مریضی
این قدر تازگی ها سر این چیز ها غر زدم همه ازم خسته شدن!
دست خودمم نیست آخه!
موضوع: وصیت نامه یک زنده،
[ پنجشنبه 8 فروردین 1392 ] [ 07:13 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ]
حرف های درگوشیwake me up...wake me up when all is done |
مریضی
دستم درد می کنه.احساس فشار تو قفسه ی سینه ام دارم. راه که می رم پاهام می لرزه و باید وایسم. دنیا یه جوری می شه مثه تلوزیون های قدیمی رنگی که یک جوری اند و بعد از اطراف سیاه می شه و می رسه به مرکز و بعد دوباره همه چی بر می گرده سره جاش.
این قدر تازگی ها سر این چیز ها غر زدم همه ازم خسته شدن! دست خودمم نیست آخه! موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ پنجشنبه 8 فروردین 1392 ] [ 07:13 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] مخاطب خاص و عام
خیلی سخته که یه مخاطب خاص داشته باشی که براش یه مخاطب عام باشی و بدونی که هیچ راهی نداره که خاص شی.سختر از اون اینه که این مخاطب خاص یه مخاطب خاص داشته باشه که باهم خاصن(دوستن!) و بعد هی مخاطب خاصت بیاد و برات بگه که چقدر به مخاطب خاصش شبیهی و اخلاقاش کپه توستو از اینا!
موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ سه شنبه 10 بهمن 1391 ] [ 07:05 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] زمان اونا
امتحان فیزیک دارم. کتاب درسی پر آزمایشه اما ما برای انجام هیچ کدومشون به آزمایشگاه نرفتیم! همش می گه از واندوگراف استفاده کنید اما من تا حالا واندوگراف ندیدم!فقط معلم دیکته کرده که مشاهده می کنیم که آونگ اول بیشترین انحراف را دارد و ما هم می گیم بله چشم حتما دارد دیگه...
به بابام که می گم جواب می ده که زمان ما همین طوری بود!و من با خودم می گم چند سال از اون زمان ما گذشته؟ موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ جمعه 15 دی 1391 ] [ 11:59 ق.ظ ] [ sonnykeepgo ] دوستم
دوستم و پدرش باهم فیلم می بینند...
با مادرش آهنگای مرد علاقه اش رو گوش می ده... احساساتش رو با اون درمیون میذاره... آرزوهاش رو به اونا می گه... دردهاشو... حرفاشو... منم تو وبلاگم می نویسم! وبلاگی که کسی توش نظر نمی ده... موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ پنجشنبه 16 آذر 1391 ] [ 05:22 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] سردرگمی
می دونی گاهی اوقات خیلی خیلی گیج می شوم....
نمی دونم تو حق داری که این طوری رفتار کنی یا اینکه من باید راه خودم رو برم؟ این راه درسته یا نه؟من این کاره یعنی آیا...؟ موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ دوشنبه 3 مهر 1391 ] [ 08:44 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] عادت می کنیم
یک جایی نوشته بود که آدمیزاد به همچی عادت می کنه حتی به اینکه از پا آویزونش کنند.
می دونم که آدمیزاد به همچی عادت می کنه حتی به اینکه از پا آویزونش کنند. اما کاش نمی کرد.... کاش عادت نمی کرد. موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ شنبه 11 شهریور 1391 ] [ 12:51 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] عنوان ندارد
تازگی ها یادم می ره.
همچی رو یادم می ره... میرم تو اتاقی و یادم نمیاد اونجا چیکار داشتم باهام حرف می زنند و یادم نمیاد چی گفتند فکر می کنم و بعد یادم می ره چی بوده آره همچی رو یادم میره. اما... لعنتی تو چه مرگته که تو رو یه لحظه هم یادم نمیره؟ +دوستان عزیز لطفا تا حد امکان نظر خصوصی ندید. موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ سه شنبه 20 تیر 1391 ] [ 12:23 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] ... تنهام
شاید احمقانه باشه اما موقعی هایی که شبا می رم بیرون و تو ماشین تو ترافیک می مونم احساس آرامش می کنم. اون همه ماشین اون همه آدم اون همه صدا و بعد یادم می ره که خودم چقدر...
موضوع: منی که زنده ام، وصیت نامه یک زنده، [ شنبه 10 تیر 1391 ] [ 03:35 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] پرو نشو من هنوز سر جامم
درد عجیبیه که ندونی زحماتی که می کشی کار هایی که انجام می دی چیز هایی که حرصشون رو می خوری برای چی اند... ندونی که کیه که تو رو داره مثل یک عروسک خیمه شب بازی حرکت می ده و بدونی که حتی اگه می دونستی هم هیچ فرقی نمی کرد!
زندگی میخواد با من چیکار کنه؟چطوری می خواد این خلاء درونم رو پر کنه؟ وقتی که زخمی که تو روحمه تو بهترین لحظاتم تیر می کشه انگاری داره می گه: پرو نشو من هنوز سر جامم! موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ سه شنبه 23 خرداد 1391 ] [ 04:38 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] I HAVE NO IDEA
نمی دونم چرا این وبلاگ رو زدم. چون مثل همه ی وبلاگ نویسای عادی نمی نویسم. گاهی هستم و شاید بعد چند ماه نباشم. به جز چند نفر با کسی تبادل لینک نکردم. حتی حرفای مهمی هم نمی زنم اما...
گاهی وقت ها باید بگی حتی اگه حرف دلتم نباشه یا همش نباشه یا اینکه هیچ کی نشنوه و البته در این مورد نبینه... موضوع: وصیت نامه یک زنده، [ پنجشنبه 18 خرداد 1391 ] [ 02:08 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] اشتباه[ سه شنبه 4 بهمن 1390 ] [ 02:34 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] نادان
چه نادانی هستم...
می خواهم اشک بریزم و دلیلش را نمی دانم! موضوع: وصیت نامه یک زنده، وقتی از غربت ایام دلم می گیرد، [ دوشنبه 3 بهمن 1390 ] [ 11:38 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعضی وقت ها واقعا نیاز دارم با یکی حرف بزنم اما نمی تونم بگم حتی به نزدیک ترین ها چون هیچ کی منو نمی فهمه به دوستام هم نمی تونم بگم چون مادرم منو این جوری بزرگ کرده که:به کسی نگی آبروت میره!!!!!!!! الیته اینم یه طرز فکریه ولی منو دیگه داغون کرده!!!!!!می خوام این جا بنویسم اما خوب کسی نمی خونتش که اما اینکه بنویسم بهتر اینکه این کارم نکنم مگه نه؟(البته کسی این دورو برا نیست با خودم حرف می زنم و سوال جواب میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!)
موضوع: وقتی از غربت ایام دلم می گیرد، منی که زنده ام، وصیت نامه یک زنده، [ دوشنبه 12 دی 1390 ] [ 05:39 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] LIve[ یکشنبه 30 مرداد 1390 ] [ 11:56 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] خودمم نمی دونم چی می گم!دوست دارم که همیشه از این مطمئن باشم که اگر منی نبود تویی نبودی اویی نبود و .... همیشه خدا باشد... موضوع: وصیت نامه یک زنده، منی که زنده ام، وقتی از غربت ایام دلم می گیرد، [ جمعه 23 اردیبهشت 1390 ] [ 05:41 ب.ظ ] [ sonnykeepgo ] |
|
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ] |