چقدر بی ادبیم!!
راهنمایی بودم که در انشا نوشتم:
"چقدر بوی پرتقال روی بخاری حال می دهد!"
و معلم بعد از بیان جمله "گه نخور" سه مداد را لای انگشتانم خورد کرد که
بفهمم "حال" کلمه خوبی نیست و هرجایی کاربرد ندارد. لااقل مناسب سن ما
نیست، پس "حال بی حال" حتی اگر به خاطر بوی پرتقال باشد.
بعد
از آن دیگر نباید حال می کردیم، نه از بوی توپ پلاستیکی مارک شقایق، نه از
شوقِ زنگ ورزش و حتی نه از بوی کاغذِ دورِ ساندویچِ کالباسِ مدرسه؛ چون
حال برای بزرگ ترهاست.
حالمان را گرفت و گفت برو سر جایت بشین!
پدرم
هرشب می آمد خانه و می گفت حال ندارد و مادرم ترش می کرد و می گفت تو هیچ
وقت حال نداری، و من فکر می کردم، حرف بدی می زنند. یک بار هم گفتم:
"مامانی، بابا بیرون حال می کنه ،میاد خونه حال نداره؟"
و مادر سیلی زیر گوشم زد و گفت: "دیگه نبینم ازین حرفا بزنیا، بابا "کار" می کنه خسته میشه ،حال معنی بدی میده".
با گریه گفتم:"پس چرا وقتی با دوستام بازی می کنیم، میگن حال میده؟"
و گفت: "دیگه حق نداری باهاشون بازی کنی!
یک
بار هم دوستم "اصغر" داخلِ کیفِ دختری ترقه انداخت و وقتی ترکید و دختر
جیغ زد، اصغر گفت: "چقدر حال داد" و من دیگر با اصغر رفاقت نکردم، چون فکر
می کردم حال کردن یعنی کارِ بد!
درست لحظه سال تحویل بود که به خدا هم مشکوک شدم.
«حوّل حالنا الی احسن الحال؟»
پیش خودم در حالی که که چهارچشمی پدر را نگاه می کردم ،گفتم:
"خدایا تو هم؟"
البته بعداً اصغر گفت که خدا اینجا با خودش خیلی حال کرده که موجودات باحالی مثل ما را خلق کرده! وای که چقدر این اصغر بی ادب است!
دبیرستان
با انواع حال آشنا شدیم، حال استمراری، حالِ اخباری، حال کامل، حال ساده،
حال حال حال وای که چقدر ما در زبان فارسی حال داریم و چقدر بی ادبیم.
؟؟؟