چند وقتیه که دیگه کنترل تمرکزمو ندارم
دیگه نمیتونم به سوالای بی جوابم بگم منتظر بمونین
نمیتونم بگم من درس دارم تمومش کنین دیگه
انگار سه چهار نفر تو ذهنمن که دورم جمع شدن
همشونم بام دعوا دارن
یکی یکی هرچی سوال به جوابه با لحن داغونی بم میگن
یه جوری میشم که دلم میخواد بزنم زیر گریه
خب چرا اینجوری شدم؟
چند وقت میشه از رفتارای سردش میگذره
و خب درسته با رفتاراش بهم میریزم
از اینکه تکلیفش با خودش مشخص نیست
که میخواد چیکار کنه
که فازش چیه
که حسش چیه
ولی گفتم اینم درست میشه!
هیچی دست من نیست
پس نباید از دست خودم عصبانی باشم
ولی چند روز پیش اون دختری که رو عکساش تگش میکرد باز تگش کرد
ولی اینبار فرق داش
قبلا لا به لای بقیه اسما تگ میشد
ولی الان دیگه دختره جدا تگش میکنه
فک کنم بعد مهدیه این میشه دومین دختری که حالا دارم بش حسودی میکنم
من آدم حسودی نبودم! چرا اینجوری شدم؟
خلاصه رفتم از یکی که منو نشناسه ولی اونو بشناسه پرسیدم
که این نیلوفر کیه؟
گف فالوش کردی؟
گفتم آره
گف خب الان همه پسرا ک تو پیجشن بت ریکوئست میدن
گفتم چرا؟ گف این جزو جک و جنده هاست!
یه لحظه رفتم تو شوک
با خودم گفتم ینی حالا دیگه با اینجور ادما میگردی؟
ینی حالا با چنین آدمایی حرف میزنی
3 4 روزه دائما دارم میلرزم... دائما
یه پتو میپیچم دورم و میچسبم ب بخاری تا گرم شم
ولی گرمم نمیکنه
همش به خودم میگم بش فکر نکن ولی اینقد ضعیف شدم که توان مقابله با افکارمو ندارم
میدونین طرف راجب دختره بم چی گفت؟
گفت ازیناس که 50 نشونش بدی میفهمی چقد گشنس!
گفتم لابد دختره بت رو نداده اینجوری راجبش میگی
گفت من بمیرم نزدیک چنین ادمایی نمیشم
گف تو کی هستی میشناسمت؟چرا امار اینو میگیری؟
گفتم حاجی اینجایی نیستم منو نمیشناسی
ولی به کسی نگو من ازت چنین سوالی پرسیدم خب؟
گفت برو بابا حوصله رسوایی اینارو ندارم
خیالم راحت شد چیزی نمیگه
و از اون روز من همش با خودم میگم
کاش حداقل طرف یکی میرفتی که به شخصیتت میخورد :)
و کلی سوال دیگه ...
من کی باشم ادما رو قضاوت کنم؟!
خدا جونم داری چیکار میکنی؟
به کجا چنین شتابان؟
خب اینم از استوری امشبش ک کلی ذهنمو درگیرتر کرد
پ.ن : ببخشید اگ تاره