نمیدانستم دلتنگی
دل نازکم میکند
انقدر که به هر بهانه کوچکی
چانه ام بلرزد
و چشم هایم خیس اشک شود
نمیدانستم دلتنگی
ضعیفم میکند
آنقدر که کوه استوار غرورم
زیر بار ندیدنت کمر خم کند
نمیدانستم دلتنگی
کودکم میکند
انقدر که در نبودنت ساعتها گوشه ای بنشینم
و با همه
دنیا قهر کنم
شاید بپرسی از خودت
کجام و در چه حالی ام
برای دلخوشیت میگم
خوش باش عزیزم عالیم
اما حقیقت اینه که
بدون تو شکسته ام
رو مرز مرگ و زندگی
بدون تو نشسته ام
شایـد بپرسی از خودت
چی شد کجا رفته صدام
حق بده بهم که بعد تو
نخوام با دنیا راه بیام
شایـد بپرسی از خودت
چی شد که بی نشون شدم
برای دل کندن ازت
ندیدی نصف جون شدم