، با شوهر پرنسس آنا دختر پتر کبیر و کاترین اول ملکه‌ی روسیه نسبت نزدیکی داشت. الیزابت دختر دیگر پترکبیر و کاترین اول که در سال ۱۷۴۲ به سلطنت رسید، در نخستین سال سلطنت خود «پتر» پسر خواهرش «آنا» را به عنوان ولیعهد روسیه برگزید و سال بعد پرنسس یوهانا را که از بستگان شوهر خواهرش بود همراه دخترش سوفیا به روسیه دعوت کرد تا موجبات آشنایی و ازدواج سوفیا را با جانشین منتخب خود فراهم آورد.
سوفیا روزی که به اتفاق مادرش رهسپار روسیه شد پانزده سال داشت و دختری بسیار شاداب و زیبا بود. الیزابت ملکه‌ی روسیه او را پسندید و مراسم ازدواج پتر سوم ولیعهد روسیه و پرنسس سوفیا که بر حسب تمایل ملکه‌ی روسیه به لقب کاترین معروف شد، در سال ۱۷۴۵ صورت گرفت.

روابط سوفیا یا کاترین با شوهرش، بنابر آنچه خود او در یادداشت‌هایش نوشته است، از آغاز توأم با عشق و تفاهم متقابل نبوده است. قسمت عمده‌ی یادداشت‌های کاترین که به زبان فرانسه نوشته شده و نخستین بار در اواسط قرن نوزدهم منتشر شد، به مسائل شخصی و زندگی خصوصی او اختصاص دارد و از آن جمله درباره‌ی نخستین برخورد خود با شوهر آینده‌اش می‌نویسد «وقتی که برای اولین بار پتر را دیدم، او را جوانی سبک‌سر و دارای اخلاق و عادات بچگانه یافتم. 

با وجود این برای اینکه اعتماد او را به خود جلب کنم با دقت و سکوت به حرفهایش گوش می‌دادم، تا اینکه به راز دل او در همان دیدار نخستین پی بردم. پتر گفت که قبلاً به یکی از زنان درباری دل باخته و با این‌که من خیلی جوان‌تر و زیباتر از او هستم نمی‌تواند از این عشق دست بردارد. با وجود این اضافه کرد که در مقابل تصمیم و اراده‌ی خاله‌اش نمی‌تواند مقاومت کند و با من ازدواج خواهد کرد.

پتر همانطور که خود گفته بود، برخلاف میل خود با پرنسس سوفیا، کاترین آینده ازدواج کرد. کاترین در خاطرات خود از این ازدواج می‌نویسد: «قلب من گواهی می‌داد که در زندگی با پتر خوشبخت نخواهم شد. ولی جاه‌طلبی و زرق و برق دربار روسیه جلو چشمم را گرفته بود و اطمینان داشتم که روزی فرمانروای روسیه خواهم شد.»

کاترین به امید این‌که روزی فرصت تحقق بخشیدن به آرزوهای خود را پیدا کند، سختی‌ها و ناملایمات اولیه‌ی زندگی زناشویی را تحمل کرد. شوهر او که پتر که از نظر فکری عقب‌مانده بود و افکار و عادات بچه‌گانه‌ای داشت، غالباً با دوستان و حتی پیشخدمت‌های خود بازی‌های بچه گانه‌ای ترتیب می‌داد و گاهی آنها را با ماسک و لباس‌های عجیب و غریب در اتاق خوابشان به رقص و پایکوبی وامی‌داشت. یکی از عادت‌های زشت پتر علاقه شدید او به سگ بود و به طوری که کاترین در یادداشت‌های خود می‌نویسد، پتر سگهایش را در اتاق‌های مجاور اتاق خواب خودشان نگاهداری می‌کرد و کاترین از صدای عوعو این سگها و بوی بد آنها در عذاب بود.

پتر و کاترین تا چند سال بعد از ازدواج صاحب فرزندی نشدند و الیزابت ملکه‌ی روسیه که از این موضوع نگران شده بود دستور داد کاترین و پتر را مورد آزمایشات طبی قرار بدهند. ظاهراً هیچ عیبی از این نظر در آن دو مشاهده نشد و ملکه‌ی روسیه یکی از ندیمه‌های محرم خود را مأمور مراقبت در روابط زناشویی پتر و کاترین نمود. ماریا پس از آنکه تعلیماتی به کاترین می‌داد از یک سوراخ مخفی درباره چگونگی اجرای دستورات خود مراقبت می‌نمود و کاترین می‌دانست که اعمال او در روی تختخواب هم کنترل می‌شود!
با وجود این کاترین تا سال نهم ازدواج با پتر صاحب فرزندی نشد، و در این سال هم وقتی که پسرش «پل» به دنیا آمد درباره این که پدر واقعی او کیست شک و تردید فراوانی وجود داشت. ظاهراً خود پتر می‌دانست که پدر واقعی پل نیست، ولی جرأت افشای این رسوایی را نداشت. یادداشت‌های کاترین که به صراحت به روابط عاشقانه‌ی او با یک نجیب‌زاده روسی به نام «سرژسولتیکوف» در حدود یک سال قبل از به دنیا آمدن پل اشاره می‌کند، تقریباً جای تردید باقی نمی‌گذارد که پدر واقعی پل کیست، و چه بسا که کاترین این موضوع را به خاطر آگاهی فرزندش از اصل و نسبت واقعی خود در یادداشت‌هایش عنوان کرده باشد.

یک سال پس از تولد پل، پدر واقعی او سرژ سولتیکوف به عنوان وزیر مختار روسیه در هامبورگ به خارج از روسیه اعزام شد، ولی کاترین که جرأت بیشتری یافته بود مرد دیگری را برای مصاحبت خود برگزید. این مرد «سرچارلز ویلیامز» سفیر جوان انگلستان در روسیه بود که مکاتباتش با کاترین شدت عشق و علاقه آن دو را به یکدیگر نشان می‌دهد.

مجموعه‌ی این مکاتبات در سال ۱۹۲۸ در لندن منتشر شد و مروری بر نامه‌های وزیر مختار وقت انگلیس به کاترین علاوه بر عشق او به این زن از مراتب شیفتگی و اعجاب او به دانش و فضیلت و عمق اطلاعات کاترین حکایت می‌کند. خواننده ممکن است از خود سؤال کند که آیا این همه تعریف و ستایش نوعی تملق و گزافه‌گویی برای جلب محبت کاترین و دوام روابط عاشقانه با او بوده یا حقیقتی هم در آن نهفته است؟ 

مورخین که درباره‌ی زندگی کاترین کبیر و دوران او تحقیق کرده‌اند در این نکته متفق‌القول هستند که کاترین کبیر یکی از دانشمندترین زنان عصر خود بوده و نویسنده و مورخ معروف روسی «زویا- اولدنبورگ» از این هم پا فراتر نهاده و می‌نویسد در میان زنانی که در طول تاریخ به قدرت و حکومتت رسیده‌اند، هیچ زنی به اندازه‌ی او کتاب نخوانده و عمق دانش و اطلاعات او را نداشته است. بعضی از مورخین حتی نقطه ضعف اصلی کاترین کبیر، یعنی تمایل شدید او به مصاحبت با مردان را تا اواخر عمر نیز ناشی از این می‌دانند که او زنان اطراف خود را خیلی سطحی و کوته‌فکر تشخیص داده بود و در میان آنها هم صحبتی برای خود نمی‌یافت. 

شوهرش پتر نیز همانطور که اشاره شد مردی ناقص‌العقل بود و کاترین از مصاحبت او رنج می‌برد. البته این دلایل تنوع‌جویی کاترین را در مصاحبت با مردان به خصوص در سالهایی که پا به سن گذاشته بود توجیه نمی‌کند و به هر حال واقعیت را باید پذیرفت که او همانطور که از نظر عقلانی زنی استثنایی بوده، از نظر جسمانی و تمایلات جنسی هم زنی عادی نبوده است.

پس از آن‌که سر چارلز ویلیامز به انگلستان بازگشت. کاترین یک کنت جوان و زیبای لهستانی به نام «استانیلاس پونیاتوسکی» را برای مصاحبت خود برگزید. یک سال پس از آغاز این رابطه در سال ۱۷۵۸ کاترین دختری به دنیا آورد و پتر در این باره به یکی از دوستان خود گفت « خدا می‌داند که پدر این بچه کیست، ولی چاره‌ای ندارم جز این‌که مسئولیت پدری او را به عهده بگیرم. » پتر بعداً فهمید که پدر دومین بچه کاترین کیست، ولی ترجیج داد که سروصدای قضیه را در نیاورد و حتی با پونیاتوسکی دوست شد! 

البته کاترین هم به روابط پتر با معشوقه‌اش کاری نداشت و یک نوع تفاهم متقابل بین آنها به وجود آمده بود!
کاترین معشوق بعدی خود را به دلائل سیاسی و برای رسیدن به قدرت برگزید. او «گریگوری اورلف» افسر رشید و قوی هیکلی بود که در گارد سلطنتی روسیه خدمت می‌کرد و هر چهار برادر او هم افسر ارتش روسیه بودند. کاترین با انتخاب این افسر جوان نه فقط مرد دلخواه خود را یافته بود، بلکه می‌توانست در موقع لزوم به کمک او و برادرانش از حمایت ارتش روسیه نیز برخوردار گردد. 

کاترین در سال ۱۷۶۱ سومین فرزند خود را که پسر بود به دنیا آورد. این بار کمتر کسی درباره‌ی هویت پدر او تردید داشت. همه می‌دانستند که این پسر فرزند اورلف است و حتی خود کاترین هم هرگز ادعا نکرد که پتر پدر این پسر است. هرچند پتر مانند دو فرزند دیگر کاترین عنوان پدری فرزند سوم او را هم پذیرفت و آب از آب تکان نخورد!

روز پنجم ژانویه سال ۱۷۶۲ ملکه الیزابت روسیه در گذشت و پتر با عنوان «پتر سوم» بر تخت سلطنت روسیه نشست. معشوقه پتر که تمام ناملایمات ارتباط با این مرد ناقص‌العقل را برای چنین روزی تحمل کرده بود پتر را تشویق کرد که از کاترین جدا شود و با او ازدواج کند، ولی تردید و دودلی پتر در اجرای این تصمیم به کاترین فرصت داد تا به کمک اورلف و برادرانش بر علیه شوهر خود دست به کودتا بزند. نیروهای مسلح ابتدا در مسکو و سپس در سن پترزبورگ علیه پتر سوم قیام کردند و وفاداری خود را به کاترین اعلام داشتند.
پتر سوم در حالی که کمتر از شش ماه از دوران سلطنت او می‌گذشت، تحت فشار نیروهای مسلح روسیه مجبور به استعفا شد و روز ۲۹ ژوئن سال ۱۷۶۲ به دستور کاترین دستگیر و در قلعه‌ای در اطراف سن‌پترزبورگ زندانی شد. مدت زندان پتر هم بیش از یک هفته به طور نینجامید و در زندان درگذشت. البته مرگ او طبیعی نبود و بسیاری از مورخین نوشته‌اند که پتر سوم به دست الکسی اورلف، یکی از برادران معشوق کاترین در زندان خفه شده است.

کاترین کمی پس از مرگ شوهرش، که سعی شد طبیعی جلوه داده شود طی مراسم باشکوهی که نظیر آن در روسیه دیده نشده بود تاجگذاری کرد و اورلف و برادرانش به پاس خدماتی که انجام داده بودند به مقامات عالی منصوب گردیدند. گریگوری اورلف انتظار داشت که ملکه کاترین رسماً با او ازدوج کند و زمام امور خود کشو را به دست او بسپارد، ولی کاترین قصد تقسیم قدرت خود را با کسی نداشت.
کاترین که از این پس او را به نام کاترین دوم یا کاترین کبیر می‌خوانیم قبل از هر چیزی برای تحکیم پایه‌های قدرت خود بر حقوق و امتیازات افسران و افراد ارتش روسیه افزود و در مرحله بعد تصمیم گرفت بر قدرت جنگی ارتش روسیه بیفزاید و به ماجراجویی‌های نظامی در خارج از قلمرو حکومت اسلاف خود دست بزند.

کاترین دوم که بعدها بر اثر فتوحات ارتش روسیه و گسترش قلمرو امپراتوری به کاترین کبیر معروف شد، در سال ششم سلطنت خود یک مجلس مشورتی شبیه پارلمان انگلیس به وجود آورد ولی ۵۶۵ نماینده‌ی این مجلس همه انتصابی بودند.

فتوحات نظامی روسیه در زمان امپراتوری کاترین کبیر از سال ۱۷۶۸ با جنگهای روسیه و ترک‌های عثمانی که چهار سال به طول انجامید آغاز شد و سرانجام با انعقاد قراردادی در سال ۱۷۷۲ ضمن انضمام قسمتی از متصرفات عثمانی به امپراتوری روسیه، روسها حق کشتیرانی آزاد در دریای سیاه را به دست آوردند.
روسیه سپس شبه جزیره کریمه را نیز که در تصرف ترکهای عثمانی بود، ضمیمه خاک خود کرد و با تقویت نیروی دریایی روسیه قسمت‌های دیگری از امپراتوری عثمانی هم ضمیمه‌ی روسیه شد. از سوی دیگر کاترین کبیر معشوق لهستانی خود استانیلاس پونیاتوسکی را به پادشاهی لهستان منصوب کرد و طی قراردادهایی که در سال‌های ۱۷۷۲ و ۱۷۹۳ و ۱۷۹۵ با اتریش و پروس منعقد کرد قسمت بیشتری از خاک لهستان را ضمیمه امپراتوری روسیه نمود.

کاترین کبیر روزی که بر تخت سلطنت روسیه نشست ۳۳ سال داشت. او ۳۴ سال بر روسیه حکومت کرد و در تمام این مدت بر امور مهم اداری و سیاسی و نظامی روسیه نظارت دقیق و مستمر داشت. او روزانه ۱۲ تا ۱۶ ساعت کار می‌کرد و با این‌که در کار حکومت به مشورت با اشخاص مطلع و ذی‌صلاح اعتقاد داشت، تصمیم نهایی را خود اتخاذ می‌نمود. 

یکی از مشغولیت‌های روزانه‌ی او مکاتبه با سلاطین و دولتمردان و نویسندگان بزرگ زمان بود و در بعضی از نامه‌های خود به نویسندگان معروف عصر درباره‌ی آخرین آثار آنها که دقیقاً مطالعه کرده بود اظهارنظر می‌نمود. کاترین کبیر بعضی از این نامه‌ها را در ده تا بیست صفحه‌ی بزرگ می‌نوشت، و به موجب برآورد یکی از نویسندگان اگر نامه‌ها و یادداشت های او را جمع کنند، حجم آن از مجموع نوشته‌های پر کارترین نویسندگان جهان مانند الکساندردوما بیشتر خواهد شد.
..............................................................
کاترین کبیر روز هفدهم نوامبر سال ۱۷۹۶ در سن ۶۷ سالگی درگذشت و پسرش پل که در تمام مدت فرمانروایی او در انزوا به سر می‌برد در سن ۴۲ سالگی بر تخت سلطنت نشست. پل که در مدت سلطنت مادرش از محبت او برخوردار نشده بود و برعکس تحقیر فراوان دیده بود، پس از مرگ مادر برای حفظ اسرار زندگی خصوصی او تعصب زیادی نشان نداد، ولی افشای یادداشت‌ها و نامه‌های خصوصی او به زیان خود پل هم بود، زیرا دیگر تردیدی باقی نماند که پل یکی از فرزندان نامشروع کاترین است.

کاترین کبیر در یادداشت‌های خود به نکته‌ی جالب توجهی درباره‌ی رابطه با مردان مختلف اشاره کرد و می‌نویسد اگر تنها شوهر قانونی او مرد کامل و لایقی بود نسبت به او وفادار می‌ماند و هرگز گرد هوس نمی‌گشت. او همچنین مدعی است که هیچ یک از مردانی که از مصاحبت و محبت او برخوردار بودند کمال مطلوب او نبوده‌اند، زیرا اگر کمال مطلوب خود را می‌یافت با او ازدواج می‌کرد. اشاره‌‌ی کاترین در این مورد بیشتر به دانش و اطلاعات مردانی است که با آنها روبرو شده و می‌خواهد بگوید که هیچ یک از آنها در حدی نبوده‌اند که بتوانند چیزی بر او بیفزایند. و به عبارت دیگر هیچ مردی را برتر از خود نیافته است که او را لایق همسری خود بداند.
......................................
منبع:
دانشنامه تاریخ

سایت عاشقانه اسنوالون سایت عاشقانه اسنوالون
1 2 3 4 5 6 7 ...

آرشیو

برچسب ها

  • 2

    دیو

    مشاهده مطالب با برچسب دیو

  • 1

    قرآن

    مشاهده مطالب با برچسب قرآن

  • 7

    جنیفر نوشت

    مشاهده مطالب با برچسب جنیفر نوشت

  • 1

    سپاه ابرهه

    مشاهده مطالب با برچسب سپاه ابرهه

  • 2

    تاریخ

    مشاهده مطالب با برچسب تاریخ

  • 2

    خاطرات

    مشاهده مطالب با برچسب خاطرات

  • 1

    مکه

    مشاهده مطالب با برچسب مکه

  • 2

    داستان کوتاه

    مشاهده مطالب با برچسب داستان کوتاه

دعوت به تنهایی

تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : ) 

صفحه نخست

مدیر سایت

جنیفر

نوشته های مدیر

آرشیو مطالب

لیست کامل مطالب سایت

آرشیو

با ما در تماس باشید

 

تماس با ما

کلیه حقوق این سایت محفوظ است.

قالب : سایت عاشقانه اسنوالون

آمار سایت

  • بازدید کل:
  • بازدید امروز:
  • بازدید دیروز:
  • بازدید ماه قبل:
  • بازدید این ماه:
  • آخرین بازدید:
  • بروزرسانی:
  • تعداد مطالب:
  • نویسندگان:

میان هیاهوی مزرعه دنیا
مترسکی هستم که بی باکم از کلاغ ها
درد ندارد زخمی که بر سرم میزنن
مرهمم آن است که جایگاهش گنبد کبود است و بس
همانکه می گوییم یکی بود ، هیچکس نبود
از کنار مزرعه افکارم رد شدی
نگاهی بر من افکن
مرا ببین........
مرا ببین میان هیاهوی آدم نماها
رسوخ کن میان تار و پود وجودم
من همانی هستم که نامم مجازیست
دنیایم مجازیست
مرا لابه لای پست هایم بیاب
مرا از اعماق کامنتهایم بجوی
میخواهم واقعی باشم در دنیای دروغ مجازی
مرا بیاب........

موضوعات

نویسندگان

آخرین عناوین

با ما در ارتباط باشید و ما را از نظرات ارزشمند خود مطلع کنید

  •    مدیر سایت: جنیفر
  •   
  •    http://davat-b-tanhaee.mihanblog.com
  •    شعار سایت: تنهایی قشنگترین حس دنیاست چون برای داشتنش نیاز به “هیـــــچکـــــس” نداری : )
  •   
  •    فرم تماس با ما
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات