منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ...


    حکایتی بسیار زیبا

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  داستان فرانکنشتاین ها


    حجت الاسلام محمد جواد حجتی کرمانی، یکی از نزدیکان آقای خامنه ای،در سال 90 در مورد مشکلات کشور مقاله ای می نویسد و یک نسخه از آن را برای دکتر ابراهیم یزدی می فرستد. دکتر یزدی هم نامه ای مفصل در باره ی اوضاع آشفته و نا بسامان کشور برای آقای حجتی کرمانی می نویسد و در پایان آن نامه، خاطره و داستانی را نقل می کند که خلاصه آن از این قرار است. 

    دکتر یزدی می گوید :شما (حجتی کرمانی) در جایی گفته بودید،آقای هاشمی رفسنجانی این روزها جزای رفتارش با مهندس بازرگان در مجلس اول را می دهد .یزدی سپس برای حجتی می نویسد:

    شما این داستان را از من نشنیده اید،به آقای هاشمی در همان مجلس اول و به همان مناسبت(توهین به مهندس بازرگان و دیگر ملّیون) گفتم: 

    آقای هاشمی !نکنید این کارها را ! مار در آستین پرورش می دهید!

    هاشمی گفت: سر نخ دست خودم است!

    گفتم :شما اشتباه می کنید، شما با این کار هایتان،فرانکنشتاین می سازید و آن شما را نا بود خواهد کرد.

    با تعجب پرسید: منظورت چیست؟

    داستان فرانکشتاین را به اختصار برایش گفتم و به او توصیه کردم که از داداش محمد(محمد هاشمی برادر رفسنجانی) بخواهد فیلم ویدئویی فرانکنشتاین را برایش ببرد و ببیند. من نمی دانم شما(حجتی) این داستان علمی تخیلی را دیده اید یا خیر؟خلاصه اش این است که یک کیمیاگر انگلیسی به دنبال کشف ماده ای بود که به یک مرد عادی بدهد و او به یک غول تبدیل شود و سپس دارویی بدهد و به حال عادی بر گردد. او در این کار خود موفق شد، دارویی ساخت که به همراه مستخدم آزمایشگاه به بانک می رفت و آن را به او می داد و او به یک غول فرمان بر و مطیع ارباب تبدیل می شد و به دستور ارباب بانک را می چاپید،رقبا را می کشت و هر کار لازم بود انجام می داد و سپس قرص دوم را می داد و می خورد و غول به شکل عادی بر می گشت. اسکاتلند یار مبهوت که این چه پدیده ای است که در وسط شهر لندن غولی پیدا می شود، جنایت می کند،دزدی و قتل و سپس نا پدید می شود. بدین وسیله کیمیا گر توانست رقبا و حریفان را از سر راه بر دارد،ثروت خوبی به چنگ آورد. اما در یک نوبت،غول حاضر نشد قرص دوم را بخورد و به حالت عادی باز گردد،کیمیا گر را کشت،آزمایشگاه را آتش زد و خود در میان آتش سوخت.

    آقای هاشمی، فرانکنشتاین ها تربیت کرده است و حالا آن ها نا فرمانی می کنند،در حضور مردم در خیابان به دخترش زشت ترین حرف ها را می زنند، اما او توان مقابله و بر خورد را ندارد،اکنون آقای ..... اشتباه آقای هاشمی را تکرار می کند.  فرانکنشتاین های خلق شده همه را نابود خواهند کرد و همه چیز را بر باد خواهند داد،فراکنشتاین های کیمیاگر داستانی،با جاسوس های رنگارنگ مکار همه فن حریف سر و کار نداشت،اما اطراف فراکنشتاین های کشورمان انواع جاسوسانی هستند که «یوسوس فی صدور الناس» می کنند.

    در دور اول که احمدی نژاد انتخاب شد،در تحلیل انتخابات،در یک بند به "پروژه تنها سازی رهبر"اشاره کرده بودم .در انتخابات اخیر(خرداد 88) در تحلیل آن،که در اعتماد ملی چاپ شد،نوشتم پروژه تنها سازی رهبر تکمیل شد ،اما ننوشتم که "علی مانده و حوضش"و تاریخ مملو است از نمونه هایی که در یک بزنگاه سر ایشان را زیر آب می کنند،به خدا پناه می برم از آن چه ممکن است اتفاق  بیفتد،اکنون شما (حجتی کرمانی) و دوستانتان، نظیر مهدوی کنی،ناطق نوری،هاشمی رفسنجانی،موسوی اردبیلی و خاتمی و.....می توانید با ایشان صحبت کنید و با همین پیشنهاد خودتان(سال 90 و دقیقه 90) رهبری را قانع کنید که اگر انعطاف به خرج ندهند،اگر در دقیقه 90 این بازی را انجام ندهند(دست به تعویضی سر نوشت ساز نزنند) کشورمان آسیب های فراوان خواهد دید.

    از طولانی شدن نامه ام پوزش می طلبم،نا گزیر این داستان را می گویم و ختم می کنم: 

    می گویند پیامبر یا عارفی از خدا خواست که به جناب عزرائیل دستور دهد که هر زمان نوبت سفرش رسید،او را از قبل آگاه سازد. خداوند در خواستش را اجابت کرد و به عزرائیل دستورات لازم را ابلاغ فرمود. روزی عزراییل آمد و به او دستور سفر داد،او اعتراض کرد و گفت قرار ما با خدا این بود که از قبل به من خبر بدهی. عزراییل گفت خبر دادم نگرفتی!گفت کی؟گفت پدرت که رفت خبر بود،مادرت رفت خبر بود و ....همه خبر بود، اما آن ها را نخواندی!

    حال جناب حجتی عزیز !شاه رفت! خبر بود،صدام آن را نگرفت،صدام رفت، بن علی و مبارک نگرفتند،بن علی و مبارک رفتند،قذافی گفت آن ها بلد نبودند، من می دانم چه کار کنم،قذافی رفت ،اسد خبر را نمی پذیرد،علی عبدالله صالح و حاکم بحرین و سایر امیران خاور میانه نمی پذیرند که وقت رحیل فرا رسیده است و عصر حکومت های تک نفره ی مادام العمری تمام شده است.

    بله من با شما موافقم که گاهی در دقیقه ی 90 می شود سر نوشت بازی را عوض کرد،اما به شرطها و شروطها و این بار بر دوش شما و امثال شماست. 

    من آن چه شرط بلاغ است با تو می گویم 

    تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

    زنده و سالم باشید.

    ابراهیم یزدی ،11 آذر 1390

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • پسرم جیش نکن!


     به بهانه گران شدن ناگهانی پوشک بچه و کمیاب شدن برخی برندها در بازار، مجید مرسلی این شعر طنز را با نیم نگاهی به وضعیت مدیریت در بازار کالا، در خبرآنلاین منتشرکرد.

     

    دل بابای ستمدیده خود ریش نکن
    پسرم جیش نکن!
    خاطرم را نچزان، مملوء تشویش نکن
    پسرم جیش نکن!

    من از این قیمت پوشک ز جهان سیر شدم
    چون زمین گیر شدم
    جُور این دوره زیاد است، تو هم بیش نکن
    پسرم جیش نکن!

    یاد باد آن که مرا پول و تو را پوشک بود
    غم در این خانه نبود
    پدرت مات شده پس تو دگر کیش نکن
    پسرم جیش نکن!

    من ازاین وضع که پیش آمده وحشت دارم
    کاملا بیزارم
    مرگ ِمن روح مرا این همه تخدیش نکن
    پسرم جیش نکن!

    من گرفتار در این موج گرانی شده ام
    عصبانی شده ام
    جیب‌هایم پُرِ خالی است تو تفتیش نکن
    پسرم جیش نکن!

    قیمت پوشک تو چون که نجومی شده است
    کمرم را بشکست
    به نگاهت به تن خسته من نیش نکن
    پسرم جیش نکن!

    شیر بودم من از این پیش ولیکن حالا
    رفته ام رو به فنا
    تو نزن طعنه و چون گربه مرا پیش نکن
    پسرم جیش نکن!

    پسرم لطف کن و این همه هی آب نخور
    بی خودی تاب نخور
    این چنین جور و ستم بر پدر خویش نکن
    پسرم جیش نکن!

    به سر و صورت من مشت بزن جیغ بکش
    به تنم تیغ بکش
    پسرم رحم به بابا بکن و جیش نکن
    خواهشاَ جیش نکن !

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • ☦️ مصلوبان ِتیرهایِ توهم ☦️


    ☦️""محمد القحطانی" به اتفاق چند نفر از مریدان خود،در سال ۱۴۰۰ هجری قمری به خانه کعبه یورش برد و آنجا را اشغال کرد.او گفت ،من مهدی موعودم! ظهور کرده ام..عده ای سخن او را پذیرفتند، چرا که موهایی مجعد و چشمانی نافذ و چهره ای شبیه به آنچه که از پیامبر اسلام روایت شده بود، داشت. او "باور'کرده بود که مهدی موعود(عج )است. 

    کماندوهای عربستانی و پاکستانی او را با اولین شلیک های خودشان"آبکش"کردند؛ در حالی که از جلوی سربازان نمی گریخت..نه به خاطر شجاعت یا از خود گذشتگی، بلکه به این دلیل که"در توهم آسیب ناپذیری "بود.


    ☦️مردی جوان در آمریکا به بانکی دستبرد زد و با پول های دزدی به خانه اش رفت! پلیسِ شگفت زده ،چند ساعت بعد او را در حالی که در خانه اش روی کاناپه لم داده بود، دستگیر کرد.  جالب اینجا بود که سارق می پرسید:

    چطور مرا پیدا کردید؟من که به صورتم" آب لیمو" مالیده بودم!

    به او گفته بودند که مالیدن آب لیمو به صورت،دید دوربین های مدار بسته را کور می کند..
    او این موضوع را "باور"کرده بود.


    ☦️سید محمد مجاهد از عراق به قزوین آمد و بر علیه روس ها اعلام جهاد کرد."عباس میرزا شاهزاده دلاور قاجار با دو مشکل اساسی روبه رو بود: 

    ۱:استنکاف از جهاد که حکم آن برای مردم عوام، کفر و ارتداد بود.
    ۲:نداشتن سلاح و مهمات و نیروی کارآزموده که از قبل نتیجه جنگ را مشخص کرده بود.
    آب دهان سید محمد مجاهد در حوض مسجد قزوین ریخته بود و عوام کالانعام آن آب را برای تیمن و تبرک به خانه می بردند.سید محمد مجاهد قویاً به پیروزی اسلام بر کفر ایمان داشت .جنگ در گرفت و  در نتیجه آن ،سرزمینی حاصلخیز به وسعت "نصف" اسپانیا از خاک ایران منفک و ملت ایران به صورتی باورنکردنی تحقیر شد.سید محمد به پیروزی اسلام بر کفر "باور" داشت!


    ☦️چند روز پیش(یکشنبه چهارم شهریور) شبکه مستند سیمای جمهوری اسلامی،جوانکی بیست و چند ساله را به عنوان استراتژیست روی "سن"آورد. او در حالی که یقه پیراهنش را سفت بسته بود و آستین هایش را  تا کف دست پایین کشیده بود و قنوت وار حرف می زد، گفت:

    موشک "حوت"ما به سمت ناو هواپیمابر "اینتر پرایز"شلیک می شود! لحظاتی بعد حفره ای در عرشه ناو ایجاد و سیصد نفر تفنگدار آمریکایی کشته می شوند و حدود سی فروند هواپیما هم نابود می شود! 

    بعد عینکش را جابه جا کرد و لبخندی زد و گفت:تمام!!

    ما هم پذیرفتیم و چاشنی کار ایشان هم یک انیمیشن کوتاه بود که در آن چند قایق تند رو با "آر پی جی" به طرف ناو هواپیمابر حمله می کردند و ناو هم در حال سوختن بود..

    دختر دوازده ساله من(کلاس هفتم)از من پرسید: بابا ! این آقا شوخی می کند؟ گفتم..شوخی می کند، ولی نتیجه جوک او بیشتر گریه آور است تا خنده دار!!


    ☦️داستان هایی در مورد دلاوری های زمان جنگ تحمیلی از سربازان رشید خود شنیده و خوانده ایم و حتی "دیده ایم".

    مثلا شب وقوع عملیات و استناد فرماندهان به روایات و احادیث برای شروع عملیات از یک نقطه خاص!


    بهتر است خود آن بزرگواران پاسخگو باشند.

    ⬅️طولانی شد..ببخشایید.

    می خواستم بگویم "هیچ عامل یا عنصر یا نهادی نیست که به اندازه "اعتقاد و باور"ضد "تفکر"باشد.

    اعتقاد به معنای "گره بستن"است.وقتی گره ،کور  و محکم شد ،گشودنش شاید فقط توسط مرگ امکان پذیر است و بس..

    اعتقاد و باور برای ماندن و راندن به تأیید و تشویق نیازمند است و بدا به حال ملتی که اعتقاد و توهمات یک گروه، توسط انبوهی از "ریاکاران و چاپلوسان"تایید و تشویق شود...

    در همه جای دنیا افراد متوهم و متصلّب وجود دارند.اما تفاوت میان  مثلاً  اتریش و افغانستان آن است که متوهّمین در اتریش به مراکز روان درمانی می روند و ملت برای آن ها دل می سوزانند، ولی در افغانستان(و شبه افعانستان ها)ممکن است پیش نماز و مفتی و شیخ الاسلام شوند و یک ملت را با حکم و فتوایی از سر اعتقاد،صدها سال به عقب برگردانند.


    دکتر بهروز صادقی-شهریور ۹۷

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر پنجشنبه 22 شهریور 1397 11:35 ق.ظ نظرات ()

    آیا تو چنان چه می نمایی هســـتی؟!

    روزی شیخی را دیدند که در کنار جویی نشسته و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع نگران شدند و پرسیدند: 

    استاد، چه شده كه این‌گونه اشك می‌ریزید؟ آیا کسی به شما چیزی گفته؟ 

    شیخ در میان گریه‌ها گفت: 

    آری، یکی از فاحشه های شهر حرفی به من زده که پریشانم کرده. 

    همه با نگرانی پرسیدند: مگر چه گفته؟

    شیخ در جواب می‌گوید: او به من گفت: شیخا، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند. آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟!

    و این سوال حالم را عجیب دگرگون كرد.

    و در همان حال این شعر را سرودم:

    شیخی به زنی فاحشه گفتا :مستی
    هر لحظه به آغوش یكی پیوســـــتی
    گفــــتا كه من آنچه می نمایم هستم
    آیا تو چنان چه می نمایی هســـتی؟!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر چهارشنبه 21 شهریور 1397 05:44 ق.ظ نظرات ()

     دلی که تو داری، من ندارم!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • سیدعلیرضا شفیعی مطهر سه شنبه 20 شهریور 1397 04:40 ق.ظ نظرات ()

     زندگی، همین روزهایی است که... 

     

    خیلی زیباست ، حتما بخوانید...!

    شخصی برای اولین بار یک کلم دید.

    اولین برگش را کند،
    زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...

    با خودش گفت:
    حتما یک چیز مهمیه که این جوری کادوپیچش کردن...!
    اما وقتی به تهش رسید وبرگ ها تمام شد، متوجه شد که چیزی توی اون برگ ها پنهان نشده،
    بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگ هاست...

    حکایت زندگی هم این چنین است!
    ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اون ور روزها پنهان شده،
    در حالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم...
    و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم،
    نه خوردنی بود نه پوشیدنی،

    فقط دور ریختنی بود...!

    زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم !

    @Kheyriyeh_ValieAsr_Kashan

    آخرین ویرایش: سه شنبه 20 شهریور 1397 04:38 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • چه کسی از او راستگوتر؟! 


    گفتم: در دلم امید نیست ؟
    گفت: هرگز از رحمتم نا امید نباش (زمر، آیه ۵۳)

    گفتم: احساس تنهایی می کنم ؟
    گفت: از رگ گردن به تو نزدیک ترم (قاف، آیه ۱۶)

    گفتم: انگار مرا از یاد برده ای ؟
    گفت: مرا یاد کن (بقره ،آیه ۱۵۲)

    گفتم: در دلم شادی نیست ؟
    گفت: باید به فضل رحمتم شادمان گردی (یونس، آیه ۵۸)

    گفتم: تا کی باید صبر کنم ؟
    گفت: همانا یاریم نزدیک است (بقره، آیه ۲۱۴)

    و …
    چه کسی از او راستگوتر … !

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  این سیاست است!


    عده ای به اصرار از چرچیل خواستند که سیاست را تعریف کند.

    چرچیل به ناچار دایره ای کشید و خروسی در آن انداخت و گفت:
    خروس را بدون آن که از دایره خارج شود، بگیرید!

    این عده هرچه تلاش کردند نتوانستند و خروس از دایره بیرون می رفت.
    آخر از چرچیل خواستند که این کار را خود انجام دهد.

    چرچیل خروسی دیگر کنار خروس اولی گذاشت و این دو شروع به جنگیدن کردند. آنگاه چرچیل دو خروس را از گردن گرفت و بلند کرد و گفت:

    این سیاست است!
    حالا می توان فهمید که چرا همه دنیا را این چنین به جان هم انداخته اند!!...

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  من آماده‌ام براى مسلمان شدن!


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 5 1 2 3 4 5
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات