قرار شد از اول احساس نویسی کنیم پس خاطره نمیگم
امشب میخوام درباره ضعف گفتار خودم حرف بزنم.
نمیدونم دیروز با امروز من گند زدم توی حرف زدن - اون از دیشب که عمم توی تلگرام باهم چت میکرد چیزایی که نباید میگفتم رو گفتم یعنی گند زدم ...
دیشب هم داشتم چت میکردم به مدیر سایت چیزایی که واقعا اتفاق افتاده بود رو گفتم منو کیک کردن.
دیروزم که گفتم کار پیدا کردم ، امروز بهش زنگ زدم گفتم من پشیمون شدم دیگه نمیام.
چرا اینجوری شدم ؟؟؟؟
نمیدونم نمیخوام کسی از درونم باخبر شه مثلا همین وبلاگ خیلی سعی کردم هیچ راهی ازم به جای نزارم به کسی هم نگم ولی بعضی مواقع میخوام به طرف بگم ولی خیلی خیلی غیره مستقیم .
مسخره است بابا شما هم اینجورین ؟؟؟؟
داداشم گفت تولد یکی از دوستام 12 آبانه تولده دوسته گفتم نه 14 آبانه "منظورم این بود که تولد دوستم 14 آبانه ، خیلی هم دوسش دارم " کسی نمیفهمه ولی کلا میگم. نمیدونم چرا میگم - خب چه مرگته ؟؟؟؟؟
لعنتی الان به بی پولی خوردم کار هم ندارم بخاطر این ضعفم ...
راستی چند وقتی هم هست نماز نمیخونم نمیدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه نماز میخوندیم اونم که دیگه ....
فردا دوباره شروع میکنم خدایش میخوام بخونم - خدایا من اونقدر هم بد نیستم
همیشه خدارو حس میکنم توی همجا - ممنون خدایا که هستی . اخه این لولی که واسم گذاشتی سخته من بازیرو یاد نگرفتم - نمیتونم موفق شم واسه همون از سازنده بازی شکایت میکنم
خدایا ....
کسی فعلا مطلبامو نمیخونه میخوام بهت بگم - خیلی دوست دارم - خیلی - حتا اگه هر روزم پر از گریه ، درد ، ناراحتی باشه ...
خدایا داره گریم میگیره - کمکم کن که حداقل بتونم اون رفتاری که تو دوست داری با دیگران داشته باشم
خدایا کمکم کن که واسه چیزای کوچیک نارحت نشم
ببخشید ... خدایا به همه کمک کن که از زندگیشون یه درک درست داشته باشن
خدایا ممنونم خیلی دوست دارم واسه همین لحظه ، واسه همین حال خوب ....
فعلا تا فردا
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: خدایا، احساس نویسی، خاطره نویسی، خدا، ضعف گفتاری،
با کاری که دیروز گرفتم "بازاریابی نرم افزار " از امروز دارم احساس مسئولیت میکنم ...
واقعا چطور میشه روی دیگران تاثیر گذاشت ؟
یعنی هیچ کاری سخت تر از این نیست !!!
یعنی موفق میشم ؟؟؟ باید اطلاعتمو بالا ببرم
هیچکس همینجوری موفق نمیشه باید تجربه کرد - برام دعا کنین
امروز بازی های زیادی داره - رئال مادرید - بایر مونیخ - منچستر - آرسنال و ...
امیدوارم تیم مورد علاقه من " که یکی از موارد بالاست " برنده بشه
یه سرگیجه نرمی هم دارم نمیدونم واسه استرس نرممه یا واقعا سرم درد میکنه - صبح بد ز خواب بلند شدم از خواب دیشب هم چیزی یادم نمیاد.
خاطره خاصی امروز نداشتم و میخواستم یه چیزی توی امروز بنویسم "ساعت 12:46 ظهر" چون هنوز واسه خاطرات امروز جا دارم.
میخوام درباره دوست داشتن حرف بزنم - واسم سوال شده اگه واقعا کسی رو دوست داشته باشی باید چطور بهش بفهمونی ؟
نمیدونم زمونه عوض شده یا داریم دروغ میشنویم که میگن قبلنا دوست داشتن رو راحت تر میشد ابراز کرد ولی الان نمیشه کسی رو دوست داشت چون اگه متوجه بشه یا از تو خوشش نمیاد ، کلاس میاد ، مسخرت میکنه و در مواقع خواص اونم تورو دوست داره که اونم بازم برمیگرده به چیز هایی که داری مثل پول ، قشنگی و...
واقعا چرا اینجوری شدیم ؟
کاش خدا در کنار نمایش دادان زیبایی فیزیکی زیبایی درون رو هم نشون میداد ...
هعی ... توی پست بعدی میخوام یکی دیگه از تئوری هامو بزارم
موفق باشین
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: استرس نرم، 12 مهر، احساس نویسی، احساسات من، خاطرات روزانه،
سلام ...
امروز مثل همیشه شروع شد تا اینکه صبح با اس ام اس بلند شدم یعنی کی بوود ؟
از بانک بود که گفته پول برای شما واریز شده !!! اه کاش اونی که میخواستم بود. لعنتی ...
خب طبق معمول منتظر بودم تا ساعت 2 بشه بتونم دوستامو توی چت روم ببینم تا بتونم باهاشون دردو دل کنم. لعنت به این زندگی اخه با چه هدفی دارم زندگی میکنم ؟؟؟
انقدر پشت سیستم بودم که حواسم نبود که نماز بخونم یعنی بودا ولی نمیدونم یه چیزی مانع میشد که از این ادم های مجازی دور بشم. خدایا همیشه پشتم بودی ولی هیچوقت شکر گذارت نبودم.
از پشت سیستم بلند شدم باید میرفتم مراسم پدر بزرگ دوستم رفتم مراسمش جو خیلی سنگین بود. همه ناراحت بودن منم خیلی نارحت بودم هم واسه دوستم هم واسه کاپیتان پرسپولیس هادی نوروزی بیچاره ساعت 4 دیروز سکته کرده بوود فقط 30 سال داشت بیچاره زن و بچه هاش هعی ....
اومدم خونه که فیلم سینمایی سر به مهر رو دیدم و خیلی دوست داشتم که این فیلمو ببینم از همه چیزش خوشم اومد تصمیم گرفتم منم مثل خانم حاتمی یه وبلاگی به اون صورت بنویسم و شروع کردم.
من خیلی دوست دارم توی زندگیم پیشرفت کنم ولی همیشه انگار یه وزنه هایی به پام وصله شما هم اینجوری هستین ؟
خیلی دوست دارم توی زندگی آدم خیلی خوبی باشم ولی همیشه بدم !!!!
دوست دارم زندگیرو قشنگ ببینم ولی نمیتونم !!!
طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: 10 مهر، شروع احساسات، احساس نویسی، خاطره نویسی، جوان ایرانی،
سلام ...
امروز میخوام اولین احساس خودم توی فضای مجازی بنویسم. امروز 10 مهر ماه 1394 است. ساعت 21:00
چرا احساس نویسی ؟
خب در جواب این سوال باید بگم که خاطره نویسی بیخوده ، چون آدم خاطراتشو مینویسه و خاطره هیچوقت نمیتونه احساس ادمو توی لحظه بیان کنه ولی احساس نویسی همه چیزو توی خودش داره و آدمو سبک میکنه.
این وبسایت چرا راه اندازی شد ؟
من امروز داشتم فیلم سینمایی "سر به مهر" رو میدیدم که خانم لیلا حاتمی توش بازی میکرد رو مدیدم. من قبلا احساس نویسی میکردم ولی توی اون سریال دیدم و دوست داشتم که تجربش کنم. و به نظر من ایده جالبی بود اصلا به خاطر خانم حاتمی دارم از بلاگفا استفاده میکنم. این فیلم ساعت 20:30 دقیقه شبکه افق تموم شد.
چه انتظراتی دارید ؟
انتظار دارم نوشته هام خونده بشه ، دیده بشه ، با کسایی که در حال انجام این کارا هستن آشنا بشم. و لطفا اگه هر چند نظر های کوچیک دارین بگین شاید زندگیمون بهتر بشه
بحث پایانی :
دیگه سریع بریم کارمونو شروع کنیم واسم دعا کنین .......
طبقه بندی: موضوع آزاد،
برچسب ها: احساس نویسی، شروع سایت احساس نویسی، احساست یه جون ایرانی، احساست من، خاطرات من،