به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
همه نمره هام اومد . به اون نتیجه که میخواستم رسیدم ...
ناراحتم ...
مثل یه آدمی شدم که توی یه چاله افتاده و داره اون چاله رو میکنه تا تبدیل به چاه بشه بعد از توش دربیاد.
مقطع به مقطع داریم میریم بالا ولی هیچی بلد نیستیم !!!
واقعا آیندمون چی میخواد بشه ...
همه توی دانشگاه منو تشویق میکنن و همش میپرسن چجوری معدلت رو بالا نگه میداری ؟
واقعا چی بگم ؟؟؟
وقتی همه امتحان ها زیر سطح نرماله و هیچکس هم نمیخونه ...
طرف برگه سفید میده و نمره پاسی میگیره ...
واقعا انگیزه میمونه واسه درس خوندن ؟؟؟
این ترم لیسانسم رو میگرم  -  بعدش چی ؟
رفیقم میگه مدرکو بگیریم خدا بزرگه !!!
حالم داره از خودم بهم میخوره - استاد دکتری داره و میاد بهت یاد بده ازش اشکال میگیری کل تخترو پاک میکنه و آخر ترم هم نمرتو کم میکنه !!!
از آینده میترسم واقعا میترسم. نه واسه خودم واسه این کشور که با این همه مدرک میخوان چیکار کنن ؟؟؟
بیشتر دانشگاه ها شده محل اشنایی و ازدواج ...
این مرتضی ما معدل الف دانشگاه شده و ...
چی باید بگم به جز یه لبخند مسخره که فقط ناراحت به نظر نرسم.
یکی از دوستان دلایل دروغ رو میخواست بدونه :
یکی از دلایلش اینه که من نمیخوام خوب به نظر برسم معدلم رو میگم 15 .
حداقل منو یه نابغه نمیدونن -  حس تنفر از خودم داره بیشتر میشه .
بین این  دو ترم دارم درس های متفرقه میخونم - ازش چیزی نگم بهتره.
حالا بگین چرا نارحتی ...

امشب اومدم پنجره رو باز کردم یه مارمولک اومد داخل ...
هههههه ...
با دستمال کاغذی همونجا گرفتمش انداختمش توی شیشه ...
توی شیشه یه غلط کردمی توی چشماش بود.
چقدر قشنگ بود چشماش مثل اژدها یه خط صاف بود با این که کوچولو بود ولی یه جذبه وحشتناکی داشت - عالی بود.
تصمیم گرفتم نگهشش دارم اخه خیلی خوشگل بود.
همونجا به فکر غذاش افتادم - رفتم یه سرچی کردم دیدم حشره میخوره !!!
خوب من حشره از کجا بیارم ؟؟؟
یه نفر درست توضیح نداد که من با این مارمولک چیکار کنم !!!
بعد از 15 دقیقه نگاه کردن بهش به فکر ازدواجش افتادم!!!  گفتم یه جفت واسش چجوری پیدا کنم ؟؟؟
اصلا این مذکر یا مونث ؟؟؟
اصلا پشیمون شدم گفتم گناه داره این بدبخت ... (طی 30 دقیقه)
اشتباه اومده بود.
بعدا رفتم بیرون ولش کردم یه دقیقه عین بز داشت منو نگاه میکرد !!!
خوب عزیز من باید بزنم نصفت کنم. برو دیگه ...
رفت منم توی این فکر بودم واقعا مارمولک هایی که میان توی خونه چی میخورن ؟؟؟
جدی دارم میگم.
من دغدغمه که حیونایی که میخوای نگه داری باید بهشون چی بدی ؟؟؟
یه مدت کج دم ( عقرب ) میگرفتم با بهترین دوستم. بیکاری بود دیگه ...
میگرفتیم بعد فرار میکردن یعنی خیلی استعداد دارن توی فرار کردن...
یادم بیاد ، خاطرتم رو با این طبیعت زیبا براتون تعریف میکنم (  )

موفق تر ببینم همتونو ...
خیلی خیلی ممنون که میاین و نوشته های بی مقدار من رو میخونین .
تا ابد شاد باشین ... و کمی هم غمگین ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی،
برچسب ها: مارمولک، دانشگاه، درس، سطح سواد، دانشگاه آزاد، بیسوادی، عقرب،
تاریخ : جمعه 30 بهمن 1394 | 02:27 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات