به یادتم هنوزم ...
برای ZADS  
خیلی خوشحالم از اینکه تو به دنیا اومدی؛ تو            دنیا فهمید که تو انگار نیمه گمشدم‏ی تو
زندگی خیلی خوبه چون که خدا تو رو داده            روز تولدم برام فرشتشو فرستاده
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
آورده دنیا یه دونه اون یه دونه پیش منه            خدا فرشته هاشو که نمی سپره دست همه
تو، نمی اومدی پیشم من عاشق کی می شدم            به خاطر اومدنت یه دنیا ممنون توام
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
خدا مهربونی کرده تو رو سپرد دست خودم            دست تو گرفتمو فهمیدم عاشقت شدم
              
خیلی خوشحالم - محمد علیزاده 
ارسال پست
نه چشمانت آبی بود
و نه موهایت شبیه موج ها....
هنوز نفهمیده ‌ام
دریا که می ‌روم
چرا ... یاد تو می ‌افتم !!!
پوریا نبی‌ پور
سلام به همه دوستای دوست داشتنی اینترنتیم.
خوب هستین ؟؟؟
من همیشه دارم معذرت خواهی میکنم .
ببخشید دلایل زیادی بود که از شما دور بودم ( نت نداشتم ، کنکور دارم ، وقت نداشتم ، حوصله نداشتم و... )
از اول قرار بود احساس نویسی کنم خب از اتفاق ها حرف نمیزنم.
فیلم نهنگ عنبر رو دیدن ؟؟؟
اره ایرانیه - رضا عطاران و مهناز افشار بازی میکنن ...
داستانش یه جورایی شبیه منه :
رضا عطاران مهناز افشار رو دوست داره و هر کاری میکنه که بهش برسه ولی ...
نکته جالب توجه ای که این فیلم داشت این بود که فقط مهناز افشار اصلا به رضا عطاران که عاشقش بود توجه نمیکرد ...
بگذریم دارم از بحث خارج میشم - اینو میخواستم بگم: ( شاید خیلی از نظر شما مسخره باشه ولی واقعیه !!! )
من 10 دقیقه پیش خیلی اعصابم خورد بود ، خسته بودم از همه چیز ...
الان عالی عالی عالیم !!!
میپرسین چطور ؟؟؟
مگه میشه یکی اینجوری حالش خوب بشه ؟؟؟
وایسین بگم چجوری شد که انقدر حالم خوب شد :
تلگرام که میدونین چیه ؟؟؟
تنها دلیلی که من عضوش شدم رو خودتون میدونین ...
رفتم بعد از 10 روز ببینم کی چه پیامی داده ( من ایمیلم رو از تلگرام بیشتر چک میکنم )
با اعصاب داغون ، کم حوصله - اصلا حوصله نداشتم بیام اینجا پست بدم.
ولی ...
دیدم دنیا منو از بلاک درآورد ...
از بلاک درآورد !!! 
خیلی خوشحال شدم !!!
100 درصد مطمئنم که اصلا واسش مهم نبود ...
ولی این کارش حالمو خیلی خوب کرد ...
نمیدونم از نظر من خیلی مسخره بود - ولی نمیدونم چرا این چیزای کوچیک خوشحالم میکنه ...
نمیدونم - شاید نباید اینو میگفتم ...
ولی واقعیت بود ...
از اول این وب سعی کردم با صداقت بنویسم - البته زیاد هم صادق نبودم .
همیشه پست هام سرو ته نداره مثل فیلم های ایرانی ... ( من دیروز با سریال کیمیا اشنا شدم  )
میخوام اخر این پست از 1 نفر تشکر کنم .
- ممنون دنیا خانوم ، با این که نیستی ولی هستی و باعث میشی حالم بهتر شه .

همیشه حالتون عالی باشه ... ( عالی عالی عالی مثل خودم )
یا مهدی ....


پی نوشت :
- تشکر ویژه میکنم از شما که پست های بی مقدارم رو میخونین و نظر میفرستین ...
- ببخشید یه یه مدتی غیبت داشتم - شاید دیر به دیر بیام ولی شمارو فراموش نمیکنم
- بابت پایین اومدن کیفیت پست هام هم عذر خواهی میکنم .





طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: دوست داشتم، دوست دارم، دوستت دارم، احساس نویس، احساس نویسی، واقعیت، حس عالی عالی عالی،
تاریخ : دوشنبه 12 بهمن 1394 | 02:11 ق.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام خیلی خیلی ممنون ...
واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم .
حدودا 18 روز نبودم - دعا کنین این ترم معدلم به همین عدد برسه ... امتحان ها خیلی سخت بودا !!!
واقعا روزای قشنگی رو پشت سر گذاشتم ...
باور کنین ده روز امتحانی که داشتم :
سه روز اول رو که نخوابیدم - روز چهارم 8 ساعت - روز پنجم 6 ساعت - شیشم هفتم نخوابیدم  - بقیه روز ها اولیش چهار ساعت دو روز بعدش 6 ساعت .
واقعا خیلی چسبید یه حس مفید بودن بهم دست میداد . این امتحان ها به یه توانایی توی خودم دست پید کردم :
"من میتونم روزی20 ساعت بخونم " .
یکی از دوستامون پیام داده بود که 12 تا درس رو توی 5 روز امتحان داره !!!
من 9 روز 8 تا درس داشتم - فقط 2 روز 2 تا امتحان داشتم بقیه هم پشیت هم بود.
خدا بهتون صبر بده واقعا سخت بوده حتما - دانشگاه های ما وقعا ....
خوب بگذریم انقدر اتفاق برام افتاده که نمیخوام همه نوشتمرو به درس بست بدم (شماهم که مشتاق )
پیاماتون رو میدیم ولی بخاطره مشغله زیاد نمیتونستم جواب بدم ...
ممنون که به فکرم بودین ... واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم.
خیلی حرف دارم واسه گفتن .  خیلی زیاد ...
بخاط این که زیاد این پست شلوغ نشه نمینویسمشون میزارمشون واسه بعد.
توی این پست فقط میخواستم بگم اومدم و به نظر های قشنگتون جواب بدم.
خیلی خیلی دوستون دارم - موفق تر ببینمتون


یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: 18، 18 روز، معدل 18، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، امتحان،
تاریخ : پنجشنبه 1 بهمن 1394 | 10:46 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امیدوارم همتون خوب باشین - یکم درگیری داشتم و نوشتنم هم نمیومد ...
از برنامه ریزیم عقب افتادم - دارم خودم رو تنبیه میکنم !!!
چرا انقدر بی انگیزه شدم  ؟؟؟
زود خسته میشم - زود دست از کار میکشم !!!
نمیدونم چرا ؟؟؟
سرگیجه دارم - انقدر فکرو خیال میکنم که داره کم کم نابودم میکنه ...
پاییز هم داره تموم میشه - قشنگترین فصل  سال داره تموم میشه !!!
خیلی بد شدم ...
تنهایی هم داره اذیتم میکنه ...   واقعا چند روزه دور از خانواده و همه چیز هستم ...  یکم سخته ...
خستگی داره بهم فشار میاره - علت بی انگیزه گیم شاید همین باشه !!!
امروز شهادت امام رضاست - خیلی دوست داشتم الان مشهد بودم و میرفتم حرم ...
خیلی دلم هواشو کرده ...
میخوام برم اونجا فقط گریه کنم ...   انقدر گریه کنم تا سبک بشم ...
آخرین باری که رفته بودم پیشش 2 سال پیش بود - اون موقع خیلی خوشحال تر بودم ، شاید الان برم منو نشناسه !!!
هعی ...
داره چه بلایی سرمون میاد ؟؟؟
این زندگی مارو میخواد کجا ببره ؟؟؟
کمکمون کن ...   خیلی دارن به ما سخت میگیرن ...  دارن جوونارو اذیت میکنن ...
دارن ...

خدایا هیچکس رو نا امید نکن ...

یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: یا امام رضا، امام رضا، سختی ها، 21 آذر، احساس نویسی، احساس نویس، مشهد،
تاریخ : شنبه 21 آذر 1394 | 05:02 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
رفتار عادی نداری مثل بقیه نیستی 
رفتار عادی نداری مثل بقیه نیستی 
یه آدم خاص ولی شبیه هیشکی 

هر کی دلش پاک باشه میگن کم داره طرف 
دنیای خوبی داری مثل ما بد سلیقه نیستی 

دنیای خوبی داری آسمونش یه رنگه فقط 
واسه آبنبات چوبی داره می جنگه فقط 

که با شرینیاش تلخی دنیا رو نچشه 
بخند با خندهات دنیای بدمون خفه شه 

ما عاقل هارو ببین فقط دروغ میگیم بهم
هر کی میگه دیوونه ای دروغ میگه بخند 

ما عاقلارو ببین به جون هم افتادیم 
تو شبیه ما نیستی پ تو چشماتو ببند 

ما عاقلارو انگار ارث پدر همو خوردیم 
فوحش ناموس میکشیم از هر کی کم آوردیم 

ما جنگ جهانیمون سر یه تیکه کاغذه 
خوش به حالت دلت از این سیاهی راحته 

ما غم و غصه هامون واسه افکار مریضه 
کسی با تو بازی نمیکنه آبروش بریزه 

ما دنیا رو بد ساختیم رو دنیای ما نیا 
دلت صاف باشه بدی وقتی سیاهی عزیزه 

پس بخند بزار بگن هر چی میخنده کم داره 
ببین شبیه فرشته ای شده که بال و پر داره 

ما یاد گرفتیم دنیا رو با خون بسازیم همین
چون خیلی وقته درگیریم با قانون این زمین

♫♫♫

دیوونه منم نه تویی که پاکه دلت 
دنیارو سوزندیم دنبال راه بهشت 

دیووه منم که همش داد و بیداد میکنم 
روزامو درگیرم شبارو بیدار میمونم 

دیوونه منم که آروم و قرار ندارم 
تو زنمدون خودمم راه فرار ندارم 

پس فقط بخند ببین ما عاقلا بریدیم 
نفهمیدیم کی ته خط جنون رسیدیم 

ما عقب افتادیم از احساس و عاطفه 
دس به هر کاری میزنیم اگه شرایط پا بده 

ببین مث ماها نباش ما ساده میشکنیم 
تنها فرقمون اینه اینجا از تو بیشتریم 

تو دنیا که کسی خوبی یادش نمیمونه 
وقتی مثل ما نباشی بهت میگن دیوونه 

دستاتو بهم بگیر راه آسمون کجاست 
دیوونه منم پس نگو راهمون جداست 

سردیه نگاه آدمارو پ دل نگیر اصلا 
تو خبی غصه نخور این آدمامون بدن 

وقتی خدارو میشه دید تو چشمای معصومت 
پس مسیر زندگی رو تو درست میری نه من 

تو تنها نیستی این دفعه باهام میخندیم 
ما با لوبیای سحر آمیز باهم میگردیم 

تا پیداش کنیم باهم بیریم تا آسمون 
تو تنها نیستی به این دنیا باهم می خندیم

♫♫♫


قشنگی آهنگ : 81%




طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: بهزاد پکس، اهنگ های قشنگ، معرفی اهنگ، دیوونه منم، اهنگ های عالی، احساس نویس، احساس نویسی،
تاریخ : پنجشنبه 19 آذر 1394 | 04:43 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلامی دوباره ...
ممنون از همتون - شرمندم کردین ، آب شدم از این همه محبت ...
خیلی خیلی ممنون - دوستون دارم.
19 روز گذشت - سخت بود ولی گذشت ...
روزایی بود که تمام حس هامو تجربه کردم - کارای زیادی کردم ...
دارم واسه کارشناسی ارشد میخونم ولی کسی نمیدونه !!!
دارم روزی 12 ساعت میخونم - فقط واسه این که رتبه تک بشم تا به همه ثابت کنم که من هم هستم ...
خیلی سخته ... کسی منو نمی بینه ...
دیروز داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم 5 سال از من بزرگتر بود - بهم میگفت خودتو دست کم نگیر !!!
کاش این حرفارو اونایی که پیشم بودن به من میگفتن - کاش ...
بیخیال بعد چند روز اومدم فقط باید بگم ای کاش ؟؟؟   ولش کن ...
دلم براتون تنگ شده بود درسام سنگین بود نمیرسیدم بیام.
یه مدت بود از نوشتن دلسرد شده بودم ولی امروز اومدم تا بنویسم ...  قبلش خیلی مطلب بود که میخواستم بنویسم ولی الان هیجکدوم یادم نمیاد !!!
بعضی وقتا هست اصلا موضوع نداری - بعضی وقتا انقدر موضوع داری که نمیتونی بنویسی ...
 چند روز پیش یه اتفاقی برام افتاد شکست خوردم - خیلی برام جالب بود همه خوشحال شدن از شکست من !!!
خدارو شکر...   هنوز هستن کسایی که به من حسادت میکنن ... هه
دو روز بعد از این که رفتم به این فکر میکردم که چقدر من ضعیفم یعنی نمیتونم با اون کسی میخوام حرف بزنم.
بعد 5 سال - زنگ زدم تا بتونم حرفم رو بزنم ...
سلام ...
خوبی ؟؟؟
من مرتضی هستم ...

بعدش چی باید میگفتم ؟؟؟
خدایا چرا منو تو این شرایط سخت قرار میدی ؟؟؟
هیجی بعد 5 دقیقه گفت مزاحمم نشو ...
راستم هم میگفت من مزاحمم - اصلا از اول هم مزاحم بودم ، خیلی سخته که نشون بدی دوست داشتنی هستی ولی نباشی !!!
نمیدونم شما چی بهش میگین ؟؟؟
نا پاکی ، سرنوشت ، ترس ، کنجکاوی ...
ولی واقعا نمیشه بیخیال باشم - کاش ...
بازم رسیدم به همین کاش - هه
من آدم ناشکری نیستم - حتما خدا اینجوری سرنوشتمو نوشته !!!
خیلیا به من گفتن - "یه روزی همه ی رویا ها به حقیقت می پیونده "
من با همشون کار ندارم فقط یه دونه - تقاضای زیادیه ؟؟؟
حتما هست ...
از خیلی چیزا نوشتم دوست دارم یه پست درمورد خواب هام بنویسم ...  تا شاید یه نفر منو درک کنه ...
بازم ممنون از این همه لطفی که به من دارین ...
پیاماتون عالی بود ...

یا مهدی ...
 



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: خواب، رویا، احساس، خدایا، نا شکری، آرزو ها، احساس نویسی،
تاریخ : چهارشنبه 11 آذر 1394 | 03:41 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
چرا انقدر ناامیدی ؟؟؟
واقعا چرا !!!
خیلی از نظرات چه خصوصی چه عمومی منو تشویق میکنن که امید داشته باشم !!!
امروز داشتم یه چیزی رو نگاه میکردم که خیلی بهم امید داد ...
داشتم پروژه های اولیه ام رو درباره کامپیوتر میدیم !!!   همه تو استعداد من مونده بودن یه بچه که میتونست طراحی وب کنه !!!
ههه ...
خیلی حس خوبی بود رفتم به روزایی که اصلا هیچی برام مهم نبود - فقط به کارایی که میکردم فکر میکردم - پروژه ها ، ایده ها ، خطا ها !!!
روزایی بود که نمیتونستم - ولی انقدر تمرکز میکردم که موفق بشم.
کاش اون روحیه رو الان داشتم - انگار اصلا من نبودم.
کسی که 7 ساعت فقط داشت یه کار رو انجام میداد ولی خسته نمیشد - از جنس فولاد بود.
وای عاشق اون روزام که پیشرفت کردم و وبسایت راه اندازی کردم - بهترین روز زندگیم ...
نمیدونم چرا بعد از موفقیت با سر میخورم زمین ...
چرا ناامیدم ؟؟؟
فکر کنم من قبلا خیلی موفق بودم ولی به یه دلایلی نتونسم موفقیت ام رو ادامه بدم - امیدم رو از دست دادم ...
جدیدا هم با یه شرایطی روبه رو شدم که این اتیش رو شعله ور تر میکنه... انقدر گفتم که دیگه خسته شدین !!!
گاهی وقتا میخوام رها شم از همه چیز ...
کاش میشد چیزایی رو میخوای نگه داری - چیزایی رو هم که نمیخوای از ذهنت پاک کنی ...
امشب چیزی نداشتم که بگم.
انقدر هم از درد و نا امیدی .... گفتم - حالم داره از خودم بهم میخوره.
نمیدونم امشب چی گفتم یعنی همش میخواستم بنویسم ولی هیچی به ذهنم نمیرسه ...
احساس هم مثل خودم امیدشو از دست داده نمیتونه بنویسه ...
دو روز دیگه سالگرد مرتضی پاشاییه ...
وای امروز هم سالگرد یه جون 17 ساله بود ...
چهار سال پیش سکته کرد و فوت شد.
هعی ...
همیشه تلخ میشه ...
ممنون میشم یه فاتحه بخونین واسه همه کسایی که تو امروز فوت شدن 
ممنون

یا مهدی ...

پی نوشت : از این به بعد پست ها با یه سایز بزرگتر نوشته میشن 




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: احساس نویسی، احساس بد، احساس نویس، سالگرد، زندگی، امید، دوست داشتن،
تاریخ : پنجشنبه 21 آبان 1394 | 06:20 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
ممنون از نظرات پر از محبتتون ...   نبودم ولی دلم با همتون بود - ممنون بخاطر تشویق هایی که میکنین.
چند روزه داره واسم سخت میگذره ...
یعنی بعضی چیزا از قبل مونده !!!  
یعنی بعضی چیزا هستن که از تو دارن میخورنت ...
یعنی تبدیل به یه آدمی شدم که هر وقت بخوام میتونم گریه کنم ...
زخم های قدیمی ممکنه خوب نشن اگرم خوب بشن جاشون همیشه با ادم میمونه !!!
هر وقت به این نقاط نگاه میکنم ناخواسته گریم میگیره !!!
مرد که گریه نمیکنه ...   باید جنسش از آهن باشه ...
نمیدونم بقیه چجورین ولی من مثل شیشه ام !!!
زود شکستم - حالا هم دیگه واسم فرقی نمیکنه که چند تیکه بشم - چند بار لگد بشم ...
بعضی ها هم از کنارم رد میشن میگن این الماسه ولی اعتماد به نفس نداره !!!
کدوم اعتماد به نفس !!!
اعتماد به نفسی که توی بچگی له شد ...
من تموم شدم توی همون دوران کودکیم وقتی که کل خانواده ...
بیخیال ...
صدای من که بلند نمیشه !!!   کاش همه چیز با فریاد حل میشد ...
این چند روزه به یه چیز مهمی رسیدم ...
من ضعیفم - من خیلی ضعیفم ...
چند روز پیش بهتون گفتم که نمیتونم به اونی که میخوام علاقم رو ابراز کنم - یکی از دوستان عزیز پیگیر شد و راهنماییم کرد- و من زنگ زدم و...
قطع کردم !!!
دوباره خودش زنگ زد گفتم ببخشید اشتباه گرفتین ...
یعنی بخاطر این که از دستش ندم ازدستش دادم !!!
همیشه اونایی که حرفشون رو نمیزدن مسخره میکردم.
بیشترین ترسم از خودمه - من ضعیفم ، یه ادم ضغیف چطور میتونه دوست داشتنی باشه ؟؟؟
خودتون رو بزارین جای اون - چرا من ؟؟؟
ولی نمیتونم فراموشش کنم - چون با همه فرق میکنه ...
خیلیا بهم حسودی میکنن - من مثل شیشه ای هستم که پشتش یه دیوار محکمه ( خدا )
اون چیزی که میبینین نیستم !!!  چرا انقدر باهام بدین ؟؟؟
بزنین ، تا صبح بزنین خورد میشم ولی میدونم یکی پشتمه !!!
بعضی وقتا این گلوله ها از طرف کسایی که فکر میکنم دوستم هستن شلیک میشه !!!
محکم نیست ولی بیشتر بهم آسیب میزنه - خیلیا بهم ضربه زدن و گفتن دوست داریم ...
کاش یکی از من میپرسید که چی دوست دارم - کاش ... 
خسته شدم ...
همیشه حالم عالی بود - همیشه به همه روحیه دادم - همیشه خنده هام واسه بقیه بود گریه هام برای خودم !!!
همیشه شیشه بودم ولی روی خودم رنگ فولاد زدم تا کسی متوجه نشه ...
همیشه غم داشتم ولی غمگین نکردم - همیشه شکستن ولی نشکستم  - همیشه دوست داشتم ولی دوسم نداشتن ...
اصلا نباد این پست رو مینوشتم ...
یاد این آهنگ افتادم ناخداگاه :

گله دارم ، آره من از خدا گله دارم 
که چرا در هر قدمم می خوره گره کارم 
دیگه پر شده از ناله ها دله پارم 
که چرا خوبیهای دنیا واسم نصفه کارست 
وقتی غرق میشم آره زیر سیل کارم 
وقتی نمیشه بدست بیارم دل یارم 
وقتی شونه ای ندارم روش سر بذارم 
میگم گله دارم ، گله از این دل زارم 

یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: شیشه، شیشه شکسته، من مثل، من مثل شیشه ام، احساس مرده، احساس مرده من، احساس نویسی،
تاریخ : چهارشنبه 20 آبان 1394 | 11:00 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
یه بار دیگه اومدم بنویسم ، کلماتی که تکلیفشون معلوم نبود ...
امشب میخوام یکم متفاوت تر بنویسم - شاید فرقی با پست های قبلی نداشته باشه مهم نیست چون حس من با پست های قبلی فرق میکنه !!!
امشب میخوام با خدای خودم حرف بزنم ...
سلام ...
خدایا چند روزه کم آوردم ...   خدایا چند روزه خسته ام خسته ...
فقط میخوام تموم شه و طلوع خورشید رو ببینم - طلوعی که 19 سال طول کشید ...
واقعا این همه سختی واسه منی که جوونم زیاد نیست - خدایا گریه هام رو نمیبینی ؟؟؟
خدایا این همه مدت داری بهم میگی درست میشه ...
خدایا بهم میگی بد نباش بد بودن رو یاد نگیر ...
خدایا خسته شدم ...   خدایا نمیدونم چقدر از شنیدنش ناراحت میشی ولی یه روزایی شده که به بدترین گناهت فکر کردم...
خدایا از خودم بدم میاد - از این منی که افریدی بدم میاد ...
خدایا غرق گناهم ...  خدایا چشم هاتو بستی ، ولی میدونستی داشتم گناه میکردم ...
خدایا تو بزرگی ولی من نمیتونم ...
خدایا  شرم دارم - انقدر شرمندم که حتی نمیتونم ازت معذرت بخوام.
خدایا همیشه میگی یبار دیگه بلند شو از نوع شروع کن !!!   بازم همه چیز یادم میره ...
خدایا شده روزایی که اصلا یادم میره که هستی !!!
خدایا چجوری کنار میای باهاش ؟؟؟  یعنی میبینی که دارم گناه میکنم ولی ...
همیشه درباره کسی فکر میکنم اول بدیاش یادم میاد بعد خوبیاش همیشه بدیاش بیشتره !!!
خدایا چقدر بزرگی ...
یعنی میبینی که دارم ...
یعنی واست فرقی نمیکنه که چقدر فرو رفته باشم - میای و کمکم میکنی ...
خدایا تا حالا نشده بگی این دیگه کیه !!!  اخه چی تو من دیدی که انقدر منو دوست داری ؟؟؟
خدایا همیشه دارم داغون میشم چون میبینم که داری منو میبینی و من ...
خدایا کاش فراموش میشدم - حداقل شرمم نمیومد ، خدایا من ارزشش رو ندارم .
خدایا از روزی میترسم که به خاطر کار هایی که کردم باید جلوت جواب پس بدم ...
خدایا باید از پلی بگذرم که از مو هم باریکتره !!!
خدایا منی که توی این دنیا افتادم - چجوری انتظار داری بتونم رد بشم !!!
خدایا ...
میخوام بازم بلند شم - به قرآن توی دلم چیزی نیست ...
همیشه بهم میگی تو بلند شو میتونی ...
خدایا بلندم کردی - خدایا گریمو درآوردی ...
تو انقدر بزرگی - یه بزرگی دیگه هم در حقم بکن :
خدایا نزار زمین بخورم - زانو هام زخم شد دیگه توان افتادن ندارم .
عاشقتم ...
فقط خودت میدونی ...

یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: خدا، خدای بزرگ، خدایا، خدایا عاشقتم، احساس نویس، خدایا دوست دارم، احساس نویسی،
تاریخ : شنبه 16 آبان 1394 | 05:54 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
اول این که روز دانش آموز رو تبریک میگم - بهترین دوران هر کسی میتونه باشه ...
و یه تبریکم بگیم به اقای علیرضا آذر ( شاعر  ) که امروز تولدش هست.
یه تشکر هم بکنم از همتون که با نظر های قشنگتون منو شرمنده میکنین ...
این 4 روز به اندازه 40 روز واسه من گذشت ...
20 درصد تغییر کردم و خیلی چیزای جدید رو فهمیدم !!!
اولین چیزی که فهمیدم این بود که خواب هایی که میبنم راسته !!!
دو روز پیش خواب دیده بودم که یکی از فامیلامون از سربازی میاد !!!
بعد از این که خوابم تموم شد متوجه پیام های از دست رفته توی گوشیم شدم - زنگ زدم و متوجه شدم که همه اونجا هستن !!! نکته جالبش اینه که اونی که از سربازی اومده بود هم همون موقع ای که من خواب دیده بودم اونجا اومده بود ...
توی خواب من اونجا بودم - و کسایی که اون دور نشسته بودن رو دیدم و دقیقا مکانشونو از مامانم پرسیدم - درست بود ...
یعنی من اونجا بودم ولی کسی منو نمیدید ...
این خواب های من کمکم داره ترسناک تر میشه !!!

دومین کاری که توی این چند روز کردم این بود که دارم کتاب میخونم 
اونم نه هر کتابی " رمان " اولین رمان زندگیم 900 صفحه هست !!!
حالا موضوع رمان درباره یه نفریه که خواب زیاد میبینه و اکثرشون واقعی در میاد !!!   همه اینا تصادفیه اصلا من نمیدونستم موضوع رمان چیه همینجوری رفتم توی کتابخونه دانشگاه و برداشتم و خوندم ...
حالا اون کتاب رو میخونم انگار دارم بعضی جاهای زندگیم رو میخونم ...

سومین کاری که کردم این بود که رفتم یه جا برای اموزش - میخوام ایندمو هر جوری که شده تضمین کنم - دم همه استاد های خوش فکر گرم که هوای دانشجو های خوبشونو دارن - یه تشکر میکنم از استاد عزیزم که بهم معرفی کرد و منم رفتم.

فردا روز تولد مهم ترین فرد توی زندگیه منه ...
تا حالا جرائت زنگ زدن بهش رو نداشتم - بعد از این هم ندارم ...
خدایا من چرا انقدر کم رو بی اعتماد به نفسم ؟؟؟
حتما میپرسین چرا بهش نمیگم ؟؟؟
ههه ...  همه چیز اونطوری که از پشت ویترین میبنین نیست.
با بعضی ها نمیشه از عشق گفت ...  یعنی این مفهوم توشون تعریف نشده است ...
خوب زنگ بزنم بهش چی بگم ؟؟؟   
4 سال جرائت گفتنش رو نداشتم -  یعنی 4 سال تو حسرت یه سلام موندم - شاید الان دیر شده باشه ...
کاش میفهمید ... 
کاش میفهمید که هر روز با یادش زندگی میکنم !!!
کاش 10 درصد اونم همین حس رو داشت ...
هر سال روز تولدش ذره ذره از جونم کم میشه تا تولدش تموم میشه و من هیچ کاری نکردم !!!
فکر کردن بهش آزارم میده ...
هعی ...
خدایا ممنونم -  یه درخواستی داشتم : به همه عاشقا کمک کن که به عشقشون برسن ( به جز من ) - خدایا کمک کن دل هیچ کسی نشکنه  - چون دل های ما خیلی کوچیکه ...  خدایا خیلی خیلی دوست دارم ...

یه دنیا باهاتون حرف دارم یه دنیا ...
کاش میشد از یه صفحه بیشتر مینوشتم - فردا هم نیستم ...
یه شعر مینویسم همین :

من عادت ندارم تحمل کنم
تو چشم غریبه گرفتار شی
یه جا غیر از این قلب خوابت بره
تو قلبه یکی دیگه بیدار شی
نمیتونم این خالیو پُر کنم
نمیتونم از چشم تو بگذرم
تو از فصل ِ پاییز زیباتری
من از فصل پاییز تنهاترم

یا مهدی ...

پی نوشت :
علیرضا آذر با اثر اثر انگشت میتونین دانلود کنین و لذت ببرین ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: علیرضا آذر، 13 آبان، روز دانش اموز، دوست داشتن، احساس نویس، احساس نویسی، عشق،
تاریخ : چهارشنبه 13 آبان 1394 | 02:02 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
سلام ...
امروز 8 ابان روز نوجوون هست.
دورانی که اصلا نمیدونم چجوری گذشت انقدر دوران عالی و خوبی بود که اصلا گذرشو حس نکردم.
من این روز رو به همه نوجوون های عزیز تبریک میگم. امیدوارم همیشه توی زندگیشون این حس حالشونو حفظ کنن.
امروز روز دربی هم هست دربی 81 بین استقلال و پرسپولیس دربی که با بقیه دربی ها یه فرق بزرگ داره و اونم مرحوم هادی نوروزیه ...
یه جای دیدم که نوشته بود 24=4*6 - حالا خارج از بحث فوتبال امیدوارم اتفاقی نیوفته که بازی به حاشیه بره ...
اینم بگم که من خیلی فوتبالیم ولی زیاد حرف نمیزنم چون توی این چند روز انقدر بحث کردین که دیگه منم بیام از فوتبال بگم دیگه فکر کنم خوب نباشه.
حس که امروز دارم حس عادیه روبه عالیه ...
امروز نمیخوام چیزی جدیدی بگم.
اول میخوام سه تا ارزوی لحظه ایم رو بنویسم :
1- میخوام همین الان با هواپیما پرواز کنم با اهنگ سیامک عباسی - من راهیم 
2- توی جنگل با تفنگ واقعی ( ترجیحا M4 ) جنگ کنم. جنگ هم تیمی باشه. 
3- دوست دارم روی برف سرسره بازی کنم. اهنگم هرچی شد فقط بخونه ...

یه چیزی هم اینجا بگم - اون خوابی که نوشتم 1/10 اون چیزی که دیدم نبود - اونو اگه نوشته بودم وحشتش زیاد بود - سعی کردم تمام پیشنهاد های دوستان رو انجام بدم - خدا بالا رو دور کنه ...
یه تشکر هم بکنم از شما ها که به دل نوشته های بی مقدار من رنگ محبت میدین .
عجب جمله ای گفتم ...
بعید بود از من - اینجا نوشتم خیلی حالم خوب شد.
من که حرف ندارم بیاین دعا کنیم 4 تا 
الان میگم من استقلالیم - نه نیستم - 7 تا دعا میکنیم :
1- خدایا امید رو توی جامعه ما زنده کن ...
2- خدایا درد هارو از جامعه ما بگیر ...
3- خدایا این حال خوب رو از ما نگیر و به همه منتقلش کن ...
4- خدایا درکی به ما عطا کن که بتونیم این دنیا رو بفهمیم. با عشق زندگی کنیم نه نفرت ...
5- خدیا ممنون به خاطر این همه مهربونی - خدایا کمکمون کن که بتونیم بندگیتو بکنیم.
6- خدایا پرسپولیس امروز ببره ...
7- خدایا فرج اقا امام زمان را نزدیک بگردان ...

نمیدونم چرا مثل همیشه قشنگ در نیومد 
ممنون از نگاه قشنگتون و لطفی که به من دارین.

موفق باشین 
یا مهدی ...




طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: روز عادی، روز خوب، حس خوب، احساس خوب، احساس نویس، احساس نویسی، دوست داشتن،
تاریخ : جمعه 8 آبان 1394 | 02:14 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
همیشه با تاریخ مشکل داشتم یعنی هر درسی رو میتونم تحمل کنم به جز تاریخ - همه از ریاضی شاید بدشون بیاد ولی من از بچگی عاشق ریاضی بودم یه نظر من اعداد خیلی شگفت انگیزن ولی تاریخ یه چیز شبیه به هم و حوصله سربریه ...
به نظر من تاریخ 2 قسمت داره :
1- قسمت موفقیت کشورمون 
2- قسمت شکست کشورمون 

قطعا از دومیش کسی خوشش نمیاد - ولی از اولیش هممون خوشحال میشدیم که کشورمون عالی بوود ...
ولی چند شد سال ها بعدش یه پادشاه بی کفایت میومد و همه چیز رو نابود میکرد - این به نظر من مسخره است.
توی تاریخمون خیلی از آدما اومدن و رفتن خیلی تمدن و فرهنگ از خودشون به جا گذاشتن خیلی ها هم چیزا رو با خودشون از بین بردن ...
کورش هم از اون آدم های بزرگی بود که هیچوقت قدرشو ندونستیم - یعنی جامعه ما یجوری هست که اگه از آدم های بزرگ بد بگی یعنی خیلی روشنفکری ...
دیروز توی یکی از این گروه های تلگرامی که گروه فوتبالی بود یکی یه پستی گذاشته بود. درباره تصویر امام حسین توی فرانسه که توی سه سطر متن اومده بود که امام حسین به ایرانیا توهین کرده بود !!!   خوب در جواب این ادما چی میشه گفت ؟
یعنی طرف داره خیلی راحت یه متنی رو کپی میکنه و تمام اعتقاد ، دین و... یه عده رو زیر سوال میبره ...
میخواین چی رو ثابت کنین ؟؟؟  تورو خدا هر متنی رو کپی نکنین ...   این برنامه های پیام رسان دارن به چیزی ضربه میزنن که توی چند هزار سال دست نخورده مونده ...
حالا فیلم ها عکس ها و کاریکاتور ها بماند ...
امروز روز کورش بزرگ هست برین توی این شبکه های اجتماعی ببینین از یه جاهایی متن و عکس میارن و چهره کوروش رو بد نشون میدن که بگن ما متفاوت فکر میکنیم - بخدا این متن ها هیچکسو بزرگ یا کوچیک نمیکنه فقط داریم به فرهنگ خودمون ضربه میزنیم - چرا دارن از ادم هایی که ما بهشون تعصب داریم حرف میزنن ؟؟؟
طرف میاد ثابت کنه که کوروش ادم بزرگی نبود الکی بزرگش کردن - خوب که چی ... میخوای بگی کشورت کوچیکتر از اون چیزی هست که داریم میگیم ؟؟؟
مثل این میمونه که پسرم توی دانشگاه قبول بشه بعد من بیایم بگم که پسر فلانی کلاس نرفته اگه رفته بود از پسر من بهتر میشد !!!  هیچ کسی این کارو میکنه ؟؟؟
خیلی راحت توهین میکنیم - خیلی راحت تحقیر میکنیم - خیلی راحت فراموش میکنیم ...
کافیه برین یه سرچی بکنین و ببینین کوروش کی بود - چیکار کرد ...
فقط داریم هدف میگیرم که طرف مقابلمونو خورد کنیم - که چی بشه ؟؟؟
هعی ...   - همیشه باید سوکوت کنیم - صدای ما که به جایی نمیرسه ...
یه جمله از کوروش :
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

من این روزو به همه تبریک میگم ...
خدا اون روز رو برسونه که طرز فکرمون به کورش نزدیک بشه ...

موفق باشین 
یا مهدی ...



طبقه بندی: احساس نویسی،
برچسب ها: 7 ابان، 7 آبان، روز کوروش، کوروش، کورش بزرگ، توهین کردن، احساس نویسی،
تاریخ : پنجشنبه 7 آبان 1394 | 01:25 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات
زندگی یک چمدان است که می آوریش / بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم / دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم / به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم / قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است / این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش / هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم / طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم
مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش / شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن / هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن
مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز / مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش / نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش
آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم / آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی / کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی
چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر / جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم / ... بازی منتهی العافیه را می بازم
سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم / رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم

ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور / قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور
مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم / و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم / نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم
خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم / بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود / و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود
قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند / شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد / یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم / و از آن روز که در بندِ توام آزادم

چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت / نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید / سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت / شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود / این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام / پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست / ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند / کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم / آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد / و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم / از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم / زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم / شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت / من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت
همه شهر مهیاست مبادا که تو را / آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را / پی یک شام بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را / مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را / نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را / پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نه / برف و کولاک زده راه خراب است نرو
بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم / با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم

بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند / این شب وسوسه انگیز مرا می شکند
بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست / گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست

بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست / و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم / بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم
می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش / ... خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش


قشنگی اهنگ : 88%
دانلود - حجم 8.10 مگابایت 



طبقه بندی: آهنگ های قشنگ،
برچسب ها: تومور2، تومور 2، علیرضا آذر، آهنگ های قشنگ، دکلمه زیبا، دکلمه های علیرضا آذر، احساس نویسی،
تاریخ : سه شنبه 5 آبان 1394 | 08:54 ب.ظ | نویسنده : سجاد 1 | نظرات

تعداد کل صفحات : 4 :: 1 2 3 4


  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات