آزادگان بهبهان

azadegan-behbahan.jpg

بنام خداوند شور آفرین                           خداوند والفجر و فتح المبین

خداوند آنها که پرپر شدند                        شب آتش و خون کبوتر شدند

خداوند موسی ، خداوند نوح                    خداوند شبهای فتح الفتوح

بنام خدایی که نور آفرید                        شب حمله عشق و غرور آفرید

خداوند گردان قایق سوار                       خداوند شیران شب زنده دار

بنام خداوند حال و قدیم                         خداوند شبهای هورالعظیم

خداوند دستان ذکر و دعا                      خداوند مجنون خیبر گشا......

وبلاگ آزادگان بهبهان به یاری حق تلاش دارد در جهت ترویج فرهنگ شهادت و ایثار طبق سفارشات امام خمینی (ره) و بر اساس رهنمود های مقام معظم رهبری فعالیت نموده و  هیچ گونه وابستگی به جناح ها و گروهایی سیاسی موجود در کشور ندارد. یاد اوری خاطرات دوران با شکوه دفاع مقدس و بیان خاطرات عرفانی و غرور افرین آزادگان سرافرازو یاد اوری سخنان حکیمانه ی سید آزادگان مرحوم حاج آقا ابوترابی از اهداف اصلی این وبلاگ می باشد. امید است در این راستا پیشکسوتان خون و شهادت و ایثار مارا یاری نمایند. واسلام

مدیریت وبلاگ آزادگان بهبهان.

                                                          نظر یادتون نره


[ شنبه 30 خرداد 1394 ] [ 01:41 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]


کوله بارى پر ز مهر انبیا دارد شهید                                                                                        سینه‏‌اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید



https://uupload.ir/files/9kwe_2.jpg
تاریخ تولد1336/4/3تاریخ شهادت1360/9/12محل شهادت پل سابله

https://uupload.ir/files/t2nt_3.jpg
تاریخ تولد1343/6/5تاریخ شهادت1360/9/12محل شهادت پل سابله

https://uupload.ir/files/23tq_4.jpg

تاریخ تولد1341/1/1تاریخ شهادت1360/9/13محل شهادت دهلاویه

[ پنجشنبه 20 آذر 1399 ] [ 02:31 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]
احسان فتحی چم خانی

نام پدر: شکرالله تاریخ تولد: 1369/02/12
محل تولد: ایران - خوزستان - بهبهان تاریخ شهادت: 1394/09/16
محل شهادت: حلب-سوریه طول مدت حیات: 25 سال
مزار شهید: گلزارشهدای بهبهان-خوزستان


احسان فتحی چمخانی
زندگینامه
احسان فتحی چم خانی 12 اردیبهشت 1369 در شهرستان بهبهان به دنیا آمد. پدرش شکرالله نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. 26 آبان 1392 با عضویت رسمی در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. دانشجوی ترم اول رشته تربیت بدنی بود و همزمان با روز دانشجو؛ 16 آذر 1394 در دفاع از حرم بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(س) در حلب، با آتش مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی شهدِ شیرین شهادت را چشید و میهمان سفره ی اباعبدالله الحسین(ع) شد.
پیکر مطهر احسان فتحی چم خانی در شهرستان بهبهان تشییع و در گلزار شهدای این شهرستان در کنار مزار برادر شهیدش بارونی فتحی چم خانی که در عملیات رمضان (تیرماه 1361) به شهادت رسیده بود به خاک سپرده شد.


نحوه شهادت:


از ساعت 9شب آماده عملیات شدیم و حال وهوای احسان با بقیه فرق می کرد وبه او گفتم نور بالا میزنی، ساعت 9:30حرکت کردیم به طرف شهر الزیطان برای فتح این شهر با ماشین مسیر را طی کردیم وبعد 5 کیلومتر را پیاده رفتیم تا رسیدیم به کانال آب اونجا منتظر شروع عملیات شدیم، ساعت 3 شب عملیات با رمز یا زینب شروع شد و شروع به پرتاب کردن گلوله کردیم و آنها متوجه حمله ما شدند و با دوربین هایی که داشتند منطقه مان را شناسایی کردن و تیربارچی شان شروع به تیر انداختن کرد جوری شد که تمامی گردان ها زمین گیر شدند اما گردان حضرت رسول (ص) (تیپ امام حسن مجتبی بهبهان) خودشان را توی کانال آب انداختند و به آن طرف کانال رساندند و وارد شهر شدند و تیربارچی رو خنثی کردن و فرمانده عملیات با بیسیم سراغ گردان را می گیرد ومی گویند که ما از کانل رد شدیم بعد احسان فتحی به همراه یکی از بچه ها به دنبال فرمانده می روند تا با خودشان او را به جایی که قرار گرفته اند بیاورند و به طرف ساختمان های شهر حرکت می کنند ویکی یکی ساختمان هارو فتح می کنند ومی رسند به ساختمان آخر یک داعشی که نارنجک به خود بسته بود زخمی گوشه ای از ساختمان پنهان شده بود و کسی او را ندیده بود یکدفعه صدای تیر می شنوند و تیر به قلب وبعد به شانه احسان فتحی اصابت می کند وقرآنی که در جیبش بوده از وسط سوراخ می شود وبه جلوی چشم بچه ها به همرا شهید چرغندی هنگام اذان صبح به شهادت می رسند وآقای الف قاتل شهید فتحی را سریع با 70 تیر می کشد. وساختمان آخر را هم فتح می کنند وشهر الزیطانی را فتح می کنند و احسان را به عقب می برند و بچه ها برای او مراسم می گیرند وبا او وداع می کنند و یکی از دوستانش قرآن تو جیب شهید را برمی دارد و هنوز آن را دارد

[ یکشنبه 16 آذر 1399 ] [ 02:13 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]
احادیثی در مورد شهید و شهادت
امام جعفرصادق (ع):
من قُتِلَ فی سَبیلِ اللهِ لَم یُعَرّفْهُ اللهُ شَیئاً مِن سَیِّئاتِه.
کسی که در راه خدا به شهادت برسد خداوند او را بر هیچ کدام از گناهانش مطلّع نخواهد ساخت.(دیگر گناهی ندارد). ( وسائل، ج ١١، ص ٩)


https://uupload.ir/files/xigj_16.jpg
تاریخ تولد1359/12/9تاریخ شهادت1383/9/11محل شهادت زاهدان

https://uupload.ir/files/9a81_17.jpg
تاریخ تولد1335/12/27تاریخ شهادت1359/9/12محل شهادت کرخه

https://uupload.ir/files/vp23_15.jpg
تاریخ تولد1339/6/2تاریخ شهادت1359/9/11محل شهادت شوش

[ شنبه 15 آذر 1399 ] [ 12:26 ق.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]

قال امیر المومنین علیه السلام :

ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.

نهج البلاغه، خطبه123


https://uupload.ir/files/p679_1.jpg



تاریخ تولد 1342/1/12تاریخ شهادت1360/9/8محل شهادت دهلاویه


https://uupload.ir/files/ozn1_13.jpg

تاریخ تولد1334/4/24تاریخ شهادت1358/9/8محل شهادت بندر دیلم

https://uupload.ir/files/fb68_14.jpg
تاریخ تولد1340/9/10تاریخ شهادت1360/9/10محل شهادت پل مارد آبادان


یاد و خاطره شهید بزرگوار محسن فخری زاده را گرامی می داریم




[ شنبه 8 آذر 1399 ] [ 07:50 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

اشرف الموت قتل الشهاده

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

شهادت برترین مرگهاست.

بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4


https://uupload.ir/files/ujzi_12.jpg

تاریخ تولد43/4/1تاریخ شهادت63/9/5محل شادت  بوشهر

https://uupload.ir/files/pw3w_11.jpg

تاریخ تولد44/3/3 

تاریخ شهادت 66/9/4

محل شهادت   شلمچه


https://uupload.ir/files/r2vl_8.jpg

     

تاریخ تولد 37/4/9      

تاریخ شهادت 66/9/6

منطقه عملیاتی نصر8


[ پنجشنبه 6 آذر 1399 ] [ 12:54 ق.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]
می توان بسیج را بحق مکتبی‌ترین و مردمی‌ترین نیروی مقاومت جهانی نامید.                                رهبر معظم انقلاب


https://uupload.ir/files/i017_6.jpg

تاریخ تولد 1348/6/20تاریخ شهادت1366/9/3محل شهادت منطقه عملیاتی نصر8
https://uupload.ir/files/yhec_7.jpg

تاریخ تولد 1347/4/9تاریخ شهادت1366/9/3محل شهادت منطقه عملیاتی نصر8



[ دوشنبه 3 آذر 1399 ] [ 01:50 ق.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]

همین شهادتها پیروزی را بیمه می کند. همین شهادتهاست که دشمن را رسوا می کند در دنیا.   امام خمینی(ره)



https://uupload.ir/files/57ry_5.jpg
متولد 1346/10/9محل شهادت ماِئوت عراق  تارخ شهادت  1366/9/1  بسیج

https://uupload.ir/files/vyeb_9.jpg


متولد1342/1/11   محل شهادت زبیدات   تاریخ 1361/9/1  بسیج

https://uupload.ir/files/9mtv_10.jpg

متولد 1338/1/1   تاریخ شهادت 1362/9/3  محل شهادت پل نو خرمشهر     ارتش

[ شنبه 1 آذر 1399 ] [ 02:15 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]


https://uupload.ir/files/r9to_230160_781.jpg

یادی از آن غروب غم انگیز

چهار روز بود که از بهبهان به آبادان اعزام شده بودیم. در تقسیم بندی انجام شده ما در واحد  بهداری قرار گرفتیم. مارا به مارد پادگان آموزش آبی خاکی بردند. گردان یکم از تیپ 15 امام حسن موسوم به گردان محرم در آنجا در حال آموزش بودند. غروب روز چهارم آبان ماه بود کار آموزش به پایان رسیده بود و همه خودر ا برای نماز جماعت مغرب و عشا آماده می کردند. ناگهان حضور چند شی پرنده در آسمان با دودی که از به دنبال داشتند و صدای شلیک مدام ضد هوایی های مستقر در آبادان و اطراف آن همه نظرها را به سوی آسمان جلب کرد. سه شی پرنده در آسمان در حال حرکت بودند. لحظاتی بعد یکی از آن ها مسیر خود را عوض کردو بسوی دیگری رفت و دو شی دیگر در یک مسر به حرکت خود ادامه دادند. صدای گلوله ها کم کم قطع شد و اشیا پرنده از نظر ها محو شدند وکسی نمی دانست که هدف آن ها کجا بود. تصور اولیه ما این بود که سه فروند هواپیمای جنگی عراق در آسمان آبادان ظاهر شده و مدافعان حریم هوایی کشور قصد سرنگونی آنان را داشته اند. اما قریب به یک ربع بعد از طریق اخبار سراسری متوجه شدیم که به دو شهر بهبهان و مسجد سلیمان حمله شده. خبرهای تکمیلی نشان داد که بعد فاجعه در بهبهان بسیار گسترده بوده و مدرسه راهنمایی شهید پیروز مورد هدف قرار گرفته است. بیش از هفتاد تن از دانش آموزان و فرهنگیان و کسانی که در خانه های مسکونیشان بودند به زیر آوار رفته و به شهادت رسیدند تا سردار نگون بخت قادسیه در رویای رهبری اعراب منطقه شاد و سرمست باشد. 

  https://uupload.ir/files/cafo_39406_611.jpg                                    تا مدتها مشخص نبود که چه اتفاقی افتاده است. اخبار سراسری و حتی روزنامه ها خبر از بمباران بهبهان می دادند. تا اینکه با اعتراف مقامات عراقی مشخص شد که بهبهان و مسجد سلیمان مورد حمله موشکی قرار گرفته اند آن شب در محل پادگان مارد رزمندگان به عزاداری پرداختند و بر مظلومیت دانش آموزان شهید مدرسه شهید پیروز گریستند. سه روز بعد ما به بهبهان آمدیم و در محل حادثه حاضر شدیم. اگر وجدان بیداری در دنیا بود و اگر حقوقی به نام حقوق بشر وجود واقعی داشت در این واقعه برای همیشه تاریخ شرمنده می شد. اما افسوس...

روزهای بعد بچه ها در جبهه می خواند و عزاداری می کردند که :

یارب یا رب مدرسه شد قتل گاه دانش آموزان.......

نقل از کتاب لطایف زندگی من اثر محمد جواد اسکافی


[ شنبه 3 آبان 1399 ] [ 07:57 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]
ساعت نه شب 25 شهریور سال 99 جهت عرض تسلیت و قرائت زیارت پر فیض عاشورا به منزل مرحوم کربلایی منصور پیله ور رفتیم. در این دیدار که با رعایت دستورالعمل های بهداشتی همراه بود ضمن عرض تسلیت به خانواده این عزیز فقید با قرائت زیارت عاشورا برای شادی روح آن عزیز و طول عمر بازماندگان دعا کردیم.
مرحوم منصور پیله ور که در ادامه عملیات میمک در جبهه های میانی به اسارات دشمن در آمده بود سال های سختی را همراه با بیماری و رنج اسارت در اردوگاه موصل دو پشت سر گذاشت. بازگشت سرافرازانه او به میهن اسلامی نیز پایان دردها و آلام او نبود و سی سال پس از پایان اسارت هم در گیر همان بیماری ها و سختی ها بود. در این مدت سی سال تنها یار و همدم او همسر وفادارش بود که در همه مراحل درمان همانند پرستاری دلسوز در کنار همسر دردمندش پایدار و استوار ایستاد. در این دیدار از وفاداری این بانوی فداکار نیز تقدیر و تشکر به عمل آمد.


http://uupload.ir/files/h3ry_img-20200720-wa0017.jpg


http://uupload.ir/files/2gcq_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B9%DB%B1%DB%B5_%DB%B2%DB%B0%DB%B4%DB%B6%DB%B3%DB%B5.jpg

http://uupload.ir/files/mzsv_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B9%DB%B1%DB%B5_%DB%B2%DB%B0%DB%B4%DB%B6%DB%B5%DB%B1.jpg

http://uupload.ir/files/9v3_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B9%DB%B1%DB%B5_%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B7%DB%B5%DB%B9.jpg

http://uupload.ir/files/2vbi_img-20200916-wa0003.jpg


[ چهارشنبه 26 شهریور 1399 ] [ 01:13 ق.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]



http://uupload.ir/files/7m6_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B7_%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B1%DB%B3%DB%B9.jpg




http://uupload.ir/files/5ag3_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B7_%DB%B2%DB%B1%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B3.jpg

http://uupload.ir/files/4u3_img-20200908-wa0005.jpg

http://uupload.ir/files/r301_img-20200907-wa0025.jpg
شامگاه روز دوشنبه 17 شهریور سال 1399 به همراه جمعی از آزادگان بهبهان به منزل شهید صادق پلیمی رفتیم. این شهید بزرگوار در سال 67 به اسارت دشمن در آمد و بیش از دو سال از عمر و جوانی خود را در اردوگاه های رژیم بعث سپری نمود. سال 69 با سرافرازی به میهن اسلامی بازگشت و در سی امین سالگرد ورود آزادگان به میهن اسلامی براثر بیماری تسلیم امر الهی شد و به دوستان شهیدش پیوست.

 برای شادی روح این شهید و همه شهدای عزیز زیارت پر فیض عاشورا در این شب و در منزل این شهید قرائت شد .
بعد از آن نیز حاج عبدالصاحب بخردی مسئول هیات آزادگان ضمن تسلیت مجدد به بازماندگان این شهید بزرگوار برای آنان طول عمر و سربلندی را آرزو نمودند.

[ سه شنبه 18 شهریور 1399 ] [ 12:07 ق.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]

http://uupload.ir/files/pc4v_30135194137614323419024647122539213125155.jpg

شهیدسید غالب تیمار متولد 1339

تیپ بعثت

گردان رعد به فرماندهی شهید خیرالله جنت شعار

عملیات رمضان تاریخ اسارت:61/4/23

تاریخ شهادت69/6/15

سید از بچه های روستای لنگیر از توابع بخش زیدون بهبهان بود. دوره ی ابتدایی را در روستا گذرانده بود و سپس برای ادامه تحصیل به بهبهان آمده بود. او دوره ی راهنمایی و دبیرستان را در بهبهان

گذرانده و در حین تحصیل مشغول به کار هم بود!! در دوران انقلاب همراه با دیگر جوانان غیور و انقلابی در راهپیمایی ها و درگیری های مردمی علیه نظام ستمشاهی شرکت می کرد. با شروع جنگ تحمیلی و تجاوز بعثیون کافر به خاک میهن اسلامی او به همراهی شهید عابدنژاد در بسیج زیدون مشغول به فعالیت شد و از همانجا

به جبهه اعزام گردید. چند بار در میادین نبرد مجروح شد اما این جراحت ها نتوانست روح تشنه ی او را سیراب کند و از ادامه ی رسیدن به هدف باز دارد. در آخرین مرحله ی حضورش در جبهه

های نوردرعملیات رمضان شرکت کرد و در تاریخ 23تیرماه سال 1361به اسارت دشمن بعثی درآمد ور حالیکه بازهم مجروح بود. او زندگی در چند اردوگاه را تجربه کرد. نخست به موصل بزرگ برده شد.در آنجا بود که در درگیری آذر سال 61با دست شکسته او را از میان جمع جدا کردند و به عنوان یکی از نیروهای خط دهنده در درگیری به زندان بردند.گروه 35نفره ای که بعدها به نام خمس و ثلاثین [1]نامیده شدند. در آن درگیری خونین سید از جمله اولین کسانی بود که میله های آهنی پنجره را شکست و برای تهیه ی آب از آسایشگاه خارج شد.

مناظره با افسر عراقی

سید ترجمه ی و توضیح کل قرآن کریم را در طول شش ماه و با شرکت در کلاس آقای «مهدی قاسمی» فرا گرفت و پس از آن خودش به عنوان یک مدرس به تدریس قرآن پرداخت.او تسلط خوبی در این باره داشت و اغلب خیلی سریع با شنیدن یک آیه نشانی آن را در قرآن بیان می کرد.در صحبت کردن به زبان عربی متکی به قرآن و نهج البلاغه بود . گاهی جملاتی را بیان می کرد و به شوخی می گفت :« فصاحت سید غالب»!! او جملات عربی را بسیارفصیح بیان می کرد. روزی یکی از افسرن استخبارات(اطلاعات) به نام یونس وارد آسایشگاه سید شد . او تلاش می کرد که در بین بچه ها نفوذ کند و در ایمانشان نسبت به انقلاب و امام خدشه وارد نماید. به آرامی راه می رفت و به بچه ها سلام می کرد!!! بچه ها به او می گفتند :«شل میری» سید به مناسبت نوروز سال 63 روی مقوایی نوشته بود :«سال 1363 مبارک باد» یونس گفت «بدع خمینی هذه السنة» یعنی این سال بدعت (امام) خمینی است!!! سید ناگهان در جواب او گفت:«اخی یونس ،اصبر، اصبر علی ما اقول.( برادر یونس صبر کن ببین چه می گویم.)» جیب قلمک:مدادت را بده. فی ایران تکون سنتین(در ایران دو سال وجود دارد.)سنة الهجریة القمریة مثل:محرم،صفرو.... یعنی حرکة القمرحول الارض و سنة الهجریة الشمسیة یعنی حرکة الارض حول الشمس. و کلاهما مبنا هجرة رسول الله(ص)من المکة المعظمة الی المدینة المنورة .(سال قمری که براساس حرکت ماه به دور زمین است و سال شمسی که براساس حرکت زمین به دور خورشید است و مبدا هردو هجرت رسول خدا از مکه به مدینه می باشد.) سید با محاسبات خودش برای افسر عراقی ثابت کرد که بدعتی در کار نیست و به ا و گفت :«فما بدع خمینی هذ السنة ؟ (امام خمینی در ایجاد این سال بدعتی نگذاشته است» «کلاهما کسنة واحدة »(هردو سال یکی است) در اینجا بود که یونس مقهور شد و نتوانست درمقابل استدلال های­ سیدچیزی­ بگوید لذا سرافکنده از آسایشگاه بیرون رفت.[2]                                                                                                                           

سید غالب تیمار که دوسال آخر اسارت را در اردوگاه ما موصل 2- سپری کرد. جوانی به غایت شوخ طبع و سر زنده .در عملیات رمضان در زمانی که اغلب بچه ها یا شهید شده و یا مجروح برزمین افتاده بودند . سید این امکان را داشت تا از مهلکه جان سالم بدر برد و آن منطقه را ترک کند.اما در چنین شرایطی به سید مسعود بلادی برخورد می کند که مجروح و نیمه جان بر زمین افتاده است. اینجاست که معنی از خود گذشتی به شکلی عملی و واقعی خود را نشان می دهد. سید غالب می توانست از آنجا برود و در این باره با کسی هم سخن نگوید و از دیدن سید مسعود بلادی مجروح سخنی بر زبان نیاورد. یا حتی می توانست توجیح کند که شرایط به گونه ای نبود که قادر باشم او را برگردانم. هر توجیهی در این شرایط امکان پذیر و قابل قبول می نماید !! اما سید غالب از میان تمام گزینه ها یک گزینه ی شگفت آور را انتخاب می کند و آن پذیرش اسارت برای نجات انسانی دیگراست!!!  سید با دیدن پیکر مجروح و ناتوان سید مسعود بلادی زیر پوش سفید خود را از تن بدر می آورد و آن را به نشانه ی تسلیم و قبول اسارت بالا می برد و سید مسعود بلادی را بردوش گرفته و به همراه خود می برد تا جان او را نجات دهد. جالب این است که در همین هنگام او متوجه آقای ظفراولادی می شود که مجروح شده و بر زمین افتاده لهذا بعد از رساندن سید مسعود به عراقی ها می گوید که کس دیگری نیز اینجاست بروم او را نیز بیاورم و برمی گردد و ظفر اولادی را نیز با خود می آورد.دو نفر را نجات می دهد و خود نیز قریب به هشت سال طعم اسارت را می چشد. در سال های اسارت همواره تلاش داشت در خدمت کسانی باشد که چندان مورد توجه نباشند. جوراب های کهنه ی بچه ها را جمع می کرد به نخ تبدیل می کرد و برای بچه ها گیوه می بافت و این کار مدت زیادی وقت او را می گرفت اما چون می توانست دل رزمنده ای را شاد کند بسیار خوشحال بود و وقتی شادی آن ها را می دید لبخند رضایتی برلبانش جاری می شد.در این زمینه حتی درخواست سرباز عراقی را هم رد نکرد و برای او نیز گیوه ای آماده نمود.وقتی وارد اردوگاه ما شد به آسایشگاه هفت محل اسکان سعید مظفر-محمد زکی مسرور غلامرضا رئیس پور  منتقل شد. روزی او را به گروه خود دعوت کردم تا مهمان ما باشد ،عادت ما این بودکه بعد از صبحانه دعا می کردیم هرکس از خدا چیزی را طلب می کرد. وقتی نوبت به او رسید گفت :«خدایا به حرف هیچ کدام از این ها توجه نکن هرچه خودت صلاح می دانی انجام بده» همه ی بچه ها با حالت تبسم از دعای او استقبال کردند. به دلیل شوخ طبعی خیلی زود مورد توجه بچه ها قرار گرفت و دوستان زیادی پیدا کرد دوستانی که بعد از شهادت سید از تبریز عازم خانه ی او در روستای کوچک لنگیر شدند و بر مزارش حاضر گشتند. 15 روز بعد از آزادی سید غالب جسم مادی را شکست و به آسمان ها رفت به جایی که به ان تعلق داشت. آری دنیای مادی قادر نبود که او را در خود جای دهد و روح اونیز نمی توانست قفس تنگ جسم را تحمل کند. روز پنج شنبه 14/6/69سید جهان مادی ما را وداع گفت و چونان کبوتری سبک بال حصار جسم را شکست و عازم عرش اعلا شد وما را در فقدان خودبا حزن و اندوه باقی گذاشت.. روز جمعه 15 / 6 / 69 تعداد زیادی از مردم بهبهـان ، آغاجاری ، امیدیه ، زیدون و روستاهای اطراف در مراسم تشیع پیكر این پرستوی مهاجر شرکت کردند و با احترامی ویژه او را به خاک که نه . به یادها سپردند. چرا که یاد او همواره در دل ما باقی خواهد ماند.

بعد از حدود 18 سال برای دیدار با خانواده ی او عازم لنگیر شدیم. شرمنده بودیم که چرا اینقدر دیر اقدام کردیم پیچ و خم های زندگی مادی این اجازه را به ما نداده بود بتوانیم بر مزار او حاضر شویم برادرانش هنوز هم چون روزهای اول رحلتش با گرمی و صمیمیتی خاص از او سخن می گفتند آن ها نقل می کردند که بعد از تصادف و گزارش کارشناس پلیس راه ،ما به این گزارش و رای اعتراض کرده بودیم  اما شبی سید را در خواب دیدیم او گفت:« محمد رمضانی راننده ی خودرو مقصر نبوده است در این تصادف من مقصر بودم وشما نباید از او شکایت کنید »برای ما عجیب بود که سید حتی نام راننده را نیز بر زبان آورد در حالیکه او ساکن شهر.....  بود و از اهالی بهبهان نبود و سیدبا او آشنایی نداشت!!بعد از این ماجرا ما شکایت خود را پس گرفتیم و راننده آزاد شد . سید طالب برادر کوچک سید غالب می گفت:«سید در یکی از نامه هایش از من خواست که اسم پسرم را«سید غالب» بگذارم!من تعجب کردم ولی پذیرفتم ونام این فرزندم که اکنون در خدمت شماست سید غالب است وقتی­که آزاد شد و برگشت گفتم سید من به سفارش توعمل کردم و اکنون تو آزاد شدی.گفت:«از این کار پشیمان نمی­شوی!!» اکنون این فرزند یادگار سید غالب برای ماست.»

 مردان خداپرده­ پنداردریدند                                                                                یعنی همه جا غیر خدایار ندیدند  



[1] بعد از زندانی شدن این گروه ،به این نام در بین بچه ها معروف شدند. رمضان استادیان نیز در این باره کتابی را نوشته است.

[2] -برداشت از کتاب خمسه و ثلاثین


[ یکشنبه 16 شهریور 1399 ] [ 11:43 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]


http://uupload.ir/files/lwwr_136602929224-555x330.jpg

در ماه محرم عصر ها بعد از آمار ورفتن به آسایشگاهها و قفل شدن دربها با توجه به اینکه غیر از سرباز نگهبان مابقی  سربازهای عراقی محوطه را ترک کرده و به مقر خودشان رفته اند برنامه عزاداری شروع می شد بدینصورت که اول یک نفر از برادران با آینه کوچکی از لای توری پنجره آسایشگاه راهروها رو کنترل می کرد که نگهبان عراقی نیاد البته که این نگهبانی با آئینه خود مهارتی خاص لازم داشت که طوری آئینه رو بگیرد که نور لامپهای موجود در راهرو به چشم عراقی منعکس نشود والا عراقی متوجه برنامه می شد و ترددش را پشت پنجره بیشتر می کرد یا اصلا پشت پنجره می ایستاد و خود به خود باعث تعطیلی برنامه می شد. بعد از آماده شدن  نگهبان واعلام وضعیت سفید برنامه شروع می شد بدین صورت که اول با صابون رو پتو های سیاه شعار های مربوط به محرم نوشته می شد و عکس حضرت امام را برادر آزاده بهبهانی (مهر افروز) روی پتو نقاشی کرده و در عین ممنوعیت سخت ، آسایشگاه با پتوها سیاهپوش می شد تا بعد از نماز مغرب و عشا که برنامه نوحه خوانی و سینه زنی برگزار می شد و به محض نزدیک شدن سرباز عراقی  نگهبان اعلام وضعیت قرمز می کرد وبا تقسیم کاری که از قبل شده بود در کمترین زمان ممکن تمام پتو ها جمع می شد و آسایشگاه به حالت قبل از سیاهپوش کردن در می آمد  و باز با اعلام وضعیت سفید مجددا در کمترین زمان ممکن آسایشگاه سیاهپوش می شد و برنامه ادامه پیدا می کرد شاید تا آخر برنامه چندین بار عراقی می آمد و پتوها جمع  و مجددا سیاهپوش کردن تکرار می شد. و یکی دیگر از برنامه های ماه محرم و صفر قرائت روزانه زیارت عاشورا بود . برنامه عزاداری  در سخت ترین شرایطی که عراقی ها برای جلو گیری از عزاداری اعمال می کردند در حد امکان با بهتری برنامه ریزی و بهترین شکل ممکن اجرا می شد.

[ شنبه 8 شهریور 1399 ] [ 01:27 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]


http://uupload.ir/files/qlxe_8871-th3.jpg

! روز ششم محرم جنگ و گریز به اوج خود رسید . 235 نفر در اسایشگاه 9 گرفتار شدند اما در مقابل سربازان به عزاداری پرداختند . همه چیز شكل علنی به خود گرفت . در شلوغی آسایشگاههای 2 و 3 چند سرباز مورد ضرب و شتم قرار گرفتند . چند تن از مداحان شناخته شده دستگیر شدند که حاج غلامرضا رئیس پور هم در میان آن ها بود.مداحان را به پشت درب ورودی بردند تا محاکمه و شکنجه کنند. آن ها حاضر نشدند که نام کسی را ذکر کنند. لذا بعد ازضرب و شتم شدید راهی زندان شدند.این مسائل باعث شد تا فرمانده ی عراقی با عصبانیت وارد اردوگاه شود . آقای شریفات او را به آرامش دعوت كرد و با خونسردی به او گفت : « قبل از شما نیز فرماندهانی در اینجا بوده اند آنان نیز عزاداری را ممنوع اعلام می كردند ولی هیچگاه موفق نشدند كه مانع عزاداری بچه ها شوند . بهتر است كه شما بزرگواری خود را حفظ كنید در این چند روز باقی مانده عزاداری را آزاد كنید . من به شما قول می دهم كه بچه ها در درون آسایشگاه عزاداری كنند و كار را به واسط اردوگاه نكشانند ! در غیر این صورت شما می دانید و تصمیماتی كه اتخاذ می كنید !! فرمانده  عراقی که در این چند روز بسیار اذیت شده بود و توفیقی هم درممانعت از مراسم عزای حسینی نیافته بود به ناچار تسلیم شد و گفت : « به شرط رعایت نظم و انضباط و تعطیل شدن عزاداری در ساعت 12 شب اشكالی ندارد !! » این اولین باری بود كه می توانستیم آزادانه عزاداری كنیم .زندانیان از زندان آزاد شدندو حاج غلامرضا رئیس پور ساعتی بعد  ازآزادی در مراسم عزاداری حاضر شد و به نوحه خوانی پرداخت.از روز هشتم تا دوازدهم محرم بچه ها با آزادی كامل به عزاداری پرداختند و سربازان نیز در این مجالس شركت می كردند و گاهی نیز تحت تأثیر قرار می گرفتند و بعضاً اشكی هم می ریختند . باید اعتراف كنم كه عزاداری ها در حالت  ممنوعیت شور و هیجان بیشتری داشت . نوحه های ما كوتاه بود وقتی كسی نبود كه مراسم را به هم بریزد خیلی زود تمام می شد . اما به هر حال این آزادی نقطه ی عطفی در اردوگاه بود . سرانجام با پایان یافتن روز دوازدهم محرم مجدداً ! عزاداری ها ممنوع شد و تجمعات به حالت قبل بازگشت .
نقل ازکتاب سال های اسارت اثر محمد جواد اسکافی

[ جمعه 7 شهریور 1399 ] [ 01:32 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]

luc4_download_13.jpg

عزاداری های سال 69 به حدی گسترده بود كه فرمانده ی تازه وارد عراقی را به ستوه آورد او روز پنجم محرم به مسئول اردوگاه اعلام كرد كه عزاداری در عراق ممنوع است و ما با كسانی كه این قانون را زیر پا بگذارند به شدت برخورد می كنیم !! قبل از ماه محرم نیز درجه داری كه به « رئیس عرفات » معروف بود مسئولین اردوگاه را تهدید كرده بود اما كسی توجه نكرد اقای شریفات به آنها گفته بود كه : « بهتر است جلو عزاداری ها را نگیرید . والا من هیچ مسئولیتی را بعد از آن نمی پذیرم و استعفا می دهم . زیرا این كار شما یعنی تشنج در اردوگاه!! اینها سالها عزاداری كرده اند و هیچ چیز مانع كار آنها نخواهد شد . » او با تهدید گفته بود : « اگر در آسایشگاهی عزاداری برگزار شد مسوول آسایشگاه را در فاضل آب اردوگاه می خوابانم و در وسط اردوگاه او را تنبیه می كنم !! آقای شریفات نیز با عصبانیت گفته بود : « این كار را بكنید و عواقب آن را نیز ببینید !! » این برخورد كه به نوعی به اعلان جنگ می ماند بچه ها را برای برگزاری هر چه با شكوه تر مراسم تشویق می كرد . روز پنجم محرم 240 نفر از بچه ها درمجلسی در آسایشگاه 3 به دام عراقی ها افتادند و به جرم عزاداری در همان آسایشگاه زندان شدند . آنها آب و برق آسایشگاه را نیز قطع کردند بچه ها با پارچ های آب  سردخود را به پشت پنجره های آسایشگاه 3 می رساندند و به بچه ها آب می دادند . سربازان مجبور شدند اطراف آسایشگاه را محاصره كنند . بچه ها در همان حالت در آسایشگاه مشغول عزاداری شدند .« آب به روی حرم شاه دین بسته شد از ظلم یزید لعین....» در حالی که آسایشگاه 3 در محاصر بود. در آسایشگاههای دیگر مراسم با شور و شوق برگزار می شد. سربازان مانده بودند که به سراغ دیگر آسایشگاه ها بروند یا آسایشگاه 3 را کنترل کنند.اگر به سراغ جاهای دیگر می رفتند بچه ها به این آسایشگاه آب می رساندند و اگر می ماندند چند آسایشگاه ها  دیگر با فریادهای بلند که تمام اردوگاه را فرا گرفته بود عزاداری می کردند. شورای اردوگاه هنگام شب اطلاعیه ای را صادر كرد و قصد داشت كه این اطلاعیه به گوش عراقی ها برسد . در آن اطلاعیه از عزاداران و مداحان خواسته شده بود كه هنگام آمدن سربازان عزاداری را قطع نكنند . لذا دیگر نیازی نبود كه ما برای هر مجلسی نگهبانی بگذاریم كه آمدن سرباز را به ما خبر دهد !! این یعنی یك نبرد تمام عیار !!...... ادامه دارد
نقل از کتاب سال های اسارت اثر محمد جواد اسکافی

[ پنجشنبه 6 شهریور 1399 ] [ 12:13 ب.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]


xn9x_3333-275x160.gif

یکی از شبهای محرم سال ۱۳۶۵ در اردوگاه رمادی ۲،

آسایشگاه ما مثل همیشه در اوج اجرای برنامه ها و مراسم دعا و روضه خوانی و سینه زنی بود. مداح و مرثیه خوانی به اسم آقا ابوالفضل ارقند از بچه های سبزار ، جوّ و شوری عجیب بین بچه ها بوجود آورده بود.آن شب خودم نگهبان آسایشگاه بودم.

از بس فضا معنوی شده بود و حال خوشی به بچه ها دست داده بود همگی با صدای بلند گریه و زاری می کردند، بطوری که کسی اصلاً احساس نمی کرد در عراق هست و اسیر!! در همین بین سر وکله سربازان عراقی پشت پنجره ظاهر شد،

ابوجاسم و صاحب بودند! همان پنجره اولی مرا صدا زدند،

من هم فوراً رفتم جلوی پنجره ، نگهبانان عراقی تعجب کردند که ما مراسم را بهم نزدیم و پخش نشدیم!!! هر چه داد و قال کردند ،

من آنها را آرام می کردم و با زبان عربی شکسته و به سختی به آنها می گفتم ،

حواس بچه ها را پرت نکنید!! مراسم امام حسین هست!!

شما بروید فردا خودم میام غرفه و توضیح می دم!!! باور نمی کردند که من اینطور برخورد کنم! چند بار خواستند بروند بطرف دیگر پنجره های آسایشگاه ولی با اصرار من بصورت معجزه آسایی برگشتند!!!

چند نفر از بچه های آسایشگاه  متوجه شدند ، آمدند به سمت من و گفتند ؛

چی شده، نکنه الان با سربازان بیشتری برگردند!!!؟؟؟

آن شب مراسم عزاداری و دعا به خوبی و با کیفیت تمام شد.

دوستان نگرانم بودند،

فردا صبح بعد از آمار به سراغ غرفه نگهبانان عراقی رفتم و یه مقدار توجیهات و ادلّه برای خودم سر هم کرده بودم که برای برگزاری دعا و عزاداری شب گذشته تحویل نگهبانان اردوگاه دهم!!! بمحض ورود به غرفه نگهبانان ،سلام کردم،

فوراً صاحب ،سرباز عراقی ، شروع کرد به داد و بیداد که چرا شبها منبع آب پشتِ بام اردوگاه سر میره!!! مگه این منبع روی آسایشگاه شما نیست!!!

مگه عباس جوزی مال آسایشگاه شما نیست!؟ چرا فراموش می کنه شیرِ فلکه را ببینده!!!؟؟ مات و مبهوت شده بودم!! ولی خودم را جمع کردم و فوراً گفتم،

نعم سیدی! حتماً پیگیر می شوم و تذکر می دم!!!

برگشتم به طرف آسایشگاه،

با تمام وجودم از آقا امام حسین و مادر بزرگوارش، صدیقه طاهره تشکر کردم و هنوز که هنوز هست نمی دانم چگونه این حادثه آن شب آنگونه رقم خورد و فردایش به آن شکل ختم به خیر شد!!!

روح شهید مظلوم منا دکتر عباس جوزی شاد و همنشین آقا امام حسین باشد با ذکر صلوات بر محمد وآل محمد

[ چهارشنبه 5 شهریور 1399 ] [ 12:16 ق.ظ ] [ رزمنده آزاده ] [ نظرات ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

تعداد کل صفحات : 131 :: 1 2 3 4 5 6 7 ...

درباره وبلاگ

نویسندگان
آمار سایت
بازدیدهای امروز : نفر
بازدیدهای دیروز : نفر
كل بازدیدها : نفر
بازدید این ماه : نفر
بازدید ماه قبل : نفر
تعداد نویسندگان : عدد
كل مطالب : عدد
آخرین بروز رسانی :
امکانات وب
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات