منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  •  همه چیز از نوع ایرانی اش!!.طنز

    ابراهیم نبوی


    اصلاح‌طلب ایرانی :

    اصلاح‌طلب‌های ایرانی موجوداتی هستند که همیشه برای این که اصلاح کنند، کوتاه می‌کند، هیچ وقت دراز نمی‌کند.
    اصول‌گراهای ایرانی: 

    اصول‌گراهای ایرانی تنها اصول‌گراهای دنیا هستند که هیچ اصولی برای رسیدن به قدرت ندارند و وقتی قرار باشد به قدرت فکر کنند، برای رضای خدا با شیطان هم همکاری می‌کنند. و برای حفظ ارزش‌های دینی از هر کلاهبردار، فاسد و منحرفی استفاده می‌کنند.
    فمینیست‌های ایرانی: 

    فقط پنج دقیقه وقت لازم است که متوجه شویم ۸۰ درصد فمینیست‌های ایرانی زبان انگلیسی‌شان ضعیف است در حدی که فرق «لزبین» و «فمینیست» را نمی‌دانند. حتما باید مثال بزنم؟ و همین فمینیست‌های ایرانی تنها فمینیست‌هایی هستند که موقع طلاق گرفتن از مهریه، شیربها، اجرت‌المثل و جهیزیه‌شان نمی‌گذرند. همان مثال قبلی.
    ناسیونالیست ایرانی: 

    فقط چهار دقیقه وقت لازم است که متوجه شویم حداقل ۷۰ درصد ناسیونالیست‌های ایرانی همان فاشیست‌هایی هستند که معتقدند خاک و خون‌شان مقدس است و نژادشان بهترین و خالص‌ترین نژاد جهان است.
    سلطنت‌طلبان ایرانی: 

    سلطنت طلبان ایرانی تنها سلطنت طلبانی هستند که می‌خواهند حکومت جمهوری تشکیل بدهند.
    کمونیست های ایرانی: 

    کمونیست های ایرانی غالبا آدم هایی هستند که دوست دارند به فقرا، یتیمان، روستاییان، بیوه زنان، درماندگان کمک کنند، جلوی فساد و فحشا را می‌گیرند، دوست دارند همه برابر و برادر باشند، بشدت آدم‌های اخلاقی هستند، حتی در خانه های تیمی‌شان هم با زنانی که رفیق بودند، مطلقا با چشم هوس آلود نگاه نمی‌کردند، در واقع تنها آدم‌های واقعا مذهبی ایران کمونیست‌هایی هستند که هیچ اعتقادی به خدا ندارند.
    اپوزیسیون ایرانی: 

    اپوزیسیون ایرانی تنها اپوزیسیونی است در جهان که به جای این که با حکومت بجنگد، با بقیه نیروهای اپوزیسیون می‌جنگد و حتی دیده شده که حاضر است برای از بین بردن بقیه اپوزیسیون با حکومت هم همکاری بکند.
    اپوزیسیون خارج از کشور: 

    اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، فقط یک مشکل دارد، آن ها می‌خواهند حکومت را اداره کنند، ولی حاضر نیستند از اقامت در فرنگ دست بردارند، چون زندگی شان به هم می‌خورد، به همین دلیل اگر پیروز بشوند، تازه اول بدبختی‌شان است.
    حکومت ایرانی: 

    حکومت ایران تنها حکومت جهان است که به هیچ دوستی نیاز ندارد، ولی همیشه به تعدادی دشمن نیاز دارد، به همین دلیل است که دائما دوستان و اعضای حکومت را بیرون می‌کند و از طریق تبدیل آن ها به دشمن خودش را زنده نگه می‌دارد.
    مذهبی‌های ایران: 

    آن ها می‌دانند قدرت، انسان را فاسد می‌کند، به همین دلیل حاضر نیستند هیچ بخشی از قدرت را به مردم بدهند، آن ها دوست دارند مردم به بهشت بروند، ولی کارهایی می‌کنند که به نظر می‌ رسد که به طور جدی می‌خواهند به جهنم بروند، آن ها دوست دارند همه میلیاردرها را نابود کنند و خودشان میلیارد شوند، آن ها دوست دارند همه ساکت بمانند، اما خودشان هر چه دل‌شان خواست بگویند، آن ها دوست دارند بنزسواران اشرافی را از بین ببرند، ولی خودشان غیره و مازراتی سوار شوند، آن ها دوست دارند جلوی رفتن مردم به ترکیه را بگیرند، ولی خودشان به لاس وگاس بروند.
    طنزنویسان ایرانی: 

    تنها طنزنویسانی در دنیا هستند که وقتی مردم نوشته‌هایشان را می‌خوانند، به جای این که بخندند، زار زار گریه می‌کنند.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  معلم یا قاضی؟

    #تلنگر

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •   الطاف پنهان حق 

     

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • بخش ۱۲ - حکایت صیاد و آهو و خوگ و گرگ

    نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی

    آورده‌اند که صیادی روزی شکار رفت و آهویی بیفگند و برگرفت و سوی خانه رفت. در راه خوگی با او دو چهار شد و حمله ای آورد، و مرد تیر بگشاد و بر مقتل خوگ زد،و خوگ هم در آن گرمی زخمی انداخت. و هردو برجای سرد شدند. گرگی گرسنه آنجا رسید،مرد و آهو و خوگ بدید، شاد شد و بخصب و نعمت ثقت افزود، و با خود گفت: هنگام مراقبت فرصت و روز جمع و ذخیرتست، چه اگر اهمالی نمایم، از حزم و احتیاط دور باشد و به نادانی و غفلت منسوب گردم، و به مصلحت حالی و مآلی آن نزدیک تر است که امروز بازه کمان بگذرانم، و این گوشت های تازه را در کنجی برم و برای ایام محنت و روزگار مشقت گنجی سازم. و چندان که آغاز خوردن زه کرد، گوشه ای کمان بجست، در گردن گرگ افتاد، و برجای سرد شد.

    و این مثل بدان آوردم تا بدانی که حرص نمودن برجمع و ادخار نامبارکست و عاقبت وخیم دارد.

    #کلیله_و_دمنه
    #نصرالله_منشی
    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه

  • ✅  ذکر شیخنا و مولانا علی اکبر ولایتی (رحمه ا... علیه)


    حسام حیدری | بی قانون


    آن لنگ بر کمر بسته، آن از از مادیات رَسته، آن منتسب به اصول، آن مردی برای تمام فصول، آن مدیر همه‌کاره، آن راستگرایان را عصاره، آن با فرهاد رهبر اخیرا کات کرده، آن نان خشک بساط کرده، آن متخصص در طبابت و ادبیات و تاریخ و فرهنگ و جغرافیا و سیاست خارجه، آن که هر مرضی را می‌کرد معالجه، آن مشغول به حرکات سینوسی، آن جابه‌جا کننده نفرات به صورت اتوبوسی، آن مخالف با هر نوع کار بی‌تربیتی، با حفظ سمت، شیخنا و مولانا علی‌اکبر ولایتی (کثرا... اِشتِغاله) از محتشمان اصولگرایان بود و همیشه در همه‌جا حاضر بود و بازنشست نشدنی بود و او همان است که شاعر در باب او گوید: 

    «تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

    دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی» رحمه‌ا.. علیه.
    در منزلت مقام او همین بس که در زهد بدان درجه بود که نان خشک به دیگران می‌داد که سق بزنند و لنگ مقاومتی نصف قیمت مغازه چهارتاش فقط دو دلار در مترو می‌فروخت و چون لُنگ برای کسی تنگ می‌شد؛ می‌گفت: «اینا فری سایزه دو بار بپوشی جا باز می‌کنه» !

    مریدی او را پرسید: «چگونه است که به دیگران لنگ و نان خشک می‌دهی و خودت نمی‌پوشی و نمی‌خوری؟» 

    گفت: «در دیدن مقاومت دیگران لذتی است که در مقاومت خودت نیست»! 

    و در افق محو شد.
    در ابتدای کار او آورده‌اند که از دوران صباوت، کارتون «زبل خان» بسیار دوست می‌داشت و پیوسته با خود می‌خواند: «زبل خان اینجا، زبل خان اونجا، زبل خان همه جا». پس زبل‌خانی پیشه کرد و در همه عمر اینجا و آنجا و همه جا بود و در جمله علوم و فنون مهارت داشت و در جمله مراکز و مجامع سمت داشت.
    نقل است که خودش هم نمی‌دانست وقتی بزرگ شد می‌خواهد چه‌کاره شود. پس به دانشگاه اوفتاد و طبابت عفونی اطفال آموخت. در آن وقت عفونت مد نبود و جمله امراض با عرق نعنا و نبات داغ درمان می‌شد. پس دیدند تخصصش خارجکی است، بردند و بر وزارت امور خارجه‌اش گذاشتند.
    نقل است چون وزیر شد، زیر پونز و اطراف نقشه می‌گشت و هر کشوری پیدا می‌کرد با آن روابط دیپلماتیک آغاز می‌کرد. جیبوتی را گفتند: «عزیزم کجایی؟» و «دقیقا کجایی؟» گفت: «برو از وزیر امور خارجه اسبق جونتون بپرس».
    و ولایتی همان است که او را گفتند: 

    «آن دوران که وزیر بودی چگونه بود؟ و خاطره‌ای از دوران وزارتت بگو»!

    گفت: «یعنی چی؟ مگه الان وزیر نیستم؟» 

    مریدان تاملی کردند و با خودشان حساب و کتابی کردند و گفتند: 

    «آره داداش، حقا که هستی» و سر به زیر افکنده و رفتند.
    آورده‌اند که چون با فرهاد رهبر کات کرد و خواست او را برکنار کردن. فرهاد بغض کرده بود و می گفت: 

    «یادته یه روز هر چی پست بود برای من حکم می‌زدی؟ الآن چی شد؟ تا طهرانچی رو دیدی منو فراموش کردی؟» 

    و علی‌اکبر اشکش پاک می‌کرد و می‌گفت: 

    «تو خیلی پسر خوبی هستی فرهاد، ولی دانشگاه آزاد لیاقت تو رو نداره» !

     و حکم عزلش امضا کرد.
    نقل است که در امر رسانه به استادی رسیده بود و پیوسته در تلویزیون بود. در شبکه یک از سیاست خارجی می‌گفت و در شبکه چهار، تاریخ درس می‌داد و در شبکه ورزش کارشناس فوتبال بود و در شبکه نسیم استندآپ می‌کرد و چون شبکه سه می‌زدی، سریال داشت و ناگهان ولایتی در حیاط را باز می‌کرد و هندوانه‌ها را تو حوض می‌ریخت و می‌گفت: 

    «خبه خبه، مردم خیلی سریال دیدید. پاشید برید نون خشک‌هاتون رو بخورید بخوابید فردا مقاومت داریم» رحمه الله علیه.
    نقل است که در انتخابات، چپ و راست را قاطی می‌کرد و ائتلاف می‌کرد و کنار نمی‌کشید و گل به خودی می‌زد. پس چون انتخابات می‌شد، اصولگرایان خبرش نمی‌کردند و می‌گفتند: «می خوایم بریم آمپول بزنیم، زود میاییم». 

    همچنین آورده‌اند که چون برای ریاست جمهوری کاندیدا شد، او را گفتند: 

    «برای اشتغال چه برنامه‌ای داری؟» 

    گفت: «کاری نداره که... خودم از سمت‌هایی که دارم، استعفا بدم چند هزارتا شغل ایجاد میشه» و این از افضل برنامه‌ها بود.
    نقل است که بر ادبیات مسلط بود و شعر حافظ می‌خواند و ترجمت می‌کرد. آورده‌اند که سر مریدان را به درد نمی‌آورد و حافظ را خسته نمی‌کرد و می‌رفت سر اصل مطلب و می‌گفت: 

    «حافظ میگه خلاصه اگه جامی به کف آری از اون جایی که باید به کف بیاری... تو رو یه سره میبرن بهشت» و مریدان می‌گفتند: «ایول، دقیق گرفتم منظور حافظ رو» و بیرون آمده و به صورت نمادین پیراهن‌ها چاک کرده و نعره‌ها می‌زدند از منزلتی که در حافظ‌شناسی داشت.
    رحمه‌ا.. علیه.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  •  این به آن در !!!


    آخرین ویرایش: پنجشنبه 19 مهر 1397 07:53 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  •  حکمران عادل کافر! 

     

    گویند هلاکوخان مغول رو به خلیفه عباسی کرده و گفت: 

    در هر اتاق از این قصر، ده کنیزک نازک بدن خزیده‌اند، مگر تو چند زن می‌توانی اختیار کنی؟
    در مطبخت چند خوالیگر، طعام می‌پزند؟
    از این سقف‌های بلند و دیوارهای محکم و سراپرده‌های مخملین چه حاصل؟

    من، هلاکو، سردار مغول از همان غذایی می‌خورم که سپاهیانم می‌خورند و بر همان اسب می‌نشینم که سربازانم می‌نشینند و بر همان زمین می‌خوابم که سربازانم می‌خوابند.

    - شما که بسیاری‌تان عالمان دین هستید و مردان خدا، به این سردار بگویید که حکمران ظالم مسلمان را دوست‌تر می‌داریم یا حاکم کافری که به عدل حکومت کند؟

    مجلس ساکت شد. در سرتاسر صحن مستنصریه کسی سخن نمی‌گفت. هلاکو پرسشی مهم پرسیده بود، به راستی کدام یک از این دو، مردمان را نفع بیشتری می‌رساند؟ حکمرانی که دم از دین می‌زند، اما بساط ظلم می‌گسترند و اسباب جور فراهم می‌کند یا حاکمی را که کافر است، اما بر مردمان به عدالت و برابری حکم می‌کند. مجلس همچنان ساکت بود.

     پیری از میانه صحن به پا خاست و گفت: 

    های سردار فاتح مغول، پاسخ پرسش خود را از من بشنو، ما مسلمانان بغداد، حکمرانی حکمران عادل کافر را بر حکمرانی مسلمان ظالم ترجیح می‌دهیم و اگر این نبود، تو امروز به سادگی بر دارالخلافه مسلمین دست نمی‌یافتی. بر ما حکمران کافری بگمار که به عدالت حکم براند. ما از حکومتی که به نام اسلام بر مسلمین ظلم کند، خسته‌ایم....

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • یک دنیا میمون!!


    خواندنی امروز لیدی گاگا


    روزی روزگاری در روستایی در هند یک مرد پولداری به روستایی ها اعلام کرد که
    به ازای هر میمون ۲۰ دلار به آن ها پول خواهد داد.
    روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون، به جنگل رفتند و شروع به
    گرفتن میمون ها کردند.
    حاج آقا هم هزاران میمون به قیمت ۲۰ دلار از آن ها خرید، ولی با کم شدن تعداد
    میمون ها، روستایی ها دست از تلاش کشیدند..
    به همین خاطر، آن مرد زرنگ این بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آن ها ۴۰ دلار
    خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی ها فعالیتشان را از سر گرفتند.
    پس از مدتی موجودی ها هم کمتر و کمتر شد، تا سرانجام روستاییان دست از کار
    کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزار های خود رفتند...
    این بار پیشنهاد به ۴۵ دلار رسید و… در نتیجه تعداد میمون ها آنقدر کم شد که به
    سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد.
    این بار آن مرد ادعا کرد که به ازای خرید هر میمون 70 دلار خواهد داد، ولی
    چون برای کاری باید به شهر می رفت، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او
    میمون ها را بخرد.

    در نبود او، شاگرد به روستایی ها گفت: 

    این همه میمون در قفس وجود دارد! من آن ها را به 60 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت رئیسم، آن ها را به 70 دلار به او بفروشید.. 

    روستایی ها که وسوسه شده بودند پول هایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمون ها را خریدند.
    البته از آن به بعد دیگر کسی نه حاج آقا را دید و نه شاگردش را.. و تنها
    روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون...!

    البته این داستان هیچ ربطی به شرایط فعلی کشور نمی تونه داشته باشه!!!

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • ✍️خانه کوچک

    ًروزی مردی نزد شیخ آمد و گفت : یا شیخ در خانه اتاقی کوچک داریم و من به همراه همسرم و فرزندان به سختی در این فضای کم زندگی می کنم... یا شیخ چه کنم ؟
    شیخ گفت : آیا جاندار دیگری در خانه داری؟ 

    مرد گفتا : بلی ، بزی دارم که در حیاط خانه می بندم.
    شیخ گفت : آن بز را نیز به درون اتاق بیاور و زندگی کن.
    هفت روز گذشت و مرد نزد شیخ بازگشت و گفت : یا شیخ زندگیم نابود شده در آن اتاق کوچک با زن ، فرزندان و بزغاله زندگی می کنیم و زندگی بر ما جهنم شده ،یا شیخ چه کنیم ؟
    شیخ گفتا : آن بز را از اتاق بیرون ببر و در حیاط خانه ببند.

    فردای آن روز مرد با گل و شیرینی نزد شیخ آمد با خوشحالی گفت : یا شیخ سپاسگزارم ما رو از عذاب نجات دادی ..این قدر جامون باز شده و راحتیم که نگو، ممنونم ازت .....

    ************************

    بیرون راندن بز از خانه و پیروزی ملت همیشه در صحنه را در راستای کاهش قیمت دلار را تبریک می گویم. باشد که شاد کام و خوشحال باشید از بیرون راندن بز.... !!!!!!!

    ضمنا دیروز هم از شیخ پرسیدند: 

    یا شیخ وقتی مردم برای برگشتن به شرایط 10 ماه پیش این قدر شادی می کنند، اگر به شرایط 40 سال پیش برگردند، چه می کنند؟!!

    میگن هنوز شیخ جواب نداده..!!!

    #جامعه_مدنی

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • دستان مادر


    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 4 1 2 3 4
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات