منوی اصلی
حکمت و حكایت
شفیعی مطهر شخصیت کمیاب و کیمیا و نادری است که تسلط ستایش انگیزی بر کلام دارد. ما هنوز کسی با این لیاقت قلمی در ایران نمی شناسیم.
  • #سیاهنمایی/17

    تحقُّق یکی از وعده های آقای روحانی!

     

    گفت: آقای روحانی بالاخره انصافاً به یکی از وعده هایشان عمل کردند!

    گفتم :کدام وعده؟

    گفت: آن جا که فرمودند:« آن چنان رونق اقتصادی ایجاد کنم و مردم درآمد سرشار داشته باشند که به این 45 هزار تومان اصلاً نیاز نداشته باشند»!

    گفتم»خدا را شکر! پس شما دیگر به یارانه 45 هزار تومانی نیاز نداری؟مگر حقوق و درآمد تو چقدر زیاد شده،که از آن بی نیاز شده ای؟

    گفت: حقوق ها که زیاد نشده،کالاها آن قدر گران شده که این 45 هزار تومان دیگر مشکلی را حل نمی کند!بنابراین دیگر نیازی به آن نداریم! 

    گفتم: ایشان قطعاً می خواسته این قول تحقُّق یابد. مشکلات دیگر و محدودیّت اختیارات باعث شده این ایده محقّق نشود.

    گفت: یعنی ایشان از اول این مشکلات و محدودیّت اختیارات را نمی دانسته؟

    می گویند یک نفر با یک قاشق ماست به ساحل دریا رفت. به او گفتند:

    می خواهی چه کار کنی؟

    گفت: می خواهم با این یک قاشق ماست،یک دریا دوغ درست کنم!

    مردم ضمن خنده گفتند: 

    همۀ آب های دریا با یک قاشق ماست،دوغ می شود؟!!

    پاسخ داد: می دانم نمی شود،ولی اگر بشود،چه می شود!!! 

    گفتم:باز هم #سیاهنمایی کردی؟!

    #شفیعی_مطهر

    کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر

     https://t.me/amotahar

     

    آخرین ویرایش: پنجشنبه 3 بهمن 1398 04:46 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
  • حکایت رئیس آفتابه ها!

    می گویند مسجد شاه تعداد قابل توجهی توالت داشت که نه تنها مورد استفادۀ مسجد بروها و نمازگزاران قرار می گرفت، بلکه به داد عابرین هم می رسید و حداقل باعث می شد این دسته نیز گذارشان به مسجد بیفتد.
    حکایت می کنند که آفتابه داری آنجا بود که آفتابه ها را پس از مصرف یکی یکی پر می کرد و در اختیار مراجعان قرار می داد. اگر شما می خواستید که آفتابۀ قرمز رنگ را بردارید، به شما می گفت:

    این را بگذار و آن آبی را بردار!
    اگر می خواستید آفتابۀ آبی را بر دارید، می گفت: آن مسی را بردار !
    اگر دستتان به سمت مسی می رفت، می گفت: آن سبز را بردار ....!
    یک نفر از او پرسید که:

    چه فرقی می کند که من کدام آفتابه را بردارم؟

    گفت: اگر من تعیین نکنم که کدام را برداری، پس من اینجا بوق هستم!؟

    چه کسی می فهمد من اینجا رئیس هستم؟!

    حالا حکایت برخی از ماست.

    آخرین ویرایش: - -
    ارسال دیدگاه
  • نیاز به قهرمان

    آندریا : «سرزمین فلاکت‌بار سرزمینی است که قهرمانی نپرورد.»

    گالیله : «نه، آندریا ! سرزمین فلاکت‌بار سرزمینی است که در آنجا نیاز به قهرمان باشد؛ زیرا جامعه‌ای که منتظر قهرمان و نجات‌دهنده است، جامعه‌ای با اکثریت هشیار و بیدار نیست.»

     

    آخرین ویرایش: چهارشنبه 2 بهمن 1398 08:52 ق.ظ
    ارسال دیدگاه
تعداد صفحات : 4 1 2 3 4
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات