به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
امیدوارم حالتون فوق العاده باشه ...

انقدر موضوع اتفاق افتاده که نمیدونم کدومش رو بگم که توی پست هام جا بشه ...
هعی ...
از بارون هایی بگم که هر روز مارو خسته کرده ...
از دعوام با دوستایی که فقط اسمشون دوسته ...
از اتفاق هایی که امروز افتاد و من هنوزم که هنوزه شبیه علامت تعجبم.
از خواب دیشبم توی پارک ...
از وحشتناکی دیروز ؟؟؟
از مهمونی پری روز !!!
از ادمایی که اصلا ادم نیستن و مجبورم تحملشون کنم...
از کسایی که همیشه دوسم داشتن و دارن و من اصلا اونجوری که باید دوسشون ندارم ...
و...

نمیدونم چطور بگم !!!
شاید باید بزارم واسه بعدا ...
یه سری مطالب هست که مینویسم و منتشر میشه ...
یه سری هستن که مینویسم و رمز دارش میکنم ...
یه سری هستن که مینویسم ولی چرکنویس میمونن ...
یه سری هستن که توی گوگل داریو مینویسم و میزارم بمونه فقط واسه خودم ...

هر چقدر میرم جلو تر بیشتر باید توی گوگل بنویسم تا اینجا !!!
بعضی مسائل هستن که با گفتنشون همه فکر میکنن من راست نمیگم.
اونارو نگم سنگینترم ...

قشنگی دنیاتون دوبرابر ...
یا مهدی ...





طبقه بندی: خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: نگرانی، اتفاق های پشت هم، سردرگم، تفاوت، گیجی، دعوا، اتفاق،
تاریخ : چهارشنبه 6 مرداد 1395 | 06:52 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
این پست حالا بدونه رمز است 
سلام مرتضی عزیز ...
این اولین بار است که برای تو نامه مینویسم شاید این کار از نظر دیگران مسخره باشد به همین دلیل نامه را رمز دار کرده ام تا فقط خودت و کسانی که دوست داری توانایی خواندن آن را داشته باشند. ( رمزش رو برات میفرستم  )

مرتضی عزیز از حال این روزهای تو کاملا مطلع هستم، میدانم چه چیزی تو را نگران و ناراحت کرده. 
میدانم که تو قوی هستی و به این مشکلات میخندی ...
چند روز است که اتفاق های گذشته سنگینیش را بر شانه هایت بیشتر و بیشتر کرده. ناراحتیت را درک میکنم چون من همه چیز را میدانم.
امیدوارم هنوز هم مثل همیشه حالت عالی عالی عالی باشد. میدانم سخت است که همه چیز را از همه دور نگه داری ...
یاد روز هایی افتادم که ساکت بودی و تمام خانه را ساعت ها قدم میزدی و فکر میکردی - هنوز هم همین عادت را داری ؟
برای نداشته هایت ناراحتی را با قلب مهربانت راه نده چون خدا خودش میداند چطور بنده اش را از ناراحتی ها رها کند.
به حرف های دیگران هم توجه ای نکن، هرکس به اندازه خودش میتواند تو را درک کند. انتظار نداشته باش همه مثل خودت فکر کنند. شاید سخت باشد در مقابل حرف هایشان حرف نزنی، ولی تو مثل رود باش و بگذر از این انسان های خام و عجول ...

گفتی شب گذشته را با گریه صبح کردی ؟
چرا گریه ؟   چیزی شده ؟     من بی خبرم ؟
قرار بود همه اتفاق ها را برایم بنویسی ، پس چرا من بی اطلاع هستم !
فکر کنم بتوانم دلیلش را حدس بزنم - انشاالله همه چیز به خوبی تمام میشود. و تو هم خوشحال ...

تشکر میکنم از تو که این وقت را برای من گذاشتی ...
دوستت دارم ای بهترینم ...
خدا نگهدار ...



طبقه بندی: گفتگو، تفاوت، موضوع آزاد،
برچسب ها: نامه، حس خاص، تفاوت، تنهایی، ناراحتی، نامه برای من، نامه من،
تاریخ : جمعه 1 مرداد 1395 | 11:15 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات