سرگیجه!
آورده اند که:
در
زمان های نه چندان دور رمال و دعا نویسی کیسه ای بر دوش قدم زنان از کوی و
برزنی می گذشت و ندای: فال می گیریم، دعای مهر و محبت می نویسیم ...و از
این گونه ادعاها سر داده بود.
زنی سر از پنجره بیرون کرد و فالگیر را به درون خواند که:
مشکلی با مادر شوهر دارم ،مشکل مرا حل نما. اما ابتدا مبلغ آن را مشخص کن!
رمال گفت: پنج تومان می گیرم، ولی به شرط کارایی !
فالگیر
نام مادر شوهر و شوهر پرسیده و شروع به نوشتن نمود .دعا که تمام شد،
تقاضای لیوانی آب کرد. زن به آشپزخانه رفت و با لیوانی آب زلال در دست
بازگشت. فالگیر دعا را در آب شستشو داد و آب دعا را با نخی آغشته ساخت و
گفت:
این نخ را به زیر بالش مادر شوهر بگذار ،مشکلت حل خواهد شد.
زن گفت: شرط کارایی آن چیست؟
فالگیر نگاهی به اطراف کرد و چشمش به قفس قناری به روی دیوار حیاط افتاد. به زن گفت: آن قفس را بیاور.
زن
قفس را آورد .فالگیر درب کیسه ای را که بر دوش داشت، باز کرد و گربه ای از
درون کیسه خارج ساخت و نخ آغشته به آب دعا را به گردن گربه انداخته و
خواست درب قفس را باز کند، زن وحشت کنان که الآن است که قناری بیرون آمده و
گربه قناری را بخورد ...اما قناری از قفس بیرون آمد، ولی دید گربه هاج و
واج فقط نگاه می کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد .فی الفور 5
تومان را پرداخت کرد. فالگیر گربه را در کیسه انداخت و از خانه بیرون رفت.
شب شوهر به خانه آمد و زن جریان را برای او تعریف کرد.
شوهر گفت: زن! این ها اراجیف و خرافات است .
زن به پسرش گفت: برو و از کوچه گربه ای را بگیر و بیاور.
پسرک بعد از چند دقیقه با گربه ای لاغر و نزار برگشت. زن نخ دعا را به
گردن گربه انداخته و قفس قناری را آورده و درب آن را بازکرد و دید در یک به
چشم هم زدن گربه قناری را به دهان گرفته و همراه دعا به کوچه فرارکرد.
شوهر فهمید که حیله ای درکار فالگیر بوده .به زنش گفت:
من در صداقت گفتار تو شکی ندارم، اما مطمئن باش کلکی در کار رمال هست. از
تو میخوام دفعه بعد که او را دیدی دعوت به خانه کن و سرگرمش کن و کسی را
بفرست دنبال من.
بعد
ازمدتی دوباره سر وکله رمال پیدا شد. زن فرزند را به سراغ شوهر فرستاد.
شوهر به خانه آمد و فالگیر را به درون خانه خواند و به او گفت علاوه بر 5
تومن 10 تومان دیگر به تو می دهم، به شرط آن که راز حیله خود برمن بگشایی و
گر نه با این چوب دمار از روزگارت در می آورم.
فالگیر سر به فکر فروبرد 15 تومان را ستانده و گفت :
حقیقت
این است که در فاصله ای که همسر شما به دنبال لیوان آب رفت، من کیسه ای که
گربه درون آن بود را چندین مرتبه، دور سرم چرخاندم و در نتیجه گربه دچار
سرگیجه شد. در این حال وقتی درب قفس را باز کرده و قناری بیرون آمد ،گربه
نمی توانست کاری انجام دهد؛ چون تعادل نداشت. این بود راز حیله من!
فالگیر دوباره کیسه خود را بردوش انداخت و از خانه آن مرد خارج شد!!!
******************
این
حکایت آز آن آوردم که..... آقایان حکام و سردمداران از بالا تا پایین
بدانند آن سرگیجه ای که اول انقلاب به مردم دادید، دارد تمام می شود....و
تقریبا مردم به هوش آمده اند ....از ما گفتن...