منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • بزن قدش!!/طنز


    حکایت گرون شدن مرغ و گوشت و همه چیز

    ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﺿــــــــــــــــــــــــﺎﺷﺎﻩ ﮔﻔﺘﻦ:ﮐﺮﺍﯾه ﺩﺭﺷﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ !!!
    ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﺨﺼﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ،ﺭﻓﺖ ﻣﯿﺪﻭﻥ ﺗﻮﭘﺨﻮﻧﻪ. ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﮔﻔﺖ: 

    ﺁﻫﺎﯼ، ﺗﺎ ﺷﻤﺮﻭﻥ ﭼﻘﺪ ﻣﯿ ﮕﯿﺮﯼ؟
    ﺩﺭﺷﮑﭽﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍین که ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﮔﻔﺖ :ﻣﺎﺑﻪ ﻧﺮﺥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﮐﺎﺭ نمی کنیم!

    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۵ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۰ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۱۵ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺮﻭﺑﺎﻻ
    ﺭﺿﺎﺷﺎﻩ : ۳۰ ﺷﺎﻫﯽ؟
    ﯾﺎﺭﻭ: ﺑﺰﻥ ﻗﺪﺵ

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • انتخاب با خودِ توست!
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  دزد! دزد!!


    خشت اول را که شد معمار دزد
     پشت بندش هست پیمانکار دزد


    هر چه بالا می رود  دیوار او
    می پرد باز از سر دیوار دزد


    شهرداری هم برای بازدید
    می فرستد یک نفر همکار دزد


    در خیابان یک نفر غر می زند
    کیف پولم را زده سرکار، دزد


    یک نفر هم گفت سرکار عزیز
    جیب ما را هم زده صد بار دزد


    شهر وقتی بی  کلانتر می شود
    می شود وردست فرماندار دزد


    گر شود دست سپهسالار کج
    می شود سرکار تا سردار دزد


    از وزیر دزد  می آید پدید
    صد مدیر کل و دفتردار دزد


    در میان شاعران هم دیده ایم
    عده ای شاعر نما،اشعار دزد


    واقعا، رسمی شده در مملکت
     عهده دار منصب و هنجار دزد


    میم و لام و دال و ذال و کاف و گاف
    از شرافت هست برخوردار دزد


    شیخنا فرموده : اینان بوده اند
    عده ای مامور استکبار دزد


    حمله را هم با مسلسل می کند
    می زند تکتیر نه،رگبار دزد


    لاشه خواری می کند در پشت باغ
    حالیا ،شیر است یا کفتار دزد؟

    (شاعر؟)
    Join

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  شش چیز را در شش جا

     

    پیامبر اکرم(ص):

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ✏️   ابوالقاسم حالت  ✏️

      

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • چه کسی زیبا و چه کسی زشت است؟


    هیچ اندیشه اى زشت نیست؛
    اندیشه اى که اجبار شود، زشت می شود.
    هیچ فردى زشت نیست؛
    فردى که  زیبا نیندیشد، زشت می شود.
    انسان ها همه با محبت اند؛
    انسانى که اراده اش را تحمیل می کند، ظالم است.
    انسان ها همه عاشقند،
    انسانى که نیاموخته عشق بورزد، بی تفاوت است.
    انسان ها همه خوشبخت اند؛
    انسانى که در رویاى خوشبختى دیگران بسر می برد، احساس بدبختى دارد.
    انسان ها همه شادند؛
    انسانى که نیاموخته شادى را لمس کند، افسرده و غمگین است!

          

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • #چراعقب‌مانده‌ایم؟

    در کشور دانمارک با قطار سفر می کردم. بچه‌ای بسیار شلوغ می‌کرد.خواستم او را آرام کنم. به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. 

    ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر این که به این بچه دروغ گفته ای. به او گفته‌ای شکلات می خرم، ولی نخریدی!

    با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی! آن ها با نظر عجیبی به من می‌نگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد! 

    آن ها گدای یک بسته شکلات نبودند. آن ها نگران بدآموزی بچه‌شان بودند و این که اعتمادش را نسبت به بزرگ ترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند، او باور نکند! 

    اما در کشور ما گول زدن به عنوان روش تربیتی استفاده می شود!

     یک طفل معصوم باید در ایران گول بخورد تا یاد بگیرد چگونه گول بزند یا گول نخورد!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  در نهانخانۀ تـزویـر!

    هرکه شد خام به ‌صد شعبده خوابش کردند
    هر‌که در ‌خواب نشد ، خانه خرابش کردند

    پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
    وصفی از طعم دل‌انگیز کبابش کردند

    گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
    دوزخـی پر ز بـلایـا و عذابش کردند

    بازی اهل سیاست  که فریبَ‌ است و ریا
    خدمت ِ خلق ستمدیده خطابش کردند

    اول کار بسی وعدۀ شیرین دادند
    آخرش تلخ شد و نقشه بر‌ آبش کردند

    آنچه گفتند شود سرکۀ نیکـو و حلال
    در نهانخانۀ تـزویـر شـرابـش کردند

    ز کـه نالیم که شد غفلت و نادانی ما
    آنچه سرمایۀ ایجاد ِ سرابش کردند

    لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
    گرچه خرسندی و تسلیم حسابش کردند...

    زنده یاد  فرخی یزدی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • مفسد یا افشاگر فساد؟!


    حكایت

    "ابن هرمه" به نزد منصور(خلیفه عباسی) آمد. منصور وی را عزیز داشت و تکریم کرد
    و پرسید: چیزی از من بخواه!
    گفت: به کارگزارت در مدینه بنویس که هر گاه مرا مست گرفتند، مرا حد نزنند!
    منصور گفت: "ابطال حدود" را راهی نیست، چیز دیگری بخواه و اصرار کرد.
    اما ابن هرمه بیشتر اصرار کرد!
    سرانجام منصور گفت به کارگزار مدینه بنویسند:
    هر گاه "ابن هرمه" را مست نزد تو آورند، وی را هشتاد تازیانه زن، و آورنده اش را صد تازیانه!!
    از آن پس ابن هرمه مست در کوچه ها می رفت و کسی معترضش نمی شد!

    حالا شده حکایت اختلاسگران و مفسدین اقتصادی و
    نمایندگان و مسئولینی که بر ملا کننده اش را مجازات می کنند!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • استاد راهنما


    فرد متمول و میلیاردری که ثروت نامشروع زیادی در طی سال های گذشته به دست آورده بود، تصمیم به توبه گرفت . به پیش عالمی رفت و نحوه به دست آوردن ثروتش از راه نامشروع را توضیح داد.

    عالم به او گفت: 

    تو باید تمام ثروتت را به خیابان بریزی و بعد یک سال هر آنچه باقی مانده بود، از آن توست !

    مرد متمول پذیرفت و تمام ثروتش را نقد کرده و با آن تیرآهن ۱۸ خرید و در خیابان رها کرد! بعد از یک سال رفت ،دید آهن‌ها اصلا تکان نخورده اند، در حالی که با بالا رفتن دلار قیمت ها ۴ برابر شده بود !

    + شیطان که نظاره گر این واقعه بود، آن مرد را به عنوان استاد راهنما انتخاب کرد !

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 5 1 2 3 4 5
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات