به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
امروز هم میخاستم مثل روز های قبل از غم بنویسیم ...
غم ها و درد هایی که همیشه با خنده همراهه ...
یبار یه استاد داشتیم که داشت برنامه نویسی یاد میداد داشت درباره باینری صحبت میکرد ( کاملا جدی )
یک دفعه وسط کلاس خندیدم - قش قش قش  همه داشتن بهم نگاه میکردن استاد منو انداخت بیرون ...
هیچکس نفهمید من چرا خندیدم !!!   یاد موقعی که داشتم با دوستم روی این موضوع کار میکردبم افتادم  - تا بفهمیم چی شده خیلی طول کشید !!!
(من رشتم مکانیکه و توی واحد هامون برنامه نویسی داریم - من مطالعه زیاد داشتم درباره برنامه نویسی و ...    اطلاعاتم توی این زمینه اندازه بچه های کامپیوتره یعنی به اونا هم خیلی مشاوره می دادم )
یاد اون موقع افتاده بودم که دوستم میگفت اه ه ه میزد توی سرش - داشتیم خل میشدیم بعد فهمیدیم کوچیکترین کاری رو که باید میکردیم ، نکردیم و اصلا به باینری ربطی نداشت 
استادش خیلی فهمیده بود - بهم داد بیست !!!
توی اون روز فهمیدم که درد های قدیمی میتونه توی اینده به خنده دار ترین موضوع زندگی تبدیل بشه !!!
یادم میاد توی یه سایتی نوشته بود : "تا وقتی که درد نکشین قدر سلامتی رو نمیدونین - تا توی نا آرامی زندگی نکنین هیچوقت مزه شیرین ارامش رو نمیفهمیم "
کسی که دست نداره بهش دست بدین چقدر خوشحال میشه !!!
ولی ما به داشتن یا نداشتنش اصلا فکر نمیکنیم !!!
شاید 5 سال دیگه من به پست های قدیمیم نگاه کنم و بخندم!!!    شاید ...
یکی از تئوری های زندگیم اینه که بعدا دربارش صحبت میکنم : "بهترین روز زندگی همون بدترین روزتونه"
یعنی روزهای عادی هیچ معنی نمیده !!!
روزای سخت هست که همیشه آدم بهش فکر میکنه و به خودش افتخار میکنه !!!
توی این پست میخوام به چنتا از سوالاتون جواب بدم ...  شاید براتون جالب باشه 

میتونم بپرسم اون شخص کیه؟
اسمش دنیاست - کسی بود که 4 سال فقط اس ام اس دادم بهش - جرات زنگ زدن نداشتم ...

 ( خودم ) چند وقت به چند وقت باید به این وب سر بزنیم ؟
هر وقت دوست دارین - واسه من امار مهم نیست ، مهم اینه که با نوشتن احساسم احساس سبکی میکنم.
پیام هایی که شما میفرستین لطف شما رو نشون میده ...   
ممنون که انقدر به این وب لطف دارین و به پست های بی مقدار من ارزش میدین.

 ( خودم ) هدف از پست های دردناکت چیه ؟
من نمیخوام کسی رو ناراحت کنم دارم از درد مینویسم چون بعضی وقتا احساس میکنم با نوشتنشون احساس میشه سبک شد.
واسه همون به شکلی این درد هارو تغییر میدم.


ممنون از همه شما که انقدر به من لطف دارین واقعا هیچ زبونی نیست که قدر ارزش های شمارو بدونه ...
هیچ کلمه ای نیست که مهربانی شمارو جبران کنه !!!
پس ببخشید ...

موفق تر باشین ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: درد، سختی، خنده، خاطره، برنامه نویسی، انگیزه، انرژی +،
تاریخ : جمعه 15 آبان 1394 | 01:29 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات