فاضلاب شهر هرت فصّه های شهر هرت / قصّۀ هفتاد و هفتم
#شفیعی_مطهر
هردمبیل
سال های سال همچنان بر تودۀ عوام شهر هرت فرمان می راند و با شدّت خفقان
هر فریادی را در حنجره خفّه می کرد. ولی با رشد رسانه ها و تنوّع وسائل
ارتباط جمعی کم کم چشم و گوش مردم باز می شد و علیه سلطۀ جهنّمی او مطالبی
منتشر می کردند.این گونه کارها خاطر خطیر ملوکانه را می آزرد.
روزی وزیر اعظم را فراخواند و این مشکل را با او در میان گذاشت و از او راه حل خواست.
وزیر اعظم فکری کرد و گفت:
اعلی
حضرتا! من شنیده ام می گویند علمی است به نام جامعه شناسی. یک دانشمند
جامعه شناس می تواند از دانش خود هم در جهت رهایی مردم از سلطۀ استبداد و
هم در جهت استثمار توده ها بهره بگیرد. ما می توانیم با استخدام چند جامعه
شناس خبره ،دانش و پژوهش آنان را در راه تحمیق توده های مردم به کاربگیریم.
هردمبیل با خوشحالی گفت: پس چرا معطّلی؟ فوراً دست به کار شو!
وزیر
اعظم از حضور شاه مرخّص شد و ظرف چند روز هر چه تلاش کرد نتوانست هیچ یک
از دانشمندان جامعه شناس بومی را راضی به این کند که در جهت حفظ منافع
ارباب قدرت ،به مردم خویش خیانت کنند. ناگزیر دست به دامان خارجی ها شد. پس
از مدّتی توانست چند نفر از نخبه ترین جامعه شناسان خودفروختۀ بیگانه را
با قول پرداخت حقوق های نجومی به خدمت بگیرد و به پیشگاه اعلی حضرت بیاورد.
آنان پس از شنیدن مشکل چند
هفته از محضر ملوکانه فرصت خواستند تا در شهر بگردند و روحیّۀ مردم را
بسنجند و متناسب با نقاط ضعف مردم ،راه حل ارائه دهند.
پس
از چند هفته طرحی مکتوب به نامِ «فاضلاب شهر هرت» به طور محرمانه تهیّه و
به پیشگاه شاهانه تقدیم کردند. رئیس آنان در تشریح طرح خود چنین به عرض
رساند:
اعلی حضرتا! ما چند هفته در میان مردم شهر و در امکنۀ شلوغ و
بازارها و ادارات و ... گردشی محقّقانه کردیم و به این راه حل رسیدیم که در
زمان های قدیم در شهر هرت تخلیۀ چاه به معنای امروزی وجود نداشت. هر وقت
چاه فاضلاب پر می شد، تکّه ای گوشت یا جگر ( به عنوان استارتر ) درون آن می
انداختند و دَرِ چاه را گِل می گرفتند و چاه دیگری برای استفاده روزمرّه
در کنارش حفر می کردند.
استارتر
باعث شروع کِرم گذاری می شد. با افزایش کِرم های درون چاه، کرم ها از
فضولات تغذیه و به دیواره ها نفوذ می کردند و باعث خشک شدن چاه و باز شدن
منافذ می شدند تا جایی که دیگر چیزی برای خوردن باقی نمی ماند. پس از آن
کرم های قوی تر شروع می کردند به خوردن کرم های کوچک تر و بدین ترتیب طیِّ
یک فرایند چند ساله، هیچ فضله ای در چاه باقی نمی ماند و در نهایت کرم های
بزرگ تر هم بدون غذا می ماندند و می مُردند و چاه تخلیه می
شد.
شاه با شگفتی پرسید: خب! این حرف ها په ربطی به مشکل ما دارد؟
او ادامه داد: دقیقاً ربط دارد. اجازه فرمایید تا توضیح دهم.
شاه گفت: بسیار خوب! بگو!
کارشناس
خارجی گفت: مردم از نظر ما دقیقاً همان کرم ها ریز و درشت هستند. ما باید
با تعمیق اختلاف های اجتماعی و افزایش شکاف های طبقاتی ،مردم را به جان هم
بیندازیم. وقتی جامعه از نظر رفاه دو قطبی شود، طبقۀ اقلّیّت پولدار و
مرفّه برای حفظ منافع و رفاه خود طرفدار حکومت می شوند!و...
شاه ضمن قطع سخنان کارشناس گفت:
خب،با اکثریّت تودۀ ناراضی که ضدِّ ما می شوند،چه کنیم؟!
کارشناس
گفت: اجازه فرمایید. توضیح می دهم. طبقۀ ضعیف و زحمتکش از قبیل
کارگران،معلّمان،کارمندان و سیل لشکر بیکاران برای به دست آوردن یک لقمۀ
نان ناگزیرند شبانه روز در جند جا کار کنند تا حدّ اقلِّ بتوانند شکم زن و
بچّۀ خودشان را سیر کنند! این قشر نیازمند و بیچاره دیگر نه فرصت مطالعه
دارند و نه حال و هوای اعتصاب و شورش و آشوب!
شاه پرسید: چگونه شکاف طبقاتی ایجاد کنیم و بر عمق آن بیفزاییم؟
کارشناس
پاسخ داد: کافی است اعلی حضرت اطرافیان نالایق و بی سواد درباری را با
دادن رانت های بزرگ اقتصادی از قبیل توزیع شرکت های نان و آبدار سودآور بین
آنان، طبقه ای مرفّه و چاپلوس و دعاگو ایجاد کنند. همین ها ضمن تحکیم
دستگاه حاکمیّت شروع به دوشیدن توده های مردم می کنند و خود به خود قشری
زحمتکش و فقیر به وجود می آید!
ما
با اجرای این طرح خود از قشر مرفّه، کِرم های بزرگ و قوی می سازیم و از
اقشار تهیدست، کرم های کوچک و ضعیف. این دو قشر چنان به جان هم می افتند که
دیگر هیچ کس فیلش یاد هندوستان نمی کند!!
اعلی
حضرت با شنیدن این طرح از شدّتِ شادمانی با شکم گُنده و دهن گشاد خود چنان
از تَهِ دل خندید که همۀ مجلس با پاچه خواری شروع به خندیدن کردند.
شاه آن چنان از این طرح استادانه خوشش آمد که علاوه بر حقوق های نجومی مستشاران بیگانه، به هر کدام هدایای ارزشمندی نیز اهدا کرد!
بدین ترتیب سال های سال همچنان شاه ستمگر شهر هرت با کامروایی به سلطۀ جهنّمی خود ادامه دارد تا این که.....!!
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
https://t.me/amotahar