به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام ...
امیدوارم حالتون خوب باشه ...

امروز از خونه دور شدم و اومدم توی تنهایی خودم تا بتونم خودمو برای کنکور ارشد آماده کنم. امروز انقدر اتفاق برام افتاد که نمیدونم کدومشو بگم واسه همون هیچکدومش رو نمیگم چون از حوصله خودمم خارجه ...
دیروز به چند نفر گفتم واسم دعا کنین !!!    نمیدونم اگه دعا نمیکردن چی میشد ...

چند روزه میخوام تلخ ترین خاطره زندگیم رو بنویسم ...
هیچوقت ازش حرف نزدم و همیشه فکر میکنم که شبیه خواب میمونه !!!
من اوایل پست هایی که میفرستادم راحت از ذهنم میومد و تایپ میشد ولی حالا باید دقت کنم که چی بگم !!!
خیلی اتفاق افتاده که پستی رو بنویسم. بعد پاکش کنم !!!
بخاطر این که نارحتتون نکنم یا ...
چارچوب های اولیه من این نبود !!!
قبلا که توی وبلاگ مینوشتم دیگه به دفتر خاطراتم هیچ چیزی اضافه نمیکردم ولی حالا برعکس شده !!!
خوبی ها رو اینجا مینویسم. ناراحتی ها و اتفاق های دیگرو توی دفترچه خاطراتم...

خوب نارحتی و اتفاق های دیگه هم جزء قشنگی های دنیاست !!!
همیشه که نباید خوشحال باشیم !!!
از این به بعد میخوام مثل قبل بنویسم ...
اگر از من ناراحت یا حتی متنفر بشین اشکالی نداره، پنهان کردن واقعیت از اول قرارمون نبود ...

قشنگی های دنیاتون دوبرابر ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: موضوع آزاد،
برچسب ها: واقعیت، خوبی، احساس، احساس نویس، احساس نویسی، خاطره، خاطره نویسی،
تاریخ : دوشنبه 21 تیر 1395 | 10:51 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم حال تکتکتون خوب و عالی باشه ...

عیدتون مبارک 
عیدتون مبارک 
عیدتون مبارک 
عیدتون مبارک 

خیلی خوشحالم، به خاطر این که امروز همه خوشحالن ...
آخرین روز ماه رمضون هم تموم شد. امیدوارم طاعات وعباداتتون قبول شده باشه ...
بهترین ها رو براتون آرزو میکنم ...

موفقیتتون ادامه دار ...
زندگیتون و حال تون قشنگ تر از همیشه ...
یا مهدی ...




طبقه بندی: موضوع آزاد،
برچسب ها: عید، عید فطر، خوشحالی، عید سعید فطر، ماه رمضان، رمضان، شوال،
تاریخ : سه شنبه 15 تیر 1395 | 11:22 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
از چی بگم ؟   از کجاش بگم ؟   چطور بگم ...

دیروز من انگار خیلی بد بود ...     بد شروع شد ...    بد هم تموم شد ...
شروعش رو که خودتون بهتر میدونین ...
بعد از این که نمرم رو نگاه کردم عصبانی بودم و رفتم تلگرام تا یکم حالم بهتر بشه، یه دختره بود چند روزی بود هی بهم پیام میداد آدم بدی نبود فقط چنتا سوال داشت. ولی خیلی زود دختر خاله میشد ...   از این جور اتفاقا واسم میوفته انقدر سرد برخورد میکنم که خودشون میفهمن ...
ولی بی حوصله و عصبانی بودم ...  به قول شقایق دهقان ؛ شستمش، گذاشتمش روی بند رخت خشک بشه ...    خیلی نارحت تر شدم !!!
بعدش پسر عمه کوچیکم هعی اذیتم میکرد. چنتا شمشی المنیومی واسش درست کرده بودم با اونا همیشه ادای شمشیر زن ها رو در می آورد. انقدر اذیتم کرد تا گرفتم یکشیشون رو شکستم و انداختم وسط حیات ...    کلا از دستم عصبانی شد و قهر کرد. بعدش از دلش در آوردم. درسته یکم باج دادم ولی ادم باید اشتباهشو جبران کنه ...
دیروز داشتیم یه بازی میکردیم 4 نفری ( دوتا برادرم و پسر عمه کوچیکم ) یه حالتی مثل والیبال داشت ولی کاملا ابداعی بود. خیلی خندیدم و سعی میکردم بهم خوش بگذره ...
ولی هیچ فرقی نکرد !!!   حالم بدتر شد بهتر نشد ...
حالم خیلی بدتر شد وقتی مادرم گفت؛ مرتضی امروز خیلی خندیدی ولی خنده هات از ته دل نبود. انگار داری به زور اسلحه میخندی !!!
مادرم پرسید چی شده ؟   چرا اینجوری شدی ؟   مرتضی ؟!!!؟
گفتم تو از خنده های من که غیره واقعی هستن فهمیدی که حالم خوب نیست !!!
یجوری حرف میزنی انگار بهترین مامان دنیایی ( به شوخی ... )
همیشه اذیتش میکنم ...    همیشه غذا درست میکنه...    میخورما !!!   ولی میپرسه خوب بود ؟
میگم افتضاح بود !!!   خدا اون روز رو نیاره که غذاش بسوزه !!!   وای ...
انقدر اذیتش میکنم ...   
خیلی دوسش دارم ...    مگه میشه توصیفش کرد ؟
بهش گفتم حالم خوب نیست ولی از دست تو کاری بر نمیاد عشقم !!!
کلا میخواست بدونه چی شده ...   صورت مسئله رو پاک کردم ...
یجوریم وقتی که ناراحتم نه نشون میدم. نه به کسی میگم که بخواد آرومم کنه ...
عادت کردم هر وقت شمشیر میخورم ...   جای خراش قبلیم رو نشون بدم !!!

دیشب سعی کردم با کسی حرف نزنم ...
زود خوابیدم و 8 صبح بلند شدم !!!
امروز قرار بود من برم و درس بخونم ...    حوصلم نمیکشه ...
یه هفته انداختمش عقب !!!
حتما دارین میگین چرا انقدر ضعیفم ...
اخه بلژیک هم دیشب باخت ...
یعنی اگه بلژیک میبرد من بهترین حال رو داشتم و یه پست مثبت مینوشتم. سه تیر آخر رو ولز به من زد !!!
بعضی اوقات بی حوصله هستی و خسته ...
تنها دلخوشیت چیزی میشه که ساده ترین چیزه ...   اگه اونم از دست بدی دیگه چیزی نداری ...
به لوکاکو  و مروان فلینی فقط فحش میدادم !!!   بیچاره کورتوا !!!
همون بلژیک توی والیبال از فرانسه باخت ...
تیم ملی ما هم برد ...  یه تبریک ...    حداقل یه نکته مثبت دیروز داشت ...
کلا شدم اخبار ورزشی ...

نمیخواستم حالتونو بد کنم. بالاخره آدمه دیگه دوست داره درد و دل کنه ...
البته بیشتر شبیه ترشی لیته شد تا پست احساسی ...
ذهنم شلوغه، نمیدونم چی مینویسم !!!
خیلی ممنون که هستین ...  دوستون دارم ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: ترشی لیته، 11 تیر بد، بلژیک، باخت بلژیک، مادر، خنده های مصنوعی، عصبانی،
تاریخ : شنبه 12 تیر 1395 | 07:58 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
اگر یک جلد کتاب بخوانید ممکن است به کتاب خواندن علاقه مند شوید.

اگر دو جلد کتاب بخوانید حتما به کتاب خواندن علاقه مند می شوید.

اگر سه جلد کتاب بخوانید به فکر فرو می روید.

اگر چهار جلد کتاب بخوانید در خلوت با خودتان حرف می زنید.

اگر پنج جلد کتاب بخوانید سیاهی ها را سفید و سفیدی ها را سیاه می بینید.

اگر شش جلد کتاب بخوانید نسبت به خیلی عقاید و نظرات بی باور میشوید و به توده های مردم و باورهایشان خشم می گیرید.

اگر هفت جلد کتاب بخوانید کم کم عقاید و نظرات جدید پیدا می کنید.

اگر هشت جلد کتاب بخوانید در مورد عقاید جدیدتان با دیگران بحث می کنید.

اگر نه جلد کتاب بخوانید در بحث ها یتان کار به مجادله می کشد.

اگر ده جلد کتاب بخوانید کم کم یاد می گیرید که با کسانی که کمتر از ده جلد کتاب خوانده اند بحث نکنید.

اگر صد جلد کتاب بخوانید دیگر با کسی بحث نمی کنید و سکوت پیشه می گیرید.

اگر هزار جلد کتاب بخوانید آن وقت است که یاد گرفته اید دیگر تحت تاثیر مکتوبات قرار نگیرید و با مهربانی در کنار دیگر مردمان زندگی می کنید و اگر کمکی از دستتان بر بیاید در حق دیگران و جامعه انجام میدهید و در فرصت مناسب سراغ کتاب هزار و یکم می روید....




طبقه بندی: رفتار های درست، موضوع آزاد،
برچسب ها: کتابخوانی، کتاب، اثر کتاب، اثر کتابخوانی، رفتار های قشنگ، کتاب خواندن، سلامت جامعه،
تاریخ : سه شنبه 8 تیر 1395 | 01:13 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
 گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش رنج و فراق  و درد گشته حاصلم،
گریه کرد ،آهی کشید و زینب کبرا کشید


+شهادت مولا امیر المؤمنین تسلیت باد.
التماس دعا ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: موضوع آزاد، یک پله بالاتر، تفاوت،
برچسب ها: حضرت علی، شب قدر، شهادت، شهادت حضرت علی، شهادت حشرت علی (ع)، حضرت علی (ع)، یا علی،
تاریخ : دوشنبه 7 تیر 1395 | 10:45 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
1) اولین رخدادی که استارت همه اینا بود. دوم شدن مارک مارکز توی رقابت های موتوجیپی بود که واقعا توی اون هوا عالی کار کرد ...
و الان هم در مجموع اوله، امیدوارم امسال هم قهرمان بشه ...
این اولین انرژی مثبتی بود که بهم وارد شد و باعث شد خیلی حالم خوب بشه ...

2) برد مقتدرانه 4 بر صفر بلژیک مقابلی مجارستان بود که خیلی بهم انرژی داد !!!
خیلی کشور بلژیک رو دوست دارم و عاشقشم ...
دوست دارم توی اینده برم بلژیک و اونجا زندگی کنم - امیدوارم بتونه قهرمان یرو بشه ...
حتما هم میشه !!!

3) شیلی ...
شیلی رو بخاطر بازیکن هایی مثل سانچز ، براور ، ویدال و ...
خیلی دوست دارم و توی کپا امریکا طرفدار سختش بودم ...
دیشب طی یه بازی پر استرس و وحشتناک، یاران مسی در ضربات پنالتی مغلوب شدن !!!
مسی هم موقیت خراب کرد و آخر بازی گریه میکرد.
قهرمان شدیم !!!   برای دوبار پیاپی ...
خدایش دمشون گرم !!!    واقعا خیلی کار سختی انجام دادن !!!
البته من کلمبیا رو هم خیلی دوست داشتم بیاد تا فینال ...
ولی قدرتش نمیرسید. سوم شد !!!


پ.ن: دیروز کلا خیلی خوب بود حداقل برای من ...
امیدوارم والیبال کشورمون بتونه توی المپیک خوب کار کنه، اخه توی این رقابت ها خسته بودن ...
خودتون میدونین که چقدر فشار و انتظار روشون زیاده ...
واسه همه ورزشکارا بهترین هارو آرزو میکنیم ...
به امید قهرمانی تمام تیم ها و ورزشکار های محبوب من
یا مهدی ...



طبقه بندی: خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: موتو جیپی، بلژیک، فوتبال، یورو، مارک مارکز، کوپا امریکا، ورزش،
تاریخ : دوشنبه 7 تیر 1395 | 10:07 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
اول بگم عنوان هیچ ربطی به موضوع نداره ...
دیشب نتونستم درست سحر بخورم انقدر حالم بد بود !!!
ولی همیشه اون لبخنده باید باشه تا مادرم رو نارحت نکنم ...
الانم حس آب طالبی اومده انشاالله موقع افطار میخوریم !!!

امروز رفتم سایت دانشگاه نمره هام رو ببینم 4 تاش اومده بود !!!
3 تاش بیست شد !!!  یکیش 19.5
اون 19.5 واسه خودش ماجرا داره :
کارگاه داشتیم و من عملا همه کار هارو میکردم. حتی کلید کارگاه هم دست من بود. ( یه نسخش )
استاد بهم گفت بیا همه سوالارو بهت بگم بتونی بیست بگیری ...
گفتم استاد این نامردیه بقیه چی ؟؟؟    نمیخوام من همینجوریشم بیست میگیرم ...
فکر کنم نارحت شد واسه همون 19.5 داد !!!
چون مطمئن بودم بیست میشم.   حتی ویرگولشم مطمئن بودم.
بیخیال ...
نمیدونم چرا دیگه واسم مهم نیست این نمره ها !!!
البته دروس معارفی مونده ...
صداش بعدا در میاد !!!

چند مورد میخواستم بگم ؛
1- از دو نفر خیلی سخت میخوام معذرت بخوام !!!
واقعا بعضی مواقع خنگ میشم. ولی میخوام بدونن توی دلم هیچی نیست ...
امیدوارم که منو ببخشن ...

2- طاعات و عباداتون قبول
امیدوارم توی این شب ها به خواسته و ناخواسته های خوبتون برسین ...

3- ببخشین منو بخاطر پست های بی کیفیتم ...

4- مواظب خودتون باشین - خیلی جدی !!!

خیلی دوستتون دارم ...
هرکسی رو به اندازه خودش ...
مواظب آرزو های قشنگتون باشین ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: خاطره نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: اب طالبی، ماه رمضان، رمضان، نمره، درس، دانشگاه، ناراحتی،
تاریخ : شنبه 5 تیر 1395 | 10:32 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
زندگی یک آدم نفهم بستگی به میزان نفهمیدنش داره...
 وقتی تو شرایط امروز باشی ،ماجرا برعکس میشه باید نفهم باشی!
نفهمی چرا زنده ای!      نفهمی چرا فاصله طبقاتی هست!      نفهمی چرا اخبار هرروز با یه موضوع جدید سرتو گرم میکنه و نفهمی چرا اصلا هیچی نمیفهمی!
نفهمی عشق و احساسات و خیانت و ازدواج و بی پولی به هم مربوطن یا نه!
 قانون اینجا نفهمیدنه!
اگر فهمیدی که دیگه زندگی برات طعم نداره ،تازه سرتو میکنن زیرآب چون خیلی فهمیدی خطرناکی!
پس نفهم بودن تنها امتیاز انسانیت در دنیای مدرن امروزه!
یک روز کسی که دوسش داشتم منو خطاب کرد نفهم!      چون اگه متوجه بشه که من خیلی چیزا رو میفهمم دیگه دوسم نداره!
بله من یک نفهمم و افتخار میکنم!   شما چطور ؟؟


نویسنده : ناشناس
زمان : 4 تیر




طبقه بندی: تفاوت، موضوع آزاد،
برچسب ها: نفهمیدن، نفهمی، بفهم !!!، نفهم، نمیفهمی ؟، نمیفهمی ؟؟، نمیفهمی ؟؟؟،
تاریخ : شنبه 5 تیر 1395 | 10:20 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
1- 31 خرداد - اخرین روز امتحان ها و البته اخرین روز بهار که بهمون یاد اوری میکنه که همه چیز مثل باد از جلومون رد میشه و ما چیزی از زندگیمون نمیفهمیم.
امروز امتحانم خوب بود و حاشیه اخرین روز دانشگاه هم خیلی جالب بود و کلی اتفاق خوب ...

2- یه ریکاوری 10 روزه و ارشد !!!    کم کم باید واسه حرفی که زدم آماده بشم !!!   تا اسمش میاد مو به تنم سیخ میشه ...
امیدوارم خدا بهم کمک کنه ...

3- 10 روز تفریحم رو برنامه اش رو ریختم؛ روز اول که امروز یا فردا صبح میشه میرم خونه و استراحت میکنم. روز دومم که میرم خونه مادر بزرگم. اگه اینترنت نیومدم ببخشین اخه اونجا سوپر مارکتشم خیلی فاصله داره ...
هوا عالی ...   با بهترین و کم استرس ترین ادم های دنیا ...   حس ارامش رو میخوام اونجا داشته باشم ...
روز سومم که بهترین دوستم میاد و باهاش میرم بیرون و ...

4- امیدوارم تک تک هم وبلاگیم حالشون بهتر بشه ...
من روز اولی که این وبلاگ رو راه اندازی کردم بدترین حال رو داشتم وشما حالم رو عالی کردین ...
من حس مسئولیت میکنم ...
میدونم سخته ...     خودمونم توی همین دنیای که میگین درایم زندگی میکنیم ...
تلخش نکنین ...

5- این اخریم پست بهارم هست ...
ببخشید اگه نتونستم زیاد بیام وب و نظرات گرمتون رو بدونه جواب میزارم ...
من ادم مغروری نیستم. اگر دیدین خطایی از من سر زده حتما دلیل داشتم ...

6- شیش شیش شیشتایی ها !!!

7- تک تکتونو از ته دل دوست دارم ولی یکیتون رو بیشتر از همه !!!
خودش میدونه ...

8- همو دوست داشته باشین از ته دل ...

9- دیروز 30 خرداد بود و سالگرد زلزله 31 خرداد رودبار ...
براشون یه فاتحه بدین من نرسیدم مراسم برسم. دومین سالی هست که نتونستم برم ...
خدا رحمتشون کنه ...    خیلی سخته ...

10- منو ببخشین که بعضی مواقع کاری کردم که باعث نارحتیتون شده ...
بخاطر پست های بی کیفیتم ...

11- مواظب خودتون باشین ....
خیلی خیلی خیلی دوستون دارم ...

12- خدایا ظهور اقامون رو نزدیک و نزدیک تر بگردان ...




طبقه بندی: تفاوت، خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: بهار، اخرین روز بهار، بهار 95، 31 خرداد، سالگرد زلزله، پایان امتحانات،
تاریخ : دوشنبه 31 خرداد 1395 | 04:23 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
صعود تیم ملی والیبال به المپیک ریو رو تبریک میگم، فوق العاده بودن.
امیدوارم هر روز برای هم وطن هامون به خوشی و شادی سپری بشه ...
خیلی حس خوبیه که هموطنت رو خوشحال کنی، توی عصری که درصد غم توی جامعه خیلی بیشتر از شادی شده ...
یه لحظه راها ببینشون از همه چیز ...
ممنونیم ...
امیدوارم خدا بهتون سلامتی بده ...
موفقیتتون ادامه دار ...
یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: والیبال، صعود به المپیک، ریو، المپیک ریو، والیبال ایران، صعود تیم ملی، تیم ملی والیبال،
تاریخ : پنجشنبه 13 خرداد 1395 | 09:49 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم روزتون قشنگ باشه ...
یادم نمیاد صبح پست فرستاده باشم. این رو دارم 8 صبح مینویسم. شاید با بقیه پست هام یه تفاوتی بکنه ...
دلم براتون خیلی تنگ شده، نتونستم زیاد تحمل کنم.
امتحانای ما تازه داره شروع میشه و باید آماده باشم. فکر کنم این آخرین پست خرداد ماه باشه ...

1) بگم که چرا داستان عشق شیشه ای رو پاک کردم:
1- خیلی بد نوشته بودم و باید باز نویسی بشه ...
2-دوست عزیزمون یه اشاره کرد که فامیلی ها باهم نمیخونه، اره ...     اشتباه بزرگی بود.
3-دارم دوباره مینویسم و میخوام فصل فصل بزارم توی وب  ایشالا وقت شد دوباره مینویسمش.
4-ممنون از همتون که لطف داشتین و میگفتین عالیه ...    خیلی خیلی ممنون چون خودم میدونم چقدر افتضاح بود.

2) امروز بعد از 2 ماه اومدم خونه و حالم خیلی خوبه، تنهایی کم کم داشت دیوونم میکرد. امروز داشتم به بویی که توی خرداد ماه کل محله رو گرفته بود توجه میکردم. چه جالبه که اصلا به این چیز ها توجه نمیکنیم.
درخت گیلاس کنار خونمون گیلاس آورده ...
هوا گرم شده، روز ها طولانی تر شده، پرنده فقط دارن میخونن ...
حالا میفهمم کسایی که 10 سال از کشور میرن و بعد بر میگردن چه حسی دارن !!!    منی که 2 ماه نبودم اینجوری شدم !!!
خیلی حس خوبی دارم دوست دارم شماهم این انرژی مثبت رو داشته باشین.

3) فصل امتحان ها هست و همه مشغول درس خوندن. کنکور ماهم که تموم شد ایشالا سال بعد باید قوی تر از این عمل کنیم.
آرزوی موفقیت واسه تک تکتون دارم و از ته دل دوست دارم موفق بشین، یکسال زحمت کشیدین امیدوارم بهترین نتیجه رو بگیرین.
واسه نتیجه بد نارحت نباشین، سعی خودتون رو بکنید و اگر هم به نتیجه نرسیدین مهم نیست.
دوست دارم عمری باشه تا موفقیتتون رو ببینم...

4) دو شب پیش یه خواب دیدم که خیلی وحشتناک بود.
خواب دیده بودم که شهید شدم !!!
خیلی جالب بود وسط جنگ بودم و یه گلوله خورد بهم و شهید شدم.
وقتی که مردم، روحم راحت میتونست هرجا بره و با هر کسی حرف بزنه !!!
ولی نمیتونستم کار های فزیکی انجام بدم. مثلا ایمیل که مینوشتم تموم میشد گزینه ارسال رو میزدم ایمیل ارسال نمیشد.
خیلی حس بدیه...     کسی رو
که منتظرته تنها بزاری ...
با دوستام حرف میزدم، به مادرم میگفتم گریه نکن ...
دوستم توی خواب بهم میگفت تو مردنت هم مثل آدم نیست.
خیلی باحال بود میتونستم چشم هامو ببندم و توی هر جایی باشم. دوست داشتم پرواز کنم به سمت آسمون ولی نمیتونستم. خیلی حس بدی بود.
از همه هم میپرسیدم من چجوری باید پرواز کنم ؟؟؟
همه مسخرم میکردن ...   دوباره تنها شده بودم اینبار خدا رو با خودم نداشتم. انگار اون هم منو نمیخواست.
خیلی خیلی حس بدی بود. حتی خدا هم قبول نداشته باشه تورو ...
توی خیابون ها قدم میزدم و از ارتفاع خودمو پرت میکردم تا بتونم پرواز رو یاد بگیرم ولی نمیتونستم !!!
خیلی سخته که اضافه باشی توی این دنیا ...
به نظرتون چه معنی داره این خواب هام ؟؟؟
خدا خودش بخیر کنه.

دوستون دارم خیلی زیاد، مواظب خودتون باشین !!!
موفقیتتون ادامه دار ...
یا مهدی ...




طبقه بندی: خاطره نویسی، احساس نویسی، موضوع آزاد،
برچسب ها: املت، خواب، داستان نویسی، احساس نویسی، خواب وحشتناک، خرداد ماه، خونه،
تاریخ : دوشنبه 10 خرداد 1395 | 07:57 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
هیچ کس نمی خواهد بمیرد ...
حتی مردمی که دوست دارند به بهشت بروند، نمی خواهند برای رسیدن به آن بمیرند. با این حال مرﮒ سرنوشتی است که همه ی ما در آن سهیم هستیم …
زمان شما محدود است، پس آن را با زندگی کردن در زندگی دیگران هدر ندهید . در دام عقاید تعصب آمیز دینی گرفتار نشوید که آن چیزی نیست جز زندگی کردن با نتایج تفکرات دیگران . اجازه ندهید تا صدای عقاید دیگران، صدای درونی شما را نامفهموم کند . و مهم تر از همه اینکه، شجاعت پیروی از قلب و بینش خود را داشته باشید…


نویسنده : واحه ای در لحظه
زمان : 17 اردیبهشت



طبقه بندی: رفتار های درست، موضوع آزاد،
برچسب ها: مرگ، تفکر، بهشت، اعتقاد های تعصب آمیز، رفتار درست، عقاید دیگران،
تاریخ : جمعه 17 اردیبهشت 1395 | 05:33 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

تعداد کل صفحات : 6 :: ... 2 3 4 5 6


  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات